سفارش تبلیغ
صبا ویژن

EMOZIONANTE
 
لینک دوستان

فصل اول: اثبات شهادت پیامبر (ص) از قرآن
 

﴿وَ ما مُحَمَدٌ إلا رَسُولٌ قَد خَلت مِن قَبلِهِ الرُّسُل أفإن ماتَ أَو قُتِلَ إنقَلَبتُم عَلی أَعقابِکُم وَ مَن یَنقَلِب عَلی عَقِبَیهِ فَلن یَضُرَّ اللهَ شَیئاً وَ سَیَجزی اللهُ الشاکِرینَ﴾(1)
«و محمد تنها فرستاده ای از جانب خداوند است که فرستادگان دیگری پیش از او گذشته اند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به گذشته خویش(دوران جاهلیت) باز می گردید؟ و هر آن کس به گذشته خویش بازگردد، هرگز به خدا زیانی نمی رساند و خداوند به زودی سپاس گزاران را پاداش خواهد داد».
یکی از مهمترین آیاتی که در مورد شهادت پیامبر اکرم (ص) در روایات و کتاب های تفسیر به آن اشاره شده است، این آیه شریفه است.
شأن نزول این آیه شکست مسلمانان در جنگ احد بوده است. در جنگ احد مشرکین شایع کردند رسول خدا به شهادت رسیده است و این موجب نوعی شکست، عقب نشینی و تردید در مسلمانان سست ایمان شد و خداوند این آیه را برای سرزنش آنان فرو فرستاد.
هر چند محور سخن در این آیه، انقلاب و ارتداد صحابه رسول خدا (ص) بعد از ایشان است، لکن استفاده های دیگری نیز می توان از این آیه نمود.
در علم نحو برای حرف «أو» سه معنا ذکر شده است: 1، عاطفه غیر ناصبه، 2، عاطفه ناصبه، 3، اضراب.
نوع اول معانی متعددی دارد از جمله:1، تخییر، 2، اباحه، 3، شک، 4، تقسیم، 5، ابهام.
چهار معنای اول در این آیه صحیح نیست ولی نوع پنجم که ابهام است در این آیه احتمال دارد. به این بیان که خداوند می داند پیامبر به شهادت خواهد رسید اما این مطلب را در هاله ای از ابهام قرار می دهد.
ممکن است این ابهام به این دلیل باشد که اگر خداوند تبارک و تعالی صراحتاّ اعلام می فرمود که پیامبر به شهادت خواهد رسید، مشرکین و منافقین با اعتماد به صدق کلام خداوند بر انجام این کار سرعت می گرفتند و زودتر برای انجام این کار برنامه ریزی و اقدام می کردند. (2)
نوع دوم هم شرایطی دارد که هیچ یک از آنها در این آیه موجود نیست.
و اما نوع سوم اضراب است که به معنای «بل» می باشد، در این صورت معنای آیه این گونه خواهد شد: «أفإن مات بل قتل» یعنی: «آیا اگر پیامبر بمیرد بلکه کشته شود». این احتمال هم در آیه صحیح به نظر می رسد و «أو» به معنای «بل» در موارد متعددی در قرآن آمده است:
1، ﴿وَ أرسَلناهُ إلی مِائَةِ ألفٍ أو یَزیدُون﴾(3)، «و او (یونس (ع)) را به سوی صد هزار نفر بلکه بیشتر فرستادیم».
2، ﴿ثُمَّ قَسَت قُلُوبُکُم مِن بَعدِ ذلکَ فَهیَ کَالحِجارَةِ أو أشدُّ قَسوَةً﴾(4)«سپس دل های شما سخت شد، به سختی سنگ ها بلکه سخت تر از آن».
3، ﴿فَإذا قَضَیتُم مَناسِکَکُم فَاذکُروا اللهَ کَذِکرِکُم أباءَکُم أو أشَدَّ ذِکراً﴾(5)«پس چون اعمال و عباداتتان را به انجام رساندید، خدا را آن سان که پدران خود را ذکر می کنید یاد کنید، بلکه بالاتر از آن».
4، ﴿وَ ما أمرُ السّاعَةِ إلاّ کَلَمحِ البَصَرِ أو هُوَ أَقرَبُ﴾(6) «و کار قیامت نیست جز مانند یک چشم بر هم زدن بلکه نزدیک تر از آن».

فصل دوم: نظر عامه در مورد شهادت پیامبر اکرم (ص)
 

بزرگان عامه بر این باورند که پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) به شهادت رسیده اند. از آن جمله:
1، وقال البیهقی: أنبأنا الحاکم، أنبأنا الأصم، أنبأنا أحمد بن عبد الجبار عن أبی معن عن الأعمش عن عبدالله بن نمرة عن أبی الأحوص عن عبدالله بن مسعود قال:
«لئن أحلف تسعاً أنّ رسول الله (ص) قتل قتلاً أحبّ إلیّ من أن أحلف واحدة أنّه لم یقتل وذلک أنّ الله إتّخذه نبیّاً واتّخذه شهیدا».(7)
«اگر نُه بار قسم بخورم که رسول خدا (ص) کشته شده، برای من بهتر است از این که یک بار قسم بخورم که او کشته نشده است، و این به خاطر آن است که خداوند او را نبی گردانید و او را شهید کرد».(8)

و از دلایل شهادت پیامبر (ص):
 

علی بن ابی طالب (ع) و فضل و أسامه در قبر رسول خدا (ص) داخل شدند پس مردی از انصار که او ابن خولی گفته می شد گفت:
«قد علمتم أنی کنت أدخل قبور الشهداء و رسول الله (ص) أفضل الشهداء فأدخل معهم».(9)
«به تحقیق می دانید من در قبور همه شهدا داخل می شدم و رسول خدا (ص) با فضیلت ترین شهدا هستند، پس با ایشان داخل قبر شد». و هم چنین حاکم نیشابوری می گوید: «قال الشعبی: والله سمَّ رسول الله (ص)»(10) شعبی گفت: «به خدا قسم رسول خدا (ص) مسموم از دنیا رفت».
قال ابن سعد: جاء فی روایة: «ومات مسموماً وله ثلاثٌ وستون سنة. هذا قول ابن عبدة.»(11) ابن سعد گفت: در روایتی آمده است: «و(پیامبر (ص)) مسموم از دنیا رفت در حالی که شصت و سه سال داشت. این قول ابن عبده است».
با بررسی کتاب های اهل سنت به این نتیجه می رسیم که پیامبر (ص) به وسیله سمّ به شهادت رسیده اند.
حال سوال این است که عامه کدام سمّ را عامل شهادت پیامبر اکرم (ص) می دانند.

فصل سوم: نظر عامه در مورد کشته شدن پیامبر (ص) به سمّ خیبر
 

اکثر عامه و اهل خلاف بر آنند که شهادت پیامبر (ص) به واسطه سمّی بوده که زن یهودیه در جنگ خیبر به ایشان داده است.
بخاری از عایشه نقل کرده است که گفت: «رسول خدا (ص) در مرضی که با آن مرض از دنیا رفت می فرمود: ای عایشه! دائماً درد غذایی که در خیبر خوردم را احساس می کنم و حال وقت آن است که رگ قلبم از آن سمّ قطع شود».(12)
ولی این نظر به دلایل مختلفی مردود است:
دلیل اول: نظر شیعه طبق نظر اهل بیت (ع) خلاف این مطلب را بیان می کند، و اهل بیت (ع) بر آن چه سبب شهادت پیامبر (ص) است آگاه ترند چرا که ایشان اهل بیت آن حضرت هستند و «اهل البیت أدری بما فی البیت»(13)، و دیگر این که ایشان به تصریح قرآن از هر عیب و ناپاکی دور هستند و کلامی که ایشان بفرمایند بر قول دیگران مقدم است.(14)
دلیل دوم: جریان سم دادن زن یهودیه به پیامبر (ص) مربوط به اوایل سال هفتم هجری است، و شهادت ایشان در سال یازدهم هجری اتفاق افتاده است. پس این مطلب بسیار بعید است که شهادت ایشان به سبب سمی باشد که چهار سال قبل خورده اند و تأثیر سمّ معمولاً تا این اندازه باقی نمی ماند و اگر هم باقی بماند باید آثار آن به تدریج آشکار شود، و مسموم را اندک اندک از پا در آورد، و حال آن که پیامبر از فتح خیبر تا چند روز قبل از شهادت هیچ علامتی از مسمومیت و بیماری نداشتند و با سلامت و عافیت کامل در جنگ ها و غزوات شرکت می فرمودند، بدون این که نشانه و اثری در وجود مبارک ایشان باشد.
دلیل سوم: بعضی روایات که از مصادر مهم عامه نقل شده است به اثبات می رساند که پیامبر اکرم (ص) اصلاً از این غذای مسموم که زن یهودیه آورده تناول نکرده اند و خداوند ایشان را از این موضوع آگاه فرمود و ایشان هم اصحاب را از خوردن آن نهی فرمودند، و این یکی از معجزات حضرت و دلیلی از دلایل نبوت ایشان است. ابو داوود و بیهقی و خطیب از ابو هریره نقل می کنند که گفت:
«همانا زنی از یهود گوسفند (بریان) مسمومی برای پیامبر (ص) هدیه آورد. ایشان به اصحابشان فرمودند: دست نگه دارید، این گوسفند مسموم است. بعد پیامبر (ص) به آن زن فرمودند: دلیل تو بر این کار چه بود؟ زن گفت: می خواستم بدانم که اگر تو پیامبری، خدا به تو خبر خواهد داد که این غذا مسموم است و اگر دروغ گو هستی (در ادعای نبوت صادق نیستی) مردم را از وجود تو راحت کنم! راوی می گوید: پیامبر (ص) متعرض او نشدند.»(15)
و هم چنین بخاری و دارمی از ابو هریره روایت کرده اند که گفت:
«زمانی که خیبر فتح شد، برای پیامبر (ص) گوسفند بریانی هدیه آورده شد که در آن سمّ بود. پیامبر فرمود: یهودیانی که در این جا هستند را جمع کنید. آنان را جمع کردند. پیامبر به ایشان فرمود: من سوالی از شما دارم، آیا اگر بپرسم در جواب صادق خواهید بود؟ گفتند: بله، ای ابوالقاسم! پیامبر پرسید: پدر شما کیست؟ گفتند: فلانی. حضرت فرمود: دروغ گفتید، بلکه پدر شما فلانی است.گفتند: راست گفتی. پیامبر پرسید: آیا اگر سوالی از شما بپرسم، راستش را می گویید؟ گفتند: بله، ای ابوالقاسم! و اگر دروغ بگوییم، دروغ ما را خواهی فهمید، همان طور که آن را در مورد پدرانمان فهمیدی. پیامبر پرسید: چه کسانی اهل آتش هستند؟ گفتند: ما در آتش می باشیم و شما پشت سر ما خواهید آمد. رسول خدا (ص) فرمودند: شما در آتش باشید. به خدا سوگند ما بعد شما در آتش نخواهیم آمد. سپس به ایشان فرمود: آیا اگر سوالی بپرسم راست می گویید؟ گفتند: بله. پیامبر پرسید: آیا شما در این غذا سم ریختید؟ گفتند: بله. سپس پرسید: دلیل شما برای این کار چه بود؟ گفتند: می خواستیم اگر دروغگو هستی از دست تو راحت شویم و اگر پیامبر بودی به تو ضرری نمی رساند».(16)
از این دو روایت و روایات مشابه آن اثبات می شود که پیامبر (ص) اصلاً از این غذای مسموم در خیبر تناول نفرموده اند.
دلیل چهارم: بعضی روایات عامه تأکید دارند بر این که پیامبر اکرم (ص) متعرض زینب بنت الحارثه نشده و او را مجازات نکرده اند. همان طور که در دلیل سوم روایت آن ذکر گردید و هم چنین طبری روایت کرده است: «فضحک نبی الله (ص) و ترکها»،(17) «پس پیامبر خدا (ص) خندید و او را رها کرد».
و هم چنین عبدالرزاق صنعانی و ابن حجر عسقلانی از زهری روایت کرده اند که: «آن زن اسلام آورد پس پیامبر (ص) او را رها کرد»(18)
و روایت بخاری و مسلم نیز این مطلب را تأیید می کند:«زمانی که از پیامبر (ص) سوال شد: آیا نکشیم او (زن یهودیه) را؟ فرمود: نه»(19)
مسلّم است که آن زن جنایتی مرتکب نشده بود که پیامبر (ص) او را به خاطر آن عقاب کنند، پس ایشان از آن غذای مسموم تناول نکرده اند که مسموم شده باشند.
دلیل پنجم: اگر ما مضمون روایاتی که می گویند: پیامبر از آن غذای مسموم بدون (این که بدانند مسموم است) تناول کرده اند را قبول کنیم، موجب طعن در نبوت و تکذیب ادعای ایشان در نبوت و رسالت خواهد بود، چرا که آن زن یهودیه در مقام تعلیل آن چه انجام داده بود گفت: «می خواهم بدانم اگر تو پیامبری، خدا تو را از این کار آگاه خواهد کرد و اگر دروغگو باشی، مردم را از شر تو راحت کنم». و اگر این مطلب درست باشد که خدا رسولش را از مسموم بودن غذا آگاه نکرده باشد و پیامبر (ص) از آن غذا، اگر چه یک لقمه، خورده باشند، به کذب پیامبر از دیدگاه آن زن یهودیه و یهودیان دیگر منجر می شود و این کار از خدای حکیم محال است که فرستادگانش را در مانند این جریانات و مواقف تحدی یاری نکند، تا موجب این شود که مردم ایشان را تکذیب کنند. همان طور که در تاریخ انبیای گذشته می بینیم که هرگاه مردم در مقام تحدی معجزه ای را از پیامبری درخواست کرده اند، خداوند انبیا را یاری کرده تا ایشان موجب تصدیق مردم واقع شوند.
هم چنین ما نمی توانیم قائل شویم به این که پیامبر اکرم (ص) بدون علم و إخبار الهی حتی کمی از آن غذای مسموم را تناول کرده است، سپس خداوند تبارک و تعالی به ایشان خبر داده غذا مسموم است! به خاطر این که این کار در نظر زن یهودیه و یهودیان دیگر معجزه و اطلاع از غیب به حساب نمی آید و از دلایل نبوت و موجب تصدیق پیامبر (ص) نخواهد بود چرا که آنان می گویند: پیامبر بعد از این که لقمه ای در دهان گذاشت، احساس کرد این غذا مسموم است و برای همین از غذا دست کشید، پس این کار معجزه و دلیلی بر ثبوت قطعی نبوت پیامبر اکرم (ص) نبوده است.
و هم اکنون نیز یهودیان و مسیحیان در شبکه های ماهواره ای و سایت های اینترنتی با استدلال به بعضی روایات جعلی در صحیح بخاری و صحیح مسلم که از امثال عایشه و ابو هریره نقل شده است که پیامبر وقتی لقمه ای در دهان گذاشتند، غذا به سخن در آمد و گفت: «من مسموم هستم». نبوت پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) را زیر سوال برده و می گویند: اگر ایشان پیامبر بود، باید خداوند او را از این مطلب آگاه می نمود.
دلیل ششم: تنها کسی که روایت کرده شهادت پیامبر به واسطه غذای مسموم در خیبر بوده، عایشه است. و روایت او قابل قبول نیست چون:
اولاً: او یکی از جاعلین روایت است که روایت زیادی را از زبان رسول خدا (ص) جعل و به آن حضرت نسبت داده است.
ثانیاً: او در جریان شهادت پیامبر (ص) یکی از متهمان است، پس نقل او برای رفع تهمت از خودش بوده و قابل پذیرش نیست.
ثالثاً: آیات و روایاتی که در مذمت او وارد شده است او را از وثاقت و عدالت ساقط می نماید و در هر آن چه او نقل کرده، متهم به کذب است مادامی که خلاف آن ثابت شود.
رابعاً: روایاتی که عایشه در مورد وفات پیامبر اکرم (ص) نقل کرده تناقضات فراوانی دارند، مثلاً:
عایشه در روایتی می گوید: «سبب شهادت پیامبر (ص) سمی بوده که در خیبر خورده است»، ولی خود او در روایت دیگری می گوید: «مات رسول الله (ص) من ذات الجنب»(20)، «پیامبر (ص) از بیماری ذات الجنب فوت کرد».(21) در حالی که خود عایشه روایتی را از رسول خدا (ص) نقل کرده که این بیماری از شیطان است:
فقد روی الحاکم عن عروة عن عایشه انّها حدّثته «إنّ رسول الله (ص) قال حین قالوا: خشینا برسول الله ذات الجنب؛ قال إنّها من الشیطان وما کان الله لیسلطه علیَّ».(22) «وقتی گفتند: ترسیدیم رسول خدا (ص) بیماری ذات الجنب داشته باشند. رسول خدا فرمود: این بیماری از شیطان است و خدا شیطان را بر من مسلط نمی کند.»
پس آن چه عایشه در مورد مسموم شدن پیامبر در خیبر نقل کرده است قابل پذیرش نیست.
نتیجه
روایاتی که از عامه در مورد مسموم شدن پیامبر (ص) در خیبر و شهادت ایشان به سبب همین سم رسیده است تناقضات فراوانی با یکدیگر دارند:

