بهنام خدا
خودمانیم؛ عجب تکانی خوردیم!
خانه ما طبقه چهارم است. بهقدر یک ساختمان 8 طبقه هم از سطح اتوبان بالاتریم. لاجرم زلزله 5 ریشتری را تا 0/2 آخرش قشنگ حس کردیم. داشتیم برنامه «دورِهَمی» را میدیدیم و حرفِ زلزله کرمانشاه بود. یکدفعه خانه شروع کرد به تکانخوردن. من فقط توانستم فاطمه را که حسابی ترسیده بود و گریه میکرد، بغل بگیرم و حامد، علیاکبر را. همه کنار ستونی پناه گرفتیم.
بعد از چند دقیقه که هم زمین آرام گرفت و هم ما، بچهها را لباس گرم پوشاندم و یک کیفِدستی برداشتم. یکدست لباس اضافه برای بچهها، یک بطری آب و قدری خوراکی داخلش ریختم و رفتیم پایین.
کوچه پُر از آدم بود. هرکس دغدغههایش را برداشته بود و زده بود بیرون. دست یکی بالشت و پتو بود و دیگری فقط هندوانه شب یلدایش را برداشته بود. یکی دیگر، چمدان بزرگی که گویا از قبل بسته بود را پشت ماشین جا داد و محل را ترک کرد. بعدها دوستی گفت اولین چیزی که برداشته کیف لوازم آرایشش بوده!
همه موبایلبهدست، اخبار لحظهبهلحظه را چک میکردند؛ به نزدیکانشان زنگ میزدند و توصیههای ایمنی را بهاشتراک میگذاشتند.
زیرِ پوست نازک لبخندها و دلگرمیهایی که به هم تحویل میدادیم، انتظاری نهفته بود که نمیشد پنهانش کرد. همه منتظر آن زلزله مهیبی بودیم که سالهاست وعدهاش را میدهند. همه هم خبر از اوضاع امدادرسانی تهران داشتیم و خلاصه کلام، همه در انتظار مرگ بودیم.
فرصت خوبی بود برای فیلسوف شدن؛ از تمام آن زندگی که سالها با زحمت و خونِدل جمع کرده بودیم، کیفی ما را کفایت میکرد. بقیه را نمیدانم ولی من فقط به زندگی فکر میکردم. این زلزله، قویتر از هر دیازپام و فلوکسیتینی، استرسها و دغدغههایم را بر باد داد. حتی دیگر هیچ آرزوی ریز و درشتی نداشتم. اصلاً به هیچچیز فکر نمیکردم. دلم گرم بود که خدا هست. مگر قرار است چه بشود؟
تمام تهران زیر و رو شود، نهایتش ملت میگویند عذاب الهی بود. دولت میاندازد گردن بیکفایتی دولتِ قبل. کشورهای دیگر، اظهار تأسفی میکنند و اعلام همکاری. تاریخ، مجموعهای از تمام اینها را به کتابهای درسی آیندگان سرازیر میکند. ما هم از آن بالا به همه اینها پوزخند میزنیم و به تمام افکار پوچ و آدابورسوم بیپایه و نگرانیهای بیارزشمان که فرصت کوتاه زندگی را از دستمان درآورد.
به سمت خانه پدری میرویم که همیشه امنترین جای دنیاست. در راه، پمپِبنزینهای شلوغ را میبینم که مردم، نهفقط از ترس زلزله، بلکه همچنین از ترس گرانی بنزین آنجا ازدحام کردهاند؛ آخر تمام تدبیر دولت برای مهار آلودگی، باز هم سر از جیب ملت درآورده! فقط ایکاش این یک قلم عوارضِخروج را بیخیال شوند، بلکه این زلزله از ایران برود.
بازدید امروز: 95
بازدید دیروز: 117
کل بازدیدها: 584883