سلام گل نازم؛
بالاخره فارغ التحصیل شدی!
از دوشنبه تعطیل شدین و بساط من شروع شده!!
حالا هی حوصله ات سر می ره و به قول خودت آتیش می سوزونی!
روزای آخر مدرسه:
مامان دیرم می شه بذار برم!!:
آخرین نمایشتون تو مدرسه (اگه گفتی کدومی؟!) :
کاردستی زبان (اشکال دایره و مثلث و مربع):
آخیییییییی! طلا و حنا!! فقط یه هفته نگهشون داشتیم:
اینم کیک فارغ التحصیلیت:
فاطمه بانو تو بیمارستان محل تولدش:
- خب، من حاضرم، بریم!
- اینا چیه آوردی؟
- وسایلمه دیگه لازمشون دارم! :
- اتاقت مرتبه؟!
- نه! الان زودی مرتبش می کنم:
- خب، حالا بریم! :
در روزگاری که همه ما رو پیچوندن رفتن مسافرت، ما هم خودمونو از تنگ و تا ننداختیم و رفتیم باغ پرندگان (لویزان)؛
الهی قدتو برم خوشگلم:
چه ژستی! :
می شه آب بریزم رو سرشون؟! :
زنگ زدیم عمه نهاله اینا هم با مامان زری اومدن؛
فاطمه بانو و حسین کوچولو جیگر من (خیلی این عکسو دوست می دارم):
- تو رو خدا وایستا یه عکس ازت بگیرم!
- اینجوری خوبه؟! :
- اینجوری چی؟! :
خلاصه اینطوریاست!

بازدید امروز: 130
بازدید دیروز: 81
کل بازدیدها: 594141