1، بعضی روایات می گویند: پیامبر (ص) فرمود: «دست نگه دارید این غذا مسموم است.»(23) و دسته ای از روایات می گویند: «گوسفند بریان به سخن در آمد و گفت: «من مسموم هستم».(24)
2، بعضی روایات می گویند: بعد از آن که پیامبر لقمه ای در دهان گذاشت، گوسفند بریان به سخن در آمد و گفت: «من مسموم هستم».(25) و در بعضی روایات آمده است: «پیامبر قبل از این که از آن غذا تناول کنند، فرمودند: این غذا مسموم است.»
3، در بعضی روایات چنین آمده است: «أهدیت لرسول الله شاة فیها سمٌّ فقال رسول الله (ص): أجمعوا من کان هاهنا من الیهود».(26)«برای رسول خدا (ص) گوسفندی (بریان) که در آن سم بود هدیه آورده شد. پس پیامبر فرمودند: یهودیانی که در این جا هستند را جمع کنید.» و در بعضی دیگر آمده است: «زن یهودیه گوسفند مسموم را آورد و بعد پیامبر (ص) او را حاضر فرمود».
با تناقضاتی که در روایات عامه وجود دارد نمی توان این روایات را پذیرفت.و اما آن چه می تواند تناقض این روایات را بر طرف کند نظر اهل بیت (ع) در این باره است که حقیقت را آشکار و شبهه را بر طرف می نماید.

