پيام
+
.
بيدارم و ميبينمت رويا به رويا ... .

2-شکوفه ها
03/6/17
پيام رهايي
رحمت و رضوان الهي بر *سردار دلها*
.: ام فاطمه :.
{a h=peiam}پيام رهايي{/a} عاقبت به خير باشيد انشاءالله@};-
پيام رهايي
http://emozionante.parsiblog.com/Old/Feeds/ سپاس/ همچنين
.: ام فاطمه :.
{a h=peiam}پيام رهايي{/a} @};-
كيوان گيتي نژاد و
ماملت امام حسينيم ما ملت شهادتيم
كيوان گيتي نژاد و
ما دوست داريم براي ارمانهايمان تکه تکه شويم
كيوان گيتي نژاد و
ما رو از مرگ نهرسانيد ما تنمون مي خ آره براي زير تانک رفتن براي بي عدالتي هايي که به قصد زمين زدن برادر و خواهرمان که به دست اهريمني گرفتار و ولي حيمون نقطه اتکايش به همين فداکاري و اين زخم کاري بر تن ما نشيند دوست داريم
كيوان گيتي نژاد و
من دوست دارم براي گرفتن حقم برم بجنگم بکوبم و دشمن فکر کنه من تنها ام از قضا اين دشمن تو وطن خودم و بالادست من نشسته و بخاطر حيدري بودنم براي حزب اللهي بودنم براي اينکه ولي خدا مثل من اينقدر زياده که بخواهد درباره اش فکر کنه
كيوان گيتي نژاد و
چه برسه بخواهد من و از دست اين دشمني تفکيک بده و اين دشمن داخلي قصدش اينه که با کوبيدن من حتي به تيغي که منصوب به ولي خدا باشه و ترکه اي که از آب جوب آقام خيس خورده و لاجرم بر تن من نشسته ميسوزد خيلي مي سوزد
كيوان گيتي نژاد و
اشکم را درآورده در انظار خورد و خميرمايه کرده بي آبرو و تنهاييم را مضحکه دشمن و دوست و منتقد و ظالم کرده اونها فقط ترکه دستشون افتاده و تنهايي من هاشون گرگ و ميش کرده اينجا تنها ماندم تنهاي تنها
كيوان گيتي نژاد و
اونقدر تنها که دشمن داخلي و آن صف شکن لاابالي که با عکس آقام بالاي حجره اش ديوارهاي دفترش و آذين کرده دل عاشق من اينجا خريدار نداره يک عمر گدايي شب جمعه اينو يادم داده آقام
كيوان گيتي نژاد و
وقت و بي کار نيست بشينه براي تنهايي و ظلمي که به من شده فکر کنه چه برسه خاطر نازنينش را به خاطر من در خط بطلان و نابودي که بر من نوشته شده ترسيم و نقش بر روي آب کنه
كيوان گيتي نژاد و
تازه فهميدم چرا از سرداري به سربازي تنها نائل شدم چون براي اين بود که در آتش عشق سيد علي و استادم حيدرثاني آنقدر ذوب نبودم که تنم سوزش سوختگي هاي امروز و هر روز تنهايي ام بر سر بي عدالتي رو بتون بدون اي سپري کنه
كيوان گيتي نژاد و
اينجا دادرسي نيست؟اينجا همانجايي که آقام گفت آنانکه خاک را به نظر کيميا کنند آيا بود نظري به ما کنند آقا تصحيحش کرد ولي خدا رو شکر خودش و قاطي نکرد و توهم عاشقي من به من اينرو الان القا مي کنه که مي دوني اسمت چرا سرباز تنهايي شد
كيوان گيتي نژاد و
براي اين بود که وقت سوختن فراموش نکنم که بدونم اين اکسيري هست که بايد رخ مي داد تا من صداي جلز ولزم در بياد درست جايي که آقام از اونجا عبور مي کرد هر از گاهي و ببينه چگونه من در اکسيرم سوختم و زجه زدم و آرام آرام مکسر از تنم جدا شد
كيوان گيتي نژاد و
و اون همون روح مقتدر حيدري بود که حالا ممکن ته زباله دان افتاده و هر کسي که رد ميشه با يک پوزخند مي گه راستي اين همون حيدري کيوان گيتي نژاد سردار تنهايي بودا؟
كيوان گيتي نژاد و
ولي بيچاره سوخت خاکسترش و به باد دادن آب تو دل هيچ کس تکون نخورد همش يک چيز را ثابت کرد و اون اينه که تنهايي پر معني ازش برخواست اين تنهايي را شمر اابن الذلجوشن را هم خدا نصيبش نکنه اون بيچاره طوري سوخت که پدرش در هوا خشکيد حتي يک قطره بارون هم بهش نخورد تا گل زير پاي عشقش هم بشه
