به نام خدا
سلام؛
*