گاهی حس میکنم از فضا آمدهام.
گاهی،
همینقدر به ندرت هم که با مردم روبرو میشوم،
حس دلزدگی دارم.
حس تنهایی.
یک حس عمیق بیگانگی،
نامتجانس بودن،
یک حس تعلق نداشتن،
اضافه بودن.
عین خراش ناجوانمردانهای شدهام بر تن درخت.
عین زرورق شناوری بر جوی آب.
عین بادبادک گمشدهای خال آسمان.
مثل کلاغی نشسته بر کلاه سرو.
زیادیام مثل سنگریزهای بیتاب که هر گام بیگانه و آشنا، به سمتی میراندش.
حس یک پرنده زینتی را دارم،
که هیچ جای امنی برای ماندن پیدا نمیکند.
نمیداند کجا برود،
چه بکند.
حس یک چاه عمیق،
حس یک جاده پرت،
حس یک حسرت دور ...
حس اصحاب کهف را دارم زمانی که تصمیم گرفتند دیگر بیدار نشوند.
تاریخ : چهارشنبه 03/10/12 | 8:48 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی | >
درباره وب
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 35
کل بازدیدها: 586935