به نام خدا
سلام؛
غر زدن کار زشتیه.
عادت بدیه دائم ناله و شکایت میکنیم و مدام ناراحتیم و ناراضی.
بزرگترین ضعف کشور ما، ضعف مدیریتیه. هممون میدونیم و روزی هزار بار هم این جمله رو تکرار میکنیم.ولی اگه روزی ده هزار بار هم تکرار کنیم، معجزهای اتفاق نمیفته.
گاهی که غرزنندهای میگه: "یه آدم درست و حسابی برای ریاستجمهوری نداریم"، میگم: "تو پسرتو جوری تربیت کن که بشه یه رئیس جمهور خوب و حسابی!"
وقتی فاطمه بانو میخواست انتخاب رشته کنه و تصمیم نهاییاش این شد بره انسانی، بهش گفتم: "ببین! خیال نکن الان درس میخونی و معلم و وکیل و اینا میشیا. بخون برای وزیر شدن. ما وزیر خوب خیلی کم داریم."
خودمون که کاری نکردیم!
لااقل بچههامونو تربیت کنیم برای کار کردن.
برای خوب کار کردن.
به نام خدا
سلام؛
دیگه گرفتاریهایی که علاوه شدن بر گسترش بیاندازه فضای مجازی، مجال دید و بازدید رو ازمون گرفته و معمولا با دوستان، ارتباط مجازی داریم.
گاهی که گفتگویی باز میشه، چشمم میفته به عکس پروفایل و میبینم دوستم تغییر کرده. نرم نرمک، قدم قدم، یواش یواش.
کسی که تا دیروز، گل و پرنده رو پروفایلش بود، کمکم یه عکس محجبه و دور از خودش گذاشت. بعد یه عکس نزدیکتر از پشت سر با پوشش کامل. بعد عکس چهرهای که زیاد پیدا نیست. بعد عکس چهرهای که بهت لبخند میزنه و حالا یه کم هم روسریش شلتر شده. بعد ... .
این حرفها، قدیمی نمیشن. تکرارش، نباید ناراحتمون کنه. باید فکر کنیم.
شیطون، از اول نمیاد بگه حجابتو بردار. همین که دستتو بهش دادی، قدم قدم میبردت. یهو به خودت میای میبینی چه کردی با خودت!
زمزمههای شیطون، همیشه ریز ریزه. همیشه پر از حرفای حق و خوبیه که یه کم ناحق هم قاطیش شده. مثلا اول میگه حالا با لاک نماز بخونی چی میشه؟ وضوی جبیره میگیری دیگه! خدا مهربونه!
بعد یهو سر درمیاری از اینکه: اصلا خدا به عبادت ماها چه احتیاجی داره؟!
همینجور یهویی، میبینی قافیه رو به کل باختی.
بعد هم به سرعت ناامیدت میکنه تا راه برگشت نداشته باشی.
................
پ.ن.
سالها پیش، تمام کتابهای پائولو کوئلیو رو خریدم و خوندم. اون زمان آخرین کتابش "یازده دقیقه" بود. تو هر کشوری، کتاب جدیدش چاپ میشد، غوغا میکرد و کتابفروشیها پر میشد از پوسترهای تبلیغاتی بزرگ و البته پر میشد از مشتری. بعدها دیدم تو ایران هم به وفور منتشر میشه و قابل دسترسیه. کاری ندارم و نمیخوام وارد نقد بشم، ولی همیشه، قاعده اینه که جبهه باطل، حتما و حتما از دادههایی که حق هستند استفاده میکنه تا به اون باطلی که مطلوبشه برسه. چون فطرت انسان، اساسا حقطلبه. پس نمیاد بگه: "دزدی کن!" بلکه میگه: "این اصلا دزدی نیست، پس گرفتن حقته! متعلق به خودته!"
در هر حال، جملات خوب زیادی از کتاباش یادمه. یکیش این بود که برای هر کاری که میخوای انجام بدی، یه "چرا" مطرح کن و اگر پاسخ اون چرا، محکم و معقول بود، اونوقت با قوت انجامش بده.
حرف قشنگیه، هرچند هدف نویسنده، چیز دیگهای بود!
در هر حال، تفکر کردن، و چرایی داشتن، ضروری، لازم و بلکه واجبه. واجب!
یعنی کسی تفکر نکنه، میره جهندم!
به نام خدا
سلام؛
یه وقتایی گرفتاریهایی بیهوا سر آدم هوار میشه که آدم، گیج و منگ میمونه که این از کجا اومد و حالا چیکار کنم؟!