فصل چهارم: نظر شیعه درباره مسموم شدن پیامبر اکرم (ص) در خیبر
 

در تفسیر شریف منسوب به امام حسن عسکری (ع) جریان آوردن غذای مسموم برای پیامبر را با تفاصیل آن نقل شده است:
«و اما سخن ذراع مسموم: پس زمانی که پیامبر (ص) از خیبر به مدینه با فتح و پیروزی بازگشتند، زنی از یهود نزد ایشان آمد و اظهار اسلام کرد و همراه او ذراع (گوسفند) بریان شده مسمومی بود و آن را در مقابل حضرت قرار داد. رسول خدا (ص) سوال کردند این چیست؟ گفت: پدر و مادرم فدای شما ای رسول خدا! وقتی شنیدم شما به طرف خیبر برای جنگ خارج شده اید غمگین شدم، چون می دانستم آنان مردان پر قدرتی هستند. و این بچه گوسفندی بود که مثل فرزندم آن را بزرگ کردم و دانستم که محبوب ترین غذا نزد شما غذای بریان است و بهترین بریان در نظر شما دست گوسفند است، برای همین نذر کردم که اگر خداوند شما را از خیبر به سلامت باز گرداند، این گوسفند را ذبح کنم و از دست بریان شده آن شما را طعام دهم و الآن خدا شما را از آنان به سلامت باز گرداند و شما را بر آنان پیروز کرد، پس این را آوردم تا به نذرم وفا کنم.
براء بن معرور و علی بن ابی طالب (ع) همراه رسول خدا (ص) بودند. پیامبر فرمود: نان بیاورید. نان آوردند. براء بن معرور دست دراز کرد و لقمه ای از آن برداشت و در دهان گذاشت. علی بن ابی طالب (ع) فرمود: ای براء! زودتر از رسول خدا (ص) شروع نکن. براء گفت: یا علی! گویا تو رسول خدا (ص) را بخیل می دانی! علی (ع) فرمود: من رسول خدا (ص) را بخیل نمی دانم لکن او را بزرگ می دارم و احترام می کنم. نه من و نه تو و نه هیچ یک از مخلوقات حق ندارند بر رسول خدا پیشی بگیرند، نه در کار و نه در خوردن و نه در نوشیدن.
براء گفت: من رسول خدا (ص) را بخیل نمی دانم. حضرت علی (ع) فرمود: برای این نگفتم، بلکه برای این گفتم که این غذا را این زن یهودیه آورد و ما نمی دانیم او چگونه است، پس اگر با امر رسول خدا (ص) می خوردی او ضامن سلامتی تو از این غذا بود و زمانی که بدون اذن او از این غذا خوردی به خودت واگذار می شوی. علی (ع) این فرمایش را فرمود در حالی که براء لقمه را می جوید، ناگهان خداوند ذراع را به سخن در آورد و گفت: ای رسول خدا! از من نخور که من مسموم هستم! و براء در سکرات موت بر زمین افتاد و وقتی او را برداشتیم، مرده بود.
رسول خدا (ص) فرمود: آن زن را برای من بیاورید. او را آوردند. پیامبر (ص) به او فرمود: چرا این کار را کردی؟ زن گفت: به من ظلم بزرگی کردی! پدر و عمو و برادر و شوهر و پسرم را کشتی! من هم این کار را کردم و گفتم اگر او پادشاه است، انتقامم را از او می گیرم و اگر همان طور که می گوید پیغمبر است و خدا به او وعده فتح مکه و پیروزی بر اهل آن را داده است، پس خدا او را از این غذا حفظ می کند و هرگز ضرری به او نمی رساند. پس رسول خدا (ص) فرمود: ای زن! راست گفتی. سپس رسول خدا (ص) فرمود: فلانی و فلانی را فرا خوانید و گروهی از بهترین اصحابش را که از جمله آنان سلمان و مقداد و عمار و صهیب و ابوذر و بلال و ... که جمعاً ده نفر می شدند و علی بن ابی طالب (ع) نیز در میان آنان بود. پس پیامبر (ص) فرمود: بنشینید و دور این غذا حلقه بزنید. بعد رسول خدا (ص) دست مبارک را بر ذراع مسموم گذاشتند و بر آن دمیدند و فرمودند: «بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الشافی، بسم الله الکافی، بسم الله المعافی، بسم الله الذی لا یضرُّ مع اسمه شیءٌ و لا داء فی الارض و لا فی السَّماء و هو السَّمیع العلیم». سپس فرمودند: به نام خدا بخورید پس رسول خدا (ص) از آن تناول فرمود و ایشان هم خوردند تا سیر شدند و بعد آب نوشیدند. سپس امر فرمود که آن زن را حبس کنند.
وقتی روز دوم شد آن زن نزد رسول خدا (ص) آوردند و حضرت به او فرمود: آیا اینان در حضور تو از آن سم نخوردند؟ پس چگونه دیدی که خدا این شر را از پیامبرش و اصحاب او دفع کرد؟ آن زن گفت: ای رسول خدا! تا الآن در نبوت تو شک داشتم ولی اکنون یقین کردم که تو حتماً رسول خدایی، پس شهادت می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و شریکی ندارد و این که تو عبد و رسول خدایی. و اسلام او نیکو شد.(27)
با دقت در این روایت، تناقضاتی که در روایات عامه وجود دارد بر طرف می شود و معلوم می شود تناول پیامبر (ص) از آن غذای مسموم بعد از آگاهی ایشان از مسموم بودن آن بوده است و دیگر جای اشکالی برای یهودیان باقی نمی ماند که رسالت و نبوت پیامبر اکرم (ص) را تکذیب نماید.
علاوه بر این، معلوم می شود سمی که سبب شهادت پیامبر (ص) شده، گوسفند بریان مسموم در خیبر نبوده است و چگونه ممکن است این سم بعد از چهار سال! در پیامبر اثر کرده باشد ولی در آن ده نفر دیگر که اهل خلاف هرگز نامی از آنها به میان نیاورده اند اثر نکرده باشد.
و اما آن چه سبب شهادت پیامبر (ص) شده است، در فصل های بعد به آن اشاره خواهد شد.

فصل پنجم: نظر شیعه درباره شهادت پیامبر اکرم (ص)
 

همه علمای بزرگ شیعه بر این باورند که پیامبر اکرم (ص) به سبب سم به شهادت رسیده اند. هر چند بعضی از ایشان به خاطر رعایت تقیه وخفقان موجود در زمان حکومت های ظالم به این مطلب تصریح نکرده اند ولی هیچ یک از ایشان مطلبی را که دال بر این باشد که رسول خدا (ص) با فوت طبیعی از دنیا رفته اند را نقل نکرده اند.
شیخ مفید رحمه الله می گوید: «ایشان در 28 صفر سال دهم هجری در سن 63 سالگی در مدینه منوّره مسموم به شهادت رسید.»(28)
شیخ طوسی رحمه الله نیز همین مطلب را در تهذیب الاحکام یادآور می شود.(29)
و مرحوم مجلسی رحمه الله می نویسد: شهادت پیامبر (ص) در سال یازدهم هجری بوده است.(30)
علامه حلی رحمه الله نیز شهادت پیامبر را با سمّ تایید می کند.(31)
مرحوم محمد علی اردبیلی رحمه الله نیز می گوید: پیامبر (ص) در مدینه با سمّ به شهادت رسید.(32)
علاوه بر اجماع علمای شیعه بر این مطلب که پیامبر (ص) به شهادت رسیده اند، روایاتی نیز در این باره رسیده است، که این روایات را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:
1، روایاتی که عموماً در مورد شهادت همه معصومین (ع) وارد شده است.
2، روایاتی که در مورد شهادت پیامبر اکرم (ص) وارد شده است.
دسته اول
روایاتی که در مورد شهادت همه معصومین (ع) رسیده است، اگر نگوییم به حد تواتر رسیده است، حداقل می توان گفت مستفیضه هستند که به اختصار بیان خواهیم کرد.