كيوان گيتي نژاد و
اين برزخ خيلي جاي بدي بود نبايد پاش و اونجا مي زاشت ولي مسير باز شده بود چاره اي نبود 20 سال پي در پي خواب ديد که فردا ليلي ميرسد ليلي که نيامد هيچ ذوليمين هم راهش را کژ کرد تا سايه تنهايي آسوده و آرام از رو پيکر بي جان و عاشقش بگذره
كيوان گيتي نژاد و
خوردش کنه از اوارش حنا دربياره به تن اون پير مرد عريان در آن اتاق علما که چاي دست به دست مي کرد و از پس پرده با تمع خواصي به پيکر اون جوان غريب مي نگريست خوب مي دانست
كيوان گيتي نژاد و
عاقبت اين شعر چه بود اوکه تا آن تاريخ نديده بود که يک برزخي تونسته باشه حتي تو رويا به اين مقام نائل بشه چرا اون چرا اون تا آن تاريخ که زنده بود نديدم و چه چيز باعث عرياني او در جمع بود اين آمد به دل حافظ
كيوان گيتي نژاد و
آنانکه خاک را به نظر کيميا کنند اقرا گفتند و شنيدند افسوس او در مقام و لايق و در حدي نبود که از خواندن آنهم به اشاره فراتر پانهند ولي جهان را خيره آنجا کرد که در دل آتش و کين و نفرت و اخوت و بي عدالتي و نامردي تا دم مرگ نه شهادت مي گفت زانوان آقام آخر مال من ميشود
كيوان گيتي نژاد و
و در يکي از روياهام پيش از مرگ حسش مي کنم و الان باور کردم که اون هم يگ توهم بود ولي خدا رو شکر فهميدم اين آرزو توهمي بيش نيست ولي براي من يک دنيا همراهي و حس و حال زيباست که با اين همه نامردي و تنهايي و عزلت نشين
كيوان گيتي نژاد و
غرق در ظلم و ريا و نخوت و نامردي و بي حکصلگي يک صدا يک دکلمه همه دشمنان و اونهايي که نشسته ب دن مردودي کيوان حيدري ذوليمين هويدا استشهادي يسارا سردار تنهايي سرباز تنهايي رو
كيوان گيتي نژاد و
بشنون که مي گه حيدريم حيدري در پي حيدر است لافتي الا علي لاسيف الا ذوالفقار بدانيد اي جهان کيوان شهيد شد نمرد چونکه در حالي کشتنش که تمام وجودش متعلق به آقا و سلاله هاي نابش بود و همواره سهم او از اينهمه عشق و نياز گم در عاقبت ننگيني بود
كيوان گيتي نژاد و
ميدونيد اينکه کسي در زمان جنگ با دشمن در کنار برادران و همسنگران هم رزمش در زمين غصبي کشور و دين و آيين و رهبر و ولي خدا ديده شود و بجنگد و شهيدي گلگون کفن به تاقچه خونه آقامون بچسبه چيز قشنگي شهادتي زيبا و دلنشين و مردانه و جمعي
كيوان گيتي نژاد و
در ميان سپاه آخرالزماني س دار ولايت قاسم سليماني مثل شهيد کشوري شيرودي ممد نبودي ببيني باکري اينحا همش جنگل و گل و درخت نيستي بيا اينجا خودت برسون دارن شيريني ميدن يا حججي که با عباي ولي خدا حيدر حي سبد علي س به زير کفنش بود
كيوان گيتي نژاد و
شهيد زين الدين شهيد چمران شهيدان گمنام که در دل گمنامي يک دنيا نام است که بر قبر او شنيده ميشود و در گمنامي پيداي جهان است ولي اينجا يکي هست يک سربازي که کمتر کسي هست که اسم اون و القاب اون و نوشته ها و ارادت هاي اون رو شنيده باشه و از او ليلي اش و حيدر ثانيش بي خبر
كيوان گيتي نژاد و
باشه ولي اون بود اون آرزو داشت در صحراي احمر در حالي که قنبري بود آزادشده از سوي فرزند ولي خدا آن روز که عمري کاتب کرد در دستگاه عماريون ولي خدا و اولاد حيدري اش و مکتبي خلق کرد به نام مکتب حيدري
كيوان گيتي نژاد و
با آئين ايمان و رسم و سياق و داشته و نداشته و آورده و لي نياز و دمادم و پر از عشق و التماس و نياز و عبرت و شفقت و شهامت رشادت و خوش نامي و اسارت عشق ولي سرنوشتش جالب بود
.: ام فاطمه :.
@};-