سفارش تبلیغ
صبا ویژن

EMOZIONANTE
 
لینک دوستان

به نام خدا

 

نوشهرم. در ترافیک مسافران نوروزی. هوا خیلی سردتر از تهران است. از شیشه های بسته ماشین، مغازه ها را تماشا می کنم. بسته های بزرگ و کوچک توپ هایی که بیرون مغازه ها آویزان است توجهم را جلب می کند. چقدر توپ. بنگ به رنگ. طرح در طرح. هرکدام در قد و قواره ای. فکری می شوم مگر روزی چند کودک به این توپ ها نیاز پیدا می کنند که اینهمه تولید می شود؟

یادم می افتد بچه های خودم چند برابر سال های عمرشان توپ داشته و دارند. بدون این که فرصت کنند یک دل سیر با یک کدامشان بازی کنند. هی توپ خریدیم و هی توپ دور ریختیم!

لباس ها و مانتوها را نگاه می کنم. کیف و کفش ها را. اسباب بازی های رنگ وارنگی که پشت ویترین از سر و کول هم بالا می روند. ظرف و ظروف و لوازم دکوری.

روزانه چقدر تولید داریم؟ چقدر وارد می کنیم؟ چقدر عرضه می شود؟ چقدر از این عرضه کارآمد و مصرفی است؟ هرکدام از ما چقدر در سال خرید می کنیم؟ چه می خریم؟ چرا می خریم؟

چرا مدام لباس عوض می کنیم؟ کفش می خریم؟ لوازم خانه را زیاد می کنیم، کم می کنیم، عوض می کنیم؟!

به این فکر می کنم که اگر می توانستم لیستی از لوازم اضافه خانه ام تهیه کنم چند صفحه می شد؟ چند دفتر؟ چیزهایی که واقعا ضروری نیستند و بدون آنها هم می توان زندگی کرد، آب هم از آب تکان نمی خورد.

فکر می کنم به جای این همه خریدن که به خاطر محدودیت فضا، بسیار دور ریختن هم دارد، چه کارهایی می توانستم بکنم؟ شاید اگر به جای پر کردن خانه از غیر ضروری ها پس انداز کرده بودم الان سرمایه داری بودم برای خودم!

هی آه می کشیم و افسوس می خوریم که آخر الزمان است و هیچ چیز برکت ندارد. در نظام علی معلولی که هر معلولی علت دارد، این بی برکتی ها بی علت نیست و علت آن قطعا جبر نیست.


کسی که خِرَد را ندارد ز پیش

دلش گردد از کرده خویش، ریش

خرد چشم جانست چون بنگری

تو بی چشم، شادان جهان نسپری...

 

.......................................................................

پ.ن.1: شعر از فردوسی

پ.ن.2: کی می گه ترافیک چیز بدیه؟! :)


[ پنج شنبه 96/1/24 ] [ 2:32 عصر ] [ آگاهی ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 99
بازدید دیروز: 97
کل بازدیدها: 567000