پيام

.: ام فاطمه :.
91/11/17

+ [وبلاگ] خاطرات (بهمن 91) + عکس+ فايل صوتي

بالاخره به حول و قوه الهي امتحانام تموم شد... اين مدت خيلي ناراحت بودي که من مشغول درس بودم و فرصت نداشتم به تو برسم... بيشتر خونه مامان جوني بودي و خيلي هم بداخلاقي مي کردي.. وقتي امتحانم تموم شد اومدم خونه مامان جوني در گوشت گفتم ديدي بهت گفتم زود تموم مي شه... ديگه امتحانام تموم شد.. ديگه دانشگاه نمي رم... همش ديگه با هم بازي مي کنيم...

اينقدر ذوق کردي که هر جا مي ريم واسه همه تعريف مي کني که مي دونين مامانم ديگه امتحاناش تموم شده؟اصلا هم دانشگاه نمي ره.. از اينکه خاله آزاده اين مدت که من نبودم هميشه پيش علي بود خيلي ناراحت بودي و بهش مي گفتي تو ديگه امتحانات تموم شده؟! در هر صورت فرقي نداره مدام به علي مي گي دلت بسوزه! من و مامانم هميشه با هم بازي مي کنيم.. مامانم ديگه امتحان نداره! :))

ما هم ناراهن بوديم به فعاليت مذهبي تون توي پيامرسان لطمه خورده بود :) سلام..ول كام بك @};-

سلام. ممنون ولي لازم بود مدتي پارسي بلاگ فعاليت هاي زير زميني ما رو فراموش کنه همين الان يه فيد جديد زدم اونم موفقيت آميز!! :)

بله ولي فايل هاي سوطي تون باز نه بشد

ديدم مشکل داره سر فرصت درستش مي کنم نمي دونم فکر کنم اشکال از پرشين گيگ باشه. کلا همه ام فاطمه رو تحريم کردن انگار