1- رسول خدا (ص) فرمودند: «ما من نبیٍّ أو وصیٍّ إلا شهیدٌ»(33)، «هیچ نبی و یا وصی نیست مگر این که شهید می شود».
2- در روایت دیگری فرمود: «ما منا إلا مسمومٌ أو مقتول»(34) «هیچ یک از ما نیست مگر این که یا مسموم یا کشته می شود».
3- امام مجتبی (ع): «والله ما منّا إلا مقتول شهید»(35) «به خدا سوگند هیچ یک از ما نیست مگر این که مقتول و شهید است». همین روایت از امام صادق و امام رضا علیهما السلام هم نقل شده است.
از این روایات می توان فهمید تمام اهل بیت به شهادت رسیده اند چون حرف نفی و «الا» در یک کلام افاده عموم می دهد و همه ایشان را شامل می شود مگر این که با دلیل محکم و یقینی یکی از ایشان خارج شود که چنین دلیلی موجود نیست.
دسته دوم
روایاتی که به خصوص در مورد شهادت پیامبر (ص) رسیده اند اگر چه تعدادشان به اندازه دسته اول نیست، لکن از نظر سند صحیح و غیر قابل خدشه هستند.

1، سلیم بن قیس هلالی از عبدالله بن جعفر نقل می کند که رسول خدا (ص) خطبه ای خواندند و فرمودند: «ای مردم! زمانی که من شهید شوم، علی أولی به نفس شماست، و زمانی که علی به شهادت برسد، فرزندم حسن أولی به نفس مؤمنین است و وقتی فرزندم حسن به شهادت برسد، فرزندم حسین أولی به نفس مؤمنین است و زمانی که فرزندم حسین به شهادت برسد، فرزندم علی بن حسین أولی به نفس مؤمنین است، با وجود او امر به دست مؤمنین نیست. سپس رو کردند به علی (ع) و فرمودند: یا علی! تو او را درک خواهی کرد پس سلام مرا به او برسان.
و زمانی که او به شهادت برسد، فرزندش محمد أولی به نفس مؤمنین است و تو یا حسین! او را به زودی درک خواهی کرد، پس سلام مرا به او برسان. سپس بعد از محمد مردانی هستند یکی بعد از دیگری و با وجود ایشان امر در اختیار مؤمنین نخواهد بود و این فرمایش را سه مرتبه تکرار کردند و فرمودند: هیچ کدام از ایشان نیست مگر این که أولی به نفس مؤمنین است، با وجود او امر در دست مؤمنین نیست، همه ایشان هدایت گر و هدایت شده اند، نُه نفر از فرزندان حسین.
پس علی بن ابی طالب (ع) ایستاد و در حالی که گریه می کرد، فرمود: پدر و مادرم فدایت ای پیامبر خدا! آیا کشته می شوی؟! حضرت فرمود: بله، به وسیله سمّ به شهادت می رسم، و تو با شمشیر کشته می شوی و محاسنت از خون سرت خضاب می شود و فرزندم حسن نیز با سمّ کشته می شود! و فرزندم حسین با شمشیر کشته می شود، او را ظالم پسر ظالم! زنا زاده پسر زنا زاده! منافق پسر منافق می کشد».(36)
2، امام صادق از پدرانشان (ع) روایت کرده که فرمودند: امام حسن (ع) به اهل بیتشان فرمودند: «من با سمّ کشته می شوم همان طور که رسول خدا (ص) با سمّ به شهادت رسید. پرسیدند: چه کسی این کار را با شما می کند؟ فرمودند: همسرم جعده دختر اشعث، معاویه او را فریب می دهد و او را به این کار امر می کند. پس گفتند: او را از منزلتان بیرون کنید و از خودتان دور کنید! فرمود: چگونه او را بیرون کنم و بعد از آن کاری نکند! و اگر او را بیرون کنم کسی غیر از او مرا به قتل نمی رساند.(37)
3، هم چنین عیاشی از حسین بن منذر روایت کرده که گفت: «از امام صادق (ع) در مورد قول خداوند ﴿أفإن مات أو قتل إنقلبتم علی أعقابکم﴾ پرسیدم: آیا قتل بوده یا موت؟ فرمود: اصحابش کردند آن چه کردند(یعنی: ایشان را به شهادت رساندند).(38)
تا این جا از آیات و روایات استفاده شد که پیامبر عظیم الشأن اسلام به شهادت رسیده اند و شهادتشان به سبب سمّ بوده است البته نه آن سمّی که در خیبر خورده اند.
حال سؤال این است که اگر عامل شهادت پیامبر سمّ خیبری نبوده پس کدام سمّ بوده است؟ و قاتل یا قاتلان پیامبر چه کسانی بوده اند؟

فصل ششم: قاتل یا قاتلان پیامبر (ص)
 

طبق نظر صحیح عایشه و حفصه به تحریک ابوبکر و عمر پیامبر (ص) را مسموم کرده اند.
1، علی بن ابراهیم قمی در سبب نزول آیات اول سوره تحریم چنین روایت می کند:
«سبب نزول این سوره این بود که رسول خدا (ص) در خانه (اتاق) بعضی از زنانشان بودند و ماریه قبطیه همراه پیامبر (ص) بود و به ایشان خدمت می کرد. روزی که پیامبر در خانه حفصه بودند، حفصه برای حاجتی بیرون رفت. پس رسول خدا (ص) ماریه را در آغوش گرفتند. پس حفصه از این جریان با خبر شد و غضب کرد. خدمت رسول خدا (ص) آمد و گفت: ای رسول خدا! در روزی که نوبت من است و در خانه من و بر روی بستر من! پس پیامبر از او شرم کرد و فرمود: دست نگه دار (و برای این که او را راضی کند فرمود:) ماریه را بر خود حرام کردم و بعد از این هرگز با او همبستر نخواهم شد و من رازی را برای تو فاش میکنم که اگر آن را به کسی بگویی لعنت خدا و همه ملائکه و همه مردم بر تو باد. حفصه گفت: قبول می کنم. آن راز چیست؟ حضرت فرمود: همانا بعد از من ابوبکر خلافت را به دست می گیرد و بعد از او پدر توست. حفصه پرسید: چه کسی این را به تو خبر داده است؟ فرمود: خداوند دانا و خبیر به من خبر داده است. پس حفصه در همان روز این خبر را به عایشه داد و عایشه هم این خبر را به ابوبکر داد. و ابوبکر نزد عمر آمد و به او گفت: عایشه از قول حفصه خبری به من داده که اطمینان به قول او ندارم! پس تو از حفصه سؤال کن. عمر نزد حفصه آمد و به او گفت: این چیست که عایشه از قول تو نقل می کند؟ حفصه منکر شد و گفت: من چیزی به عایشه نگفتم! عمر به او گفت: اگر این خبر صحیح است، به ما بگو تا آن را جلو بیندازیم! حفصه گفت: بله، رسول خدا (ص) چنین فرمود. پس چهار نفری جمع شدند که رسول خدا (ص) را مسموم کنند.
پس جبرئیل همراه این سوره بر پیامبر (ص) فرود آمد. گفت: ﴿وَأَظهَرهُ اللهُ عَلَیهِ﴾(39)یعنی: خدا برای پیامبر (ص) آشکار کرد که حفصه سرّ را برای دیگران فاش کرده و آنان اهتمام به قتل پیامبر کردند. ﴿عَرَّفَ بَعضَهُ﴾ یعنی: پیامبر (ص) بعضی از آن چه را که خداوند به او خبر داده بود را به حفصه گفت و فرمود: چرا آن چه را به تو گفته بودم به دیگران خبر دادی؟ ﴿وَ أعرَضَ عَن بَعضٍ﴾ یعنی: پیامبر (ص) به او خبر نداد که می داند آنان اهتمام به کشتن ایشان کرده اند.»(40)
2، عیاشی از عبد الصمد بن بشیر از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: «تدرون مات النبی (ص) أو قتل؟ إنّ الله یقول: ﴿أفإن مات أو قتل إنقلبتم علی أعقابکم﴾ فسمَّ [قبل الموت!] إنّهما سقتاه! فقلنا إنّهما وأبویهما شرُّ من خلق الله».(41)«می دانید که پیامبر (ص) فوت کرد یا کشته شد؟ خداوند می فرماید: «آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود عقب گرد می کنید؟» پس پیامبر (ص) قبل از موت مسموم شد! آن دو به ایشان سم خوراندند! ما گفتیم: آن دو و پدرانشان بدترین کسانی هستند که خدا خلق کرده است».
و معلوم است که منظور از آن دو عایشه و حفصه و پدرانشان ابوبکر و عمر هستند.
3، مرحوم بیاضی روایتی را از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: «إنه أعلم حفصه أن أباها و أبابکر یلیان الأمر، فأفشت إلی عایشة، فأفشت إلی أبیها، فأفشی إلی صاحبه، فاجتمعا علی أن یستعجلا ذلک علی أن یسقیاه (ص) سُمّا».(42)«پیامبر (ص) حفصه را آگاه کردند که پدرش (عمر) و ابوبکر امارت را بدست می گیرند، حفصه این سرّ را برای عایشه فاش کرد و عایشه هم برای پدرش گفت: و ابوبکر هم به عمر گفت. پس آن دو (ابوبکر و عمر) جمع شدند برای این که این امر زودتر اتفاق بیفتد، پیامبر را مسموم کنند».
از روایات اهل بیت عصمت و طهارت (ع) انسان یقین پیدا می کند که قاتلان پیامبر(ص) همان چهار نفر بوده اند و نیازی به استدلال به کتب عامه نیست اما برای اسکات خصم به شواهدی که کتب عامه بیان کرده اند نیز اشاره خواهیم کرد.
بخاری و مسلم روایت کرده اند:
«عن عایشه قالت: لددنا (43) رسول الله فی مرضه و جعل یشیر إلینا أن لا تلدّونی، فقلنا: کراهیة المریض بالدواء! فلمّا أفاق قال: ألم أنهکم أن تلدّونی؟! قلنا: کراهیة الدواء! فقال (ص): لا یبقی منکم أحد إلا لدّ و أنا أنظر، إلا العباس فإنه لم یشهدکم.»(44)
عایشه گفت: «به پیامبر در مرضش دوا خوراندیم، پیامبر به ما اشاره کرد که به من دوا نخورانید. گفتیم: به خاطر کراهت مریض از دواست! پس وقتی حالشان افاقه پیدا کرد فرمود: آیا شما را نهی نکردم که به من دوا نخورانید؟ گفتیم: (گمان کردیم سخن شما به خاطر) کراهت دواست! پس پیامبر فرمود: هر کس در خانه است در برابر چشم من باید دوا بخورد به جز عمویم عباس که در کنار شما حضور نداشت.»
احمد بن حنبل از عایشه روایت کرده که گفت: «لددنا رسول الله (ص) فی مرضه، فأشار إلینا أن لا تلدّونی، قلت: کراهیة المریض الدواء! فلما أفاق قال: ألم أنهکم أن لا تلدّونی؟! قال: لا یبقی منکم أحد إلا لدّ غیر العباس فإنه لم یشهد کنّ.»(45)
«به پیامبر در مرضش دوا خوراندیم، پس به ما اشاره کرد که به من دوا نخورانید، گفتم: به خاطر کراهت مریض از دواست. وقتی پیامبر حالشان افاقه پیدا کرد فرمود: آیا شما را نهی نکردم که به من دوا نخورانید؟! فرمود: هیچ یک از شما باقی نمی ماند مگر این که دوا بخورد، غیر از عباس چون او شاهد شما زنان نبود.»
ابن کثیر از بیهقی از عایشه نقل کرده که گفت: «رسول خدا (ص) حالشان بهتر شد، پرسیدم: چه کسی این کار را کرد؟ گفتند: عمویت عباس! ترسید که شما بیماری ذات الجنب داشته باشید. پس رسول خدا (ص) فرمود: این بیماری از شیطان است و خدا آن را بر من مسلط نمی کند. هر کس در خانه است باید به او دوا بخورانید، مگر عمویم عباس.»(46)
روایات بسیاری در زمینه دوا خوراندن به پیامبر از عامه نقل شده است که ما به اختصار به بعضی از آن اشاره کردیم تا مورد بررسی قرار گیرد. آن چه از این روایات به وضوح آشکار است این است که:
1، در روزهای آخر عمر شریف پیامبر (ص) ماده عجیبی را در دهان ایشان ریخته اند که ادعا می کنند «لدود» است.
2، این ماده به نفع رسول خدا (ص) نبوده و گرنه ایشان آنان را از این کار نهی نمی فرمودند.
3، اگر این کار از طرف زنان پیامبر کار پسندیده ای بود، پیامبر ایشان را مجبور نمی کرد که همگی از آن ماده بخورند. (47)
4، این کار، کار خطرناک و بدی بوده که وقتی پیامبر (ص) پرسیدند: «چه کسی این کار را کرده؟ گفتند: عمویت عباس!» این اتهام به عباس برای این بود که از تبعات آن می ترسیدند و برای خلاصی از آن، آن کار را به گردن عباس انداختند.
5، کسانی که جرأت کردند آن ماده را به پیامبر (ص) بنوشانند، از بین زنان ایشان بوده اند که روایت احمد حنبل (یشهد کنّ) بر آن دلالت می کند.
6، عایشه سر دسته کسانی بوده که این کار را کرده اند، چرا که در روایت بخاری از عایشه نقل می کند: «لددنا»، «ما دوا خوراندیم». و در روایت احمد حنبل عایشه می گوید: «قلت:کراهیة المریض الدواء»، «گفتم: به خاطر کراهت مریض از دواست».
7، این کار وقتی صورت گرفته که پیامبر (ص) در حال اغما یا خواب بوده اند و همه روایات به این اشاره دارد که وقتی حال پیامبر (ص) افاقه پیدا کرد و بهتر شد، «پرسیدند: چه کسی این کار را کرده است؟» و آن زنان می دانستند که نمی توانند این کار را در حال بیداری پیامبر (ص) انجام دهند، برای همین منتظر فرصتی بودند که بتوانند نقشه شوم خود را عملی کنند.
8، کسانی که این کار را کرده اند یک نفر نبوده اند، بلکه این کار گروهی بوده که از لفظ «لددنا» و «لا تلدّونی» فهمیده می شود.
9، این که عایشه گفت: «کراهیة المریض الدواء» برای گمراه کردن اذهان دیگران بوده تا بتواند در آن لحظه کار خود را به پایان برساند و دیگران او را از این کار منع نکنند، چرا که هر عاقلی می داند که رسول خدا (ص) مانند کودک خردسال نیستند که مصلحت و مفسده خود را ندانند، تا دیگران مجبور باشند به زور دوا را در دهان ایشان بریزند.
10، نهی پیامبر (ص) از این کار قبل از شروع این کار بوده است و جملة «ألم أنهکم أن لا تلدّونی» بر آن اشاره دارد.
11، کسانی که در این کار شریک بوده اند همگی در آتش دوزخ مخلد خواهند بود، زیرا آنان با علم به این که پیامبر (ص) آنان را نهی کرده چنین کرده و خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ مَن یَعصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَإنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فِیها أَبَداً﴾(48) «هر که خدا و رسولش را نافرمانی کند، قطعاً برای او آتش جهنم است که جاودانه در آن خواهد ماند».
12، آن چه به عقل و حکمت نزدیک تر است، این است که اگر در این کار خیری بود، نزدیکان و ارحام پیامبر (ص) در این کار شریک می شدند، ولی در این جریان هیچ اسمی از فاطمه زهرا علیها السلام و امیر مؤمنان علی بن ابی طالب (ع) و فرزندان أبی طالب و بنی هاشم به چشم نمی خورد. حتی وقتی آن زنان گناه را به گردن عباس می اندازند، پیامبر (ص) او را از این کار مبرّا می داند.
تنبیه
در روایاتی که از اهل بیت (ع) و عامه نقل گردید، به ظاهر اختلافاتی وجود دارد و آن اختلاف این است که در بعضی روایات، ابوبکر و عمر را قاتلان پیامبر (ص) معرفی می کند و در روایات دیگر عایشه و حفصه و در برخی دیگر هر چهار نفر را با هم قاتل آن حضرت معرفی می کند.
آن چه مسلّم است این است که «عایشه و حفصه» مباشر قتل پیامبر (ص) بوده اند و این دو بودند که سمّ را به زور در دهان پیامبر اکرم (ص) ریخته اند و نقش ابوبکر و عمر، تهیه سمّ و کشیدن نقشة قتل بوده است و آن دو بوده اند که دخترانشان را برای این کار ترغیب و تشویق نموده اند تا بتوانند حکومت را زودتر غصب نمایند.
نتیجه گیری
بررسی آیات و روایات و تاریخ ما را به این نتیجه می رساند که نبی مکرم اسلام، حضرت محمد مصطفی (ص) به فوت طبیعی از دنیا نرفته اند بلکه به وسیله سمّ به شهادت رسیده و قاتلان ایشان ابوبکر و عمر و دخترانشان، عایشه و حفصه بوده اند. و کسانی که اندک تأملی در سیره و تاریخ این منافقین کرده باشند، می دانند که ترور پیامبر (ص) توسط آنان امر دور از ذهنی نیست و آنان قبل و بعد از آن هم برای به دست آوردن حکومت به جنایات بزرگی دست زده اند، هم چون: ترور پیامبر در بازگشت از تبوک توسط ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و ...، غصب خلافت امیرمؤمنان علی (ع)، آتش زدن بیت نبوّت، به شهادت رساندن حضرت محسن و حضرت زهرا سلام الله علیهما، غصب فدک، جنگ جمل، تیر باران کردن بدن مبارک امام حسن مجتبی (ع) و هزاران جنایت دیگر، که در این مختصر نمی گنجد.

در پایان از همة عزیزانی که این صفحات را مطالعه می کنند، خواستارم تا معارف حقّة تشیع را بیاموزند و به دیگران نیز منتقل نمایند، به این امید که بتوانیم با این کار، از ظلمی که به ساحت مقدّس نبی مکرم اسلام (ص)، در چهارده قرن گذشته شده بکاهیم و مرهمی بر قلب داغدار مولایمان حضرت بقیه الله الأعظم روحی و أرواح العالمین لتراب مقدمه الفداء بگذاریم.

پی نوشت ها :
 

1. سورة آل عمران (2) آیة 144.
2. محقق نجاح الطائی در کتاب السیره النبویه از صفحه 17 تا صفحه 77 موارد متعددی که مشرکین و منافقین قصد کشتن پیامبر اکرم (ص) را داشتند، را ذکر کرده است که ما برای رعایت اختصار از بیان آن خودداری کردیم.
3. سورة صافات (37) آیة 147.
4. سورة بقره (2) آیة 74.
5. سورة بقره (2) آیة 200.
6. نحل (16) آیه 77.
7. السیرة النبویه، ابن کثیر الدمشقی، ج 4، ص 449؛ مسند أحمد بن حنبل ج 1، ص 408؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج 10، ص 109؛ مصنف، صنعانی، ج 5؛ ص 268.
8. ممکن است این تعلیل به خاطر روایاتی باشد که می فرماید: «هیچ نبی و وصی نیست مگر این که شهید می شود.» که به آن اشاره خواهد شد.
9. انساب الأشراف، بلاذری، ج 1، ص 576.
10. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری ج 3، ص 60، ح 4395/99، باب المغازی والسرایا.
11. المجدی فی الانساب، محمد بن محمد العلوی، ص 6.
12. صحیح بخاری، ج 5، ص 137.
13. اهل خانه آگاه ترند به آن چه در خانه است.
14. روایات اهل بیت (ع) در این زمینه خواهد آمد.
15. السیره النبویه، ابن کثیر، ج 3، ص 396، از بیهقی و ابی داوود و تاریخ بغداد، ج 7، ص 384 و ... .
16. صحیح بخاری، ج 4، ص 66؛ سنن دارمی، ج 1، ص 33 و ... .
17. تهذیب الآثار، طبری، ج 6، ص381.
18. مصنف، صنعانی، ج 11، ص 28؛ و از او سیره ابن کثیر ج 3، ص 398؛ و الإصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، ج 8، ص 155.
19. صحیح بخاری، ج 3، ص 141؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 15.
20. مسند ابی یعلی، ج 8، ص 258.
21. ذات الجنب نام نوعی بیماری است که نام علمی آن پلورزی می باشد. المنجد
22. مستدرک الحاکم،محمد بن عبد الله نیشابوری، ج 4، ص 405.
23. السیره النبویه، ابن کثیر، ج 3، ص 396.
24. الشفا بتعریف حقوق المصطفی (ص)، قاضی عیاض، ج 1، ص 317.
25. تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 57.
26. فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، ج 7، ص 497.
27. تفسیر امام حسن عسکری (ع)، ص 177 و از او بحارالانوار، ج 17، ص 317.
28. المقنعه، شیخ مفید، ص 456.
29. تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 1.
30. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 22، ص 514.
31. منتهی المطلب، علامه حلی، ج 2، ص 887.
32. جامع الروات، محمدعلی اردبیلی، ج 2 ص 463.
33. بصائر الدرجات، محمد بن حسن صفّار، ص 148؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 17، ص 405 و ج 40، ص 139.
34. وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج 14، ص 2 و ص 18؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 45، ص 1؛ من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 4، ص 17.
35. کفایه الاثر، خزاز قمی، ص 227؛ اعلام الوری، طبرسی، ج 2، ص 132 از امام صادق (ع)؛ عیون الاخبار، شیخ صدوق، ج 1، ص 287 از امام رضا (ع).
36. اسرار آل محمد (ص)، سلیم بن قیس هلالی ص 362؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 33، ص 266.
37. اثبات الهداه، شیخ حر عاملی، ج 2، ص 558، از خرائج و جرائح راوندی؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 43، ص 327، از مناقب ابن شهر آشوب.
38. تفسیر عیاشی، محمد بن عیاش، ج 1، ص 200.
39. سورة تحریم، (66) آیه 3.
40. تفسیر قمی، علی بن ابراهیم، ج 2 ص 376؛ و از او بحارالانوار مجلسی، ج 22، ص 239.
41. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 200؛ البرهان، ج5،ص419؛ الصافی، ج5، ص194؛ نور الثقلین، ج5،ص367،ح3؛ کنز الدقایق، ج13، ص325؛ تفسیر شریف لاهیجی، ج4، ص518.
42. الصراط المستقیم، علی بن یونس نباطی بیاضی، ج 3، ص 168؛ و از او بحارالانوار مجلسی، ج 22، ص 246.
43. اللدود: آن چیزی است که به انسان، در یک طرف دهان می نوشانند؛ الطب النبوی، ابن قیّم جوزی، ج 1، ص 66. لدد: اللدود: از دواهایی است که به مریض می نوشانند؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج 7، ص 267.
44. صحیح بخاری، ج 8، ص 42؛ صحیح مسلم، ج 7، ص 42 و بسیاری دیگر از کتب عامه.
45. مسند احمد، ج 6، ص 53.
46. السیره النبویه، ابن کثیر، ج4، ص 446، از بیهقی.
47. ظاهراً این قسمت از روایت (هر کس در خانه است باید دارو بخورد.) توسط عایشه جعل شده است تا مردم به او شک نکنند که به پیامبر (ص) زهر خورانده است. زیرا قطعاً آن ماده به اندازه ای نبوده که برای همه کفایت کند و با دقت در سیره پیامبر در می یابیم که چنین رفتاری که مناسب با پادشاهان ستمگر بوده، هرگز از پیامبر (ص) سر نزده است.
48. سورة جن، (72)، آیة 23.

منابع و مآخذ
1، قرآن کریم
2، بخاری، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم، صحیح بخاری، بیروت، دار القلم.
3، بغدادی، ابوبکر احمد بن علی، تاریخ بغداد،بیروت، دار الکتب العلمیه.
4، بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر،انساب الاشراف، بیروت، مؤسسه اعلمی.
5، دمشقی، ابن کثیر، السیره النبویه، بیروت، دار الکتب العلمیه،1412.
6، سلمی، محمد بن عیاش، تفسیر عیاشی، تهران، مکتب علمیه،1410.
7، صفار، محمد بن حسن،بصایر الدرجات،قم، شرکه طباعه النشر، 1402.
8، صدوق، شیخ محمد، عیون اخبار الرضا، تهران، منشورات اعلمی.
9، طایی، نجاح، زندگینامة پیامبر محمد (ص) و ابوبکر، قم، دارالهدی لاحیاء التراث
10، طایی، نجاح، السیره النبویه، بیروت، دار الهدی لاحیاء التراث،1415.
11، عاملی،جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، بیروت، دار السیره.
12، عاملی،محمد بن الحسن الحر، وسایل الشیعه، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی.
13، عسقلانی، احمد بن علی بن حجر، فتح الباری، چاپ چهارم، بیروت،دار الکتب العلمیه، 1408.
14، قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، قم، ذوی القربی،1421.
15، مجلسی،علامه محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه وفا.
16، نیشابوری، محمد بن عبد الله، المستدرک، بیروت، دار الکتب العلمیه.
17، نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی.
18، هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد (ع)،تحقیق انصاری،قم، نشر الهادی،1420.
19، یاسر الحبیب، الفاحشه الوجه الآخر لعایشه، چاپ اول، لندن،1431.



 


[ شنبه 91/10/23 ] [ 2:16 عصر ] [ آگاهی ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 36
بازدید دیروز: 16
کل بازدیدها: 566340