به نام خدا
*
صبر کن ابراهیم! دست نگه دار!
تا همین جا هم رو سفید شدی..
همین که دلت به قربانی فرزند رضایت داد، راضی ام..
لا یکلف الله نفسا الا وسعها..
بیش از این نمی خواهم..
قربانی ات را پذیرفتم..
نگران چه هستی؟!
در میان فرزندانت، هست کسی که کار نیمه تمامت را تمام کند..
*
*
نگاه کن!
می بینی؟
مهر پسر چنان در دلش جا گرفته که در دل تو،
آن زمان که اسماعیلت از شکار باز می گشت،
که نظر بر بالایش افکندی و دلت از مهرش لبریز شد،
که مستحق آزمایش من شدی..
اما: لا یکلف الله نفسا الا وسعها..
تو سر بلند بیرون آمدی..
اما خلیلم!
حسین من، چیز دیگریست...
*
*
*
حسینم را مادرش شیر نداد،
و نه هیچ دایه ای..
هرگاه گرسنه می شد، حبیبم انگشت خود را در دهانش می گذاشت،
و او می مکید..
و این مکیدن تا سه روز او را کفایت می کرد..
گوشت و خون حسین از گوشت و خون حبیبم روئیده؛
بی جهت نیست: لحمهم لحمی و دمهم دمی..
*
*
*
*
خوب تماشا کن؛
قربانی عظیم را تماشا کن...
آن که خرامان به میدان می رود، پسر نیست..
جان پدر است که می رود..
آن که زخم بر می دارد..
آن که صد پاره می شود،..
حسین من است..
می بینی؟
آن که بر خاک افتاد، پسر است..
اما آن که از پا افتاد..
حسین من است...
*
*
*
*
*
در هر مصیبت و محنی فَابْکِ لِلْحُسَیْن
در هر عزای دل شکنی فَابْکِ لِلْحُسَیْن
در خیمهی مراثی و اندوه اهلبیت
قبل از شروع هر سخنی فَابْکِ لِلْحُسَیْن
در مکتب ارادتِ ابنِ شبیبها
همناله با اباالحَسَنی فَابْکِ لِلْحُسَیْن
إن کُنْتَ باکِیاً لِمُصابٍ کَالأنْبیاء
فِی الْإبْتِلاءِ و الحزَنِ فَابْکِ لِلْحُسَیْن
شبهای جمعه مثل ملائک میان عرش
با بوی سیب پیرُهنی فَابْکِ لِلْحُسَیْن
در تندباد حادثهای گر کبود شد
بال نحیف یاسمنی فَابْکِ لِلْحُسَیْن
دیدی اگر میان هیاهوی تشنگی
طفلی و لب به هم زدنی فَابْکِ لِلْحُسَیْن
لب تشنه جان سپرد اگر عاشقی غریب
یا روی خاک ماند بدنش فَابْکِ لِلْحُسَیْن
گرم طواف نیزه و شمشیر و تیرها
دور شهید بیکفنی فَابْکِ لِلْحُسَیْن
با نعل تازه جای دگر غیر کربلا
تشییع شد مگر بدنی؟! فَابْکِ لِلْحُسَیْن...
رحمی نکردهاند در آن غارت غریب
حتی به کهنه پیرُهنی فَابْکِ لِلْحُسَیْن
شبهای جمعه دور و برِ قتلگاه عشق
با نالهی کبودِ زنی فَابْکِ لِلْحُسَیْن...
بازدید امروز: 72
بازدید دیروز: 61
کل بازدیدها: 583261