خیلی از بزرگان شنیدیم که بعضی از کارهای به ظاهر کوچیک، گرههای عجیب و غریبی رو باز میکنه.
مثلا اینکه توی خونه با صدای بلند اذان بگیم.
البته صدای رسانه و گوشی هم خوبه، ولی اثرگذارتره که آدم، خودش موقع نماز، با صدای بلند اذان بگه.
خوبه به بچهها یاد بدیم و موقع نماز ازشون بخواییم اذان بگن و تشویقشون کنیم.
آثار عجیب و غریبی داره.
به نام خدا
سلام؛
فکر کنم کلاس پنجم بودم که معلم سر کلاس گفت: قبیلهای در افریقا وجود داره که زنهاشون لب پایینشون رو برمیگردونن سمت چونه و میدوزن و این رسمشونه.
اون موقع خیلی این موضوع برام عجیب و غیر منطقی بود و مدت زیادی در موردش فکر کردم. هیچ جوره نمیتونستم هضمش کنم و هنوز بعد از اینهمه سال، توی ذهنم مونده.
میترسم در آیندهای که قطعا نزدیکه، بچههامون خجالت بکشن از اینکه پدر و مادرشون، کلی پول میدادن به فردی که استخوان بینیشونو براشون خرد کنه و به یه فرم دیگهای درش بیاره.
یا کلی پول میدادن به فردی که توی صورتشون سم تزریق کنه تا عضلاتشون فلج شه و نتونن حرکتش بدن. یا مثلا چربی تزریق کنه تا قلمبه قلمبه بشه.
و این رسمشون بوده. مد بوده.
همه علامت تعجبها رو هم نگه داشتم بچههامون چند وقت دیگه استفاده کنن.
عزیز دلم!
انسان، پیر نمیشه.
نمیمیره.
از بین نمیره.
فقط بدنی که مدتی توش زندگی میکنیم،
مثل لباسمون، مثل لوازم دیگهمون، زمانی کهنه میشه و باید چالش کنیم.
همین.
و جلوی کهنه شدن وسایلمونو هرگز نمیتونیم بگیریم.
یه روزی لاجرم تاریخ مصرفشون میگذره.
چطور برای اشیاء آنتیک ارزش قائلیم و دوسشون داریم و بعضیامون تو خونههامون نگهشون میداریم؟
بدن هم یه سیری داره. و این سیر توی تمام مراحلش زیباست.
خطوط روی صورت، چیز زشتی نیست.
زشت، این مشغولیت عجیب و پرهزینهایه که برای خودمون ساختیم.
زشت، اینه که اهل تفکر نیستیم.
.........
پ.ن.
خیلی کوچولو بودم. یادمه هنوز بعضی واژگان رو درست نمیگفتم و وقتی بعد از چند بار تکرار میدیدم بازم بزرگترا نمیفهمن، کفری میشدم. پیش خودم فکر میکردم من که عین بزرگا حرف میزنم.
وقتی حرف میزدم، صدای خودمو همینجوری میشنیدم که الان هست و خودم رو همینجوری درک میکردم که الان.
واقعیت اینه که ما، یک روح بزرگیم که در بدنی کوچک جا شده. این بدن هرچقدر بزرگ بشه، ما همونیم؛ خیلی بزرگتر.
پیر هم که بشه باز همونیم؛ جوان، قوی، پرشور.
بدن، کهنه میشه ولی ما نه.
سرزندگی و طراوت رو میشه در یه فرد 90 ساله هم دید.
میگن دلت جوون باشه ولی من میگم اصل انسان از اول تا آخر دنیا، جوون هست و تغییرات بدن، روح رو فرسوده نمیکنه.
زمان و سن و سال و سیر کودکی تا پیری، همهاش مال بدنه و بدن ابزاره، اصل نیست. روح، یه حقیقت مشخص داره که رشد و تغییرش، سایزی و فرمی نیست.
به نام خدا
سلام؛
شنیدهام زمانی که فرعون، ادعای "انا ربکم الاعلی" کرد،
جبرئیل به خداوند گفت: چطور فرعون را رها میکنی در حالی که چنین ادعایی کرده؟!
و پرورگارِ صبر و سکون، پاسخ داد: این حرف را کسی میزند که مثل تو نگران از دست رفتن "زمان" باشد!
یعنی من دیرم نمیشه، غصهی زمان رو ندارم.
اصلا زمان تو کار من دخالتی نداره.
لذا اساسا دغدغهی زمان رو ندارم.
حق هم داری پروردگار جان!
حق هم داری حضرت حق!
منتها ما یه تعدادی بندهی بینوا هستیم که
نه نگران،
بلکه گیر و گرفتار زمانیم!
ما مصیبتزدهی خاکنشین زمانیم!
این زمانی که تو نگرانش نیستی،
ما را کشت!
آیا نگران بیچارگی ما هم نیستی؟!
...............
پ.ن.
صبر است مرا چارهی هجرانِ تو
لیکن
چون صبر توان کرد؟
که مقدور نماندست ...
به نام خدا
سلام؛
بعضی خواستنیها، آرزوی محالند.
شدنی نیست.
ناممکنه.
هرچقدر تمنا کنی،
هرچقدر دست و پا بزنی،
به هر دری بزنی،
نمیشود،
که نمیشود،
که نمیشود.
این مدل خواستنیها،
مگر به معجزهای ممکن شود.
مگر به معجزهای.
به نام خدا
سلام؛
اگر خدمت بلد نیستیم، لااقل خیانت نکنیم!
هدف، هرچقدر بزرگ و مقدس و نورانی، وسیله را توجیه نمیکنه!
اگر میخواییم جذب حداکثری داشته باشیم، راهش مشروعیت بخشیدن به نامشروعها نیست!
مداح اهل بیت بودن، حجت نیست.
حزب اللهی و چادری و ریشو بودن، حجت نیست.
معرفت حقیقی رو باید از سرچشمه نابی گرفت که گذر زمان، تغییر و تغیری در اون ایجاد نمیکنه.
به اسم "امام حسین علیه السلام"، به اسم "همه زیر پرچم امام حسینیم"، به اسم "امام حسین مال یه عده خاص نیست"، به اسم "حاج قاسم همه رو به یه چشم میدید"، با شعارهای زیبا و اهداف نازیبا، تیشه به ریشه نظام نزنیم.
اینکه برنامهای به نقد کاستیها بپردازه وقتی قشنگه که صاحبان دو گفتمان مخالف و موافق، هم زمان، مقابل هم بشینن و گفتگو کنن.
برنامهای که از مجری تا مهمان، تا عوامل دستاندرکار، و حامیان مالی، همه منتقد و مخالف و شاکیاند، اسمش آزادی بیان نیست. اسم این انتقاد نیست. اسم این دشمنی و خصومت و کارشکنیه!
و ما علیک الا البلاغ
جهت یادآوری:
برادران،
رزمندگان،
یادگاران جنگ؛
یکی از شئون عاقبت به خیری «نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب» است.
والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری همین است.
والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری،
رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد...
مردم!
از من قبول کنید، من عضو هیچ حزب و جناحی نیستم و به هیچ طرفی جز کسی که خدمت میکند به اسلام و انقلاب تمایل ندارم.
اما این را بدانید...
والله هر کس به این نظام تیر انداخت آواره شد.
و باز جهت یادآوری:
هر موقع در مناطق جنگی راه رو گم کردید نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را میکوبد همان جبهه خودی است ( #شهید_همت )
همین که نگاه کنیم ببینیم با کی همداستان شدیم، و کار ما، حرف ما، عمل ما، به مزاج کی شیرین میاد، اتمام حجته.
#حاج_قاسم
#مهلا
#جمهوری_اسلامی
به نام دوست
سلام؛
اول اینکه ما نمیتونیم چیزی رو برای خودمون نگه داریم.
همه چیز، از دسترفتنیه؛ جز ذات اقدس پروردگار.
باید دل کندن رو بیاموزیم.
تعارف بردار هم نیست.
دوم اینکه دعاهایی که میخوانیم، اظهار عجز و نیازه و بس.
اینکه خودمون رو به قدرت بیانتهایی بسپاریم که به یاری و نظر لطفش عمیقا محتاجیم؛ دانای مطلق، حکیم مطلق، کریم مطلق ... .
بنابراین در دعا، ما فقط قادریم طلب خیر کنیم و نمیتونیم چیزی به اون قدرت مطلق تحمیل کنیم یا حتی اصرار کنیم.
باید بیاموزیم که ما عاجزیم؛ نه میتونیم، نه میدونیم، نه میفهمیم.
و این حقیقت محضه.
سوم اینکه هر آدمی، به قدر و اندازه وجودیش از هستی ارث میبره.
باید با هنجارشکنی مقابله کرد، حرفی نیست.
ولی بیشتر باید دل سوزاند برای کسی که تمام بهشتش اینه که در این عالمِ رنجآگینِ غمآلودِ دردافزا، عریان بگرده.
باید دل سوزاندن رو بیاموزیم تا اصلاحگر شویم.
آخر اینکه به نظر میرسه بهتر باشه تو این جهان، خوبها بیشتر بمونن و بدها، کمتر.
چرا برعکسه پس؟!
و آخرتر اینکه دلم سخت گرفته.
و فرمودهاند:
دلا خوبان دل خونین پسندند
دلا خون شو که خوبان این پسندند
متاع کفر و دین بیمشتری نیست
گروهی آن گروهی این پسندند
به نام خدا
سلام؛
إِنَّا أَنْذَرْناکُمْ عَذاباً قَرِیباً یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً (نبا، 40)
جز اطلاعات اندکی که از طرق مختلف رسیده، خبری نداریم که بعد از مرگ با چی مواجهیم؛ بهشت چیه، جهنم چجوریه، و ماجرای ثواب و عذاب چیه.
ولی فکر میکنم قرائن و شواهد این دنیایی، نشون میدن که ثواب -در یکی از جنبههاش- اون حال خوش و سرمستی و حس غروریه که در قبال راضی کردن نیروی مافوقت حس میکنی. عین وقتی که بچه، لبخند رضایت پدر و مادرش رو میبینه و برق شادی رو تو چشماشون.
و برعکس عذاب، احساس شرمندگی و خجالتیه که بابت اشتباهت -اشتباهی که هیچ توجیهی هم نداره- دست میده. از اون احساسا که میگی کاش زمین دهن باز کنه فرو برم ولی تو این موقعیت نمونم.
در مورد این آیه که مضمونا فرموده:
"بترسین از روزی که هرکس، مواجه میشه با داشتههایی که از پیش فرستاده و این وسط، کافر از شدت شرمندگی و تهیدستی، آرزو میکنه ای کاش خاک بود"
واژهی تراب (خاک) رو اینجوری هم تفسیر کردهاند:
امیرالمومنین علیه السلام را بوتراب مینامند؛ یعنی پدر خاک. و ایشان در قیامت -پدرانه- شیعیانشون (خاکساران آستانشون) رو جمع و حمایت میکنند. و در این موقعیت، تکذیب کنندگان حق ایشان، آرزو میکنند که ای کاش شیعه بودند و الان در پناه امیرالمومنین جایی داشتند.
لطف پدر، نه خواست و تمنای فرزند، که احتیاج شدید اونه. و فرزند به این لطف زنده است.
یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ (یوسف، 106)
به نام حضرت حق
سلام؛
1. میگن محلهای، بچههای شر و شیطونی داشت. کارشون بود چراغای محل رو با سنگ میشکستن. دوباره شهرداری میومد چراغ جدید میبست، باز اینا میشکستن. اینقدر تکرار شد، که دیگه براشون چراغ نبستن. محله رو تاریکی گرفت و خطرش، بزرگترا رو وادار کرد برن ریش گرو بذارن که بچهها رو ببخشن و باز چراغ بیارن براشون. اونام اینبار یه لامپ صد بردن براشون بستن. گفتن این امتحانی. اگر تونستین نگهش دارین، براتون چراغ میاریم.
حکایت اینه که جفا کردیم و جفای ما، امام علیه السلام رو پردهنشین کرد و ما رو محروم و بیچاره.
به بیچارگیمون رحم کردن و نعمت ولی فقیه رو بهمون بخشیدن، که اگر نگهدارش بودیم و هواخواهش، چراغ عالمتابمونو بهمون برگردونن.
غدیر، عید یادآوری است. عید تجدید بلهای که در الست به دل و جان گفتیم و به غبار فراموشی، آلودیمش و پشت سر انداختیم. عید تجدید بیعته. عید ولایتپذیریه. و ولایت، مهمترین، بزرگترین، و دشوارترین امتحان دنیاست. خداکنه روسیاه نشیم، خداکنه کم نیاریم.
2. طولانی شد نه؟ خیلی طولانی شد.
نه تمنای دیدارت رو دارم، نه طاقت ندیدنت.
در این هوای پریشان، بی تو چگونه سر کنم؟
3. مهاجر، همینجوریش هم بیچاره است. دستخالی که باشه، بیچارهتر. هست آیا کسی که به بیچارگی این مهاجر، قدری دلش به رحم بیاد؟
4. به کسی نمیتوانم که شکایت از تو خوانم
همه جانب تو خواهند و تو آن کنی که خواهی.
5. شماره چهار.
6. شماره چهار.
7. شماره چهار.
اصلا تا ته دنیا، شماره چهار.