سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا
سلام؛


هر ملّتی، فرهنگ منحصر به فرد خودش رو داره و اصلا روح حاکم بر ملت‌ها و خون جاری در رگ‌های یک ملت، "فرهنگ" اون ملته.
هیچ ملتی فتح نشده، مگر اینکه فرهنگش فتح شده باشه. یعنی اگر بخشی از خاک یک سرزمین فتح بشه، بدون اینکه فرهنگش به استعمار در بیاد، اون ملت باقیه و دیر یا زود، خاکشو هم پس می‌گیره. حتی اگه به فرض محال، خاکشم پس نگیره، می‌گیم فلان سرزمین یا بخشی از فلان سرزمین یا کشور به اشغال درومده. هیچ‌وقت نمی‌گیم فلان ملت، فتح شدن. اون ملت، زیر پوسته سخت این استعمار، همیشه زنده و جاریه و یه روز، یه جا می‌جوشه و پوسته رو خرد می‌کنه (برای همین گفتم به فرض محال).
 

ما وقتی مستعمره‌ایم که زبانمون، پوششمون، خوراکمون، آداب معاشرتمون، اولویت‌ها و تفکرات و ایدئولوژیمون، و در نهایت "سبک زندگی"مون به استعمار درومده باشه.
 

برای ما خیلی زشت و خجالت‌آوره که زبان یک قاره دیگه، زبان دوممون باشه در حالی که هیچ کدوممون، زبان کشورهای همسایه‌مون و زبان بین‌المللی دین جهانی‌مون رو بلد نیستیم! فاجعه است که ما و اعراب دور و برمون، ما و ترک‌ها و روس‌ها و چینی‌ها، مجبوریم به زبان انگلیسی با هم ارتباط بگیریم و هیچ وقت هیچ کدوممون لااقل پیش خودمون نپرسیم چرا انگلیسی؟ چرا دغدغه داریم بچه‌هامون از خردسالی انگلیسی یاد بگیرن؟ چه سنخیتی بین فرهنگ و تمدن و حتی جغرافیای ماست که بخواد زبان دوم ما انگلیسی باشه؟ که اضافه‌تر، فرانسه و آلمانی و ایتالیایی و لاتین یاد بگیریم! اما عربی نه!

استعمار زبان، استعمار خط، استعمار فرهنگ، به مراتب خطرناک‌تر و نگران‌کننده‌تر از استعمار منابع طبیعی و نفت و گاز یک ملته. چون یه چیزایی رو میشه پس گرفت، یا جبران، یا جایگزین کرد، ولی فرهنگ، ابدا جایگزینی نداره.

ملتی که اهل تفکر نباشه، قافیه رو باخته. آدمی که برای هر کاری که می‌خواد انجام بده یا بهش مشغوله، چرایی نداشته باشه، و برای این چرایی، پاسخی معقول و قانع‌کننده‌، قافیه رو باخته. این انسان، رو به افول می‌ره. نابود شدنی و حذف شدنیه. و از نبودش، آب از آبِ هستی تکون نمی‌خوره!

من اگر انسانم و تفاوت دارم با دیگر مخلوقات و عنوان "اشرف مخلوقات" بهم تعلق می‌گیره، باید فکر کنم.
چرا باید به تقلید از "فرهنگ دیگری" غذا بخورم؟
چرا باید به تقلید از "فرهنگ دیگری" فکر کنم؟ راه برم؟ بنشینم؟ معاشرت کنم؟ زندگی کنم؟
چرا من باید به تقلید از فرهنگ "دیگری" لباس بپوشم؟
اون هم فرهنگی که اصل و نسب درست و حسابی نداره. محصول تفکر و تعقل و تعمق نیست. فرهنگی که امروز، حرفی می‌زنه و فردا، خودش همون حرفو نقض می‌کنه.

چرا من باید شبیه "دیگری" بشم؟ مگه فرهنگ خودم، تمدن چند هزار ساله خودم، مگه باورهای عمیق و انسان‌ساز خودم، چه اشکالی دارن؟

عین خمیری که قالب خورده، برامون تعیین می‌کنن که سبک زندگی‌ت چنین باشه. نه، اصن فرم بینی‌ت، شکل ابروهات، رنگ چشم‌هات، فرم لب و گونه‌ت، اندامت، لباس تنت، ... برای نفس کشیدنمون "یکی دیگه" تعیین تکلیف می‌کنه و ما به سبک کارتون‌های بچگی‌مون، که یه دستگاهی عین سطل میذاشتن رو سر مردم و یکی از دور کنترلشون می‌کرد، کنترل می‌شیم و اطاعت امر می‌کنیم و قدرت تفکر و امتناع نداریم!
رسانه، تبلیغات، هجوم ضد فرهنگ‌هایی که از یمین و یسار بر سرمون می‌باره، عقل‌هامونو زایل کرده و باد غفلت، خِردهامونو برده.
کجای کاریم؟
نکنه بی‌فرهنگ شیم؟
ملتی که فرهنگش فتح بشه، خوشبخت نمی‌شه، پیشرفت نمی‌کنه، مورد پسند و احترام اون "دیگری" قرار نمی‌گیره، بلکه "حذف" میشه. نابود میشه. نه فقط خاک و ثروتش غارت میشه، بلکه یوغ بردگی به گردنش می‌اندازن و خوار و ذلیل میشه.
ملّتِ بی‌فرهنگ، می‌میره و اسمی هم ازش باقی نمی‌مونه.

من زنده‌ام، چون صاحب فرهنگ منحصر به فرد خودمم. من پوشش منحصر به فرهنگ خودم رو دارم. زبان و گویش و خط خاص خودم رو دارم. من به سبک خودم غذا می‌خورم و راه می‌رم و فکر می‌کنم. من سبک زندگی منحصر به فرد خودم رو دارم. و پشت تمام این داشته‌هام، هزاران سال تفکر و تدقیق و هدف و ایدئولوژیه. پشت تمام اینها، هزاران سال تمدن باشکوه و درخشانه. من این فرهنگ رو با فرهنگ سخیف و بی‌ارزش و بی‌پشتوانه "دیگری" هرگز عوض نمی‌کنم.

من ایرانی‌ام و هرگز قافیه رو نمی‌بازم.


............

پ.ن.

حجابی که برمی‌داریم، تن به غارت سپردنه.







تاریخ : سه شنبه 102/1/8 | 7:41 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.