سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا

سلام توت فرنگی؛

دیشب بعد از یه هفته استرس توام با بدحالی و دپرسیته ی شدید! بالاخره با دیدن تپش های قلب کوچولوت خیالم راحت شد..

این مدت خیلی بهم سخت گذشت.. همه ی خستگی ها و دردها و ناراحتی ها یه طرف، این یه هفته ای که تو خونه حبس بودم و محکوم به استراحت اجباری یه طرف!

من که همیشه دنبال یه لحظه وقت خالی برای کتاب خوندن بودم تو تمام این مدت نتونستم یه صفحه کتاب بخونم..

حالا که دیگه خیالم راحت شده، از فکر اینکه فاطمه بانو به توان دو می رسه خییییییلی خوشحالم : )

الان تو هم پا داری هم دست هم چشم و هم حتی پلک! فکر کن! باورت می شه؟! (نمی دونم شاید هنوز باورت شکل نگرفته باشه)

فاطمه بانو زرنگ تر از این بود که بذارم روزهای آخر بهش خبر وجود تو رو بدم! با همه ی فشاری که به خاطر کسالت من متحمل می شه خیلی خوشحاله..

تازه اسمم برات انتخاب کرده: مهدی و زهرا! بگو چرا؟! چطور اسم خواهر و برادر من مهدی و زهرا باشه اسم خواهر برادر فاطمه نباشه؟!!! نمی شه که! اینکه می گن دختر هووی مادره اینه!

هفته ی پیش که رفتم دکتر گفت ضربان قلبتو نداره.. البته دیر هم نشده منتها دیگه باید تا هفته ی دیگه ضربان قلبو ببینه.. از طرفی که بهم استراحت داده بود و باید تو خونه می موندم.. دیشب خدا خدا می کردم که هم ضربان قلبتو ببینه هم بی خیال استراحت بشه.. که خدا رو شکر همینطور هم شد.. حالا قلب تو با ضربانی حدود دو برابر ضربان قلب من می تپه.. البته همچنان باید استراحت کنم منتها خطر خاصی وجود نداره و می تونم گاهی بیرون برم..

این روزها فاطمه بیشتر احتیاج به توجه من داره.. سعی می کنم هر طور که هست کسالتم روی روحیه ی شاد اون تاثیر نذاره..

راستی یادم باشه این دفعه عکستو از دکتر بگیرم.. الان هشت هفته داری.. حدودا به اندازه ی یک توت فرنگی:

هووووووومممم چه عکس خوشمزه ای:

http://media.jamphoto.jamnews.ir/Larg1/1392/02/01/IMG19560068.jpg

خیلی دوستتون دارم..







تاریخ : سه شنبه 92/11/1 | 2:26 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.