سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همه فصل های خدا زیباست. هرکدومشون یه رنگ و بو و یه حال و هوایی دارن. حتی زمانی که از سرما و تاریکی زمستون دیگه به ستوه میای، باز هم هرچی چشم میندازی، فقط زیبایی می بینی چون خالقش زیبای مطلقه و از خالقی به این زیبایی، جز مخلوق زیبا انتظار نمی ره... شایدم اینهمه زیبایی که چشماتو پر کرده واسه اینه که با همه سختی ها، دلت گرمه که همیشه و همه جا خدا هست... همیشه کنارته... خیلی نزدیک...

آخرای زمستون که می شه دیگه آدم دلش بی قرار رسیدن بهاره.. یعنی این یکی دو هفته آخرو دیگه یه جوری فقط پاس می کنیم که بگذره و زودتر بهار برسه... بهار که نزدیک می شه، همین که چشمم به این شقایق ها و پامچال های خوشگل میوفته و عطر شب بوها و سنبل ها ریه هامو شستشو می دن، یه جوری بی قرارت می شم... انگار اگه قرار به اومدن باشه باید یه صبح بهاری منتظرت بود...

انگار زمستونِ همیشه غروب و همیشه تاریک که می گذره، باید عمر غروب های انتظار دیگه سر بیاد و با اولین طلوع خورشید گرم بهار، بهار آرزوهامون سربزنه و شکوفه های صورتی و سفید، مقدمتو گلباران کنن... راستی که این روزهای آخر انتظار عجیب بوی بی قراری می ده و انگار فقط می خوایم زودتر ، هر چند روزی که باقی مونده رو پاس کنیم و بگذره و بالاخره برسی، بهار دل ها!

چقدر زیباست سر زدنت در بهار... چقدر حس و هوای تو رو داره این فصل زیبا... چقدر این سرمای غیبتت استخوان سوز شده... کی بشه خورشید حضورت این یخ ها رو آب کنه و جنبش خون گرم زندگی، دوباره رگ هامونو پر کنه...

چقدرررررر هوای تو رو دارم... چقدرررررررررر آرزوتو دارم... چقدرررررر دوریت سخت و طولانی شده و چقدر چشم به راهی دردناکه...

چقدر دلتنگ نرگس های مستِ هرگز ندیده بودن عجیبه و اما چقدر هم زیباست دل بستن به کسی که سزاوار دل باختنته...

انتظار که طولانی می شه آدم یه جوری بی قرار می شه... عین پرنده ای که خودشو به در و دیوار قفس می زنه بلکه روزنه نجاتی پیدا کنه... انگار چاره ای جز بی قراری نیست... چطور می شه توقع قرار داشت از دل امیدواری که با هر غروب جمعه شکسته؟ برای اینه که اینقدر زندگی سخت می گذره شاید... آدم وقتی زیاد می شکنه تحملش هم کم می شه، دیگه طاقت حواشی زندگی رو نداره... گیرم که زندگی خیلی هم سخت نگیره... به هرحال سخت می گذره...

خلاصه حرفم یه جمله است: تا نیایی گره از کار بشر وا نشود...

امسال هرچی که بود گذشت اما انگار فقط به من سخت نگذشته... می بینم همه آرزو می کنن زودتر بگذره بلکه سال جدید، نوید اتفاقات زیباتری رو داشته باشه... عجب سالی بود سال 90... همه این روزا همینو می گن!

به امید طلوعت، خورشید بهار...






تاریخ : شنبه 90/12/20 | 8:30 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.