EMOZIONANTE | ||
به نام خدا
[ سه شنبه 102/11/10 ] [ 8:52 صبح ] [ آگاهی ]
به نام خدا
...................
- مگه خودت بلد نیستی؟ ..............
................
...............
[ یکشنبه 102/11/8 ] [ 9:27 عصر ] [ آگاهی ]
به نام خدا
والحمدلله رب العالمین. که ای کاش در قد و قوارهام بود به جا آوردن شکرانه این هر دو. [ جمعه 102/11/6 ] [ 7:32 عصر ] [ آگاهی ]
به نام خدا
ای فاطمه!
[ شنبه 102/7/15 ] [ 12:46 عصر ] [ آگاهی ]
به نام خدا سلام؛ باورم نمیشه ولی نه ساله شدی! به همین سرعت. کمتر از چشم به هم زدنی! باورم نمیشه که کلاس چهارمی. همه روزهای گذشته مثل خواب و رویا گذشت. خیلی سریعتر از اینکه به قدر کافی ببینمت، به قدر کافی بوست کنم، و به قدر کافی بچلونمت! آخه چه وعضشه؟! ببین علیاکبر! من همیشه سر قولم هستم. تولد هم برات گرفتم، چه تولدی! اصلا ایده میدم در حد بوندسلیگا. واقعا بهتون خوش گذشت و از شور و هیجانتون، ما مامانا هم به وجد اومدیم. از شماها بیشتر، به باباها خوش گذشت و تازه فهمیدم چقدر بابای شیطون داریم! اینقدر که با مامانا به اجماع رسیدیم هفتهای یه بار بفرستیمتون فوتبال!
صبح با خودت راه میرفتی میگفتی: من به دنیا اومدم تا دنیا رنگی بشه ..... خدا رو شکر که شماها رو دارم. ان شاءالله مامان خوبی براتون باشم. مامانی که همیشه ازش خاطرات خوب داشته باشین و یه جای بزرگ تو قلبتون داشته باشه. خیلی دوستون دارم. [ سه شنبه 102/7/11 ] [ 11:52 عصر ] [ آگاهی ]
به نام خدا
[ یکشنبه 102/7/9 ] [ 11:0 عصر ] [ آگاهی ]
به نام خدا سلام؛ به جز بوی اسپند، عطر گلاب رو هم خیییلی دوست دارم. یه اسپری کوچک دارم که توش گلاب ریختهام و گاهی به صورتم اسپری میکنم. خییییلی حالمو خوب میکنه. انگار یه مشت شادابی و دلخوشی میپاشم تو صورتم. عین اسپری ضد حریق، احساسات منفی، خستگی و خوابآلودگی، و استرسهامو به طور کامل خاموش میکنه. و کلی توصیفات عرفانی دیگه... اونوقت با این اوصاف، این درسته که تو برای چُنین چیزی طنز بسازی؟! خودت از پس کار برمیای؟! این اصطلاحاتو کجا یاد میگیری تو؟!
[ شنبه 102/6/18 ] [ 8:5 عصر ] [ آگاهی ]
به نام خدا سلام؛ چون که رفتم از پشت در سرک بکشم ببینم این مردها توی حیاط دارن چیکار میکنن (آخه وقتی کار رو به جمعی از مردها میسپری، حتما باید دائم بهشون سر بزنی تا حوادث غیر مترقبهای پیش نیاد!) [ جمعه 102/5/20 ] [ 1:42 عصر ] [ آگاهی ]
به نام خدا هدیه، هرچی که باشه، خیلی جذابه. خواستم بگم خیلی خدا منو دوست داشته که هدیهای مثل تو بهم بخشیده. تو بهترین چیزی هستی که میتونم آرزو کنم و خود خود اونی هستی که همیشه میخواستم. امروز لابلای دوندگیهای همیشگی، مدام چشمم به ساعت بود. ماشینو هرچند با فاصله خیلی زیاد، ولی در عوض تو سایه پارک کردم و از اول طی کردیم که هر کی بره پی کار خودش و تو فضای به اون بزرگی، گیر همدیگه نباشیم. تولدت مبارک فاطمه جانم، ............. [ دوشنبه 102/5/16 ] [ 11:53 عصر ] [ آگاهی ]
به نام و یاریاش امروز از اون روزای شلوغ و از پا افکن بود. از صبح بیرون بودم سرگردون و بیخود.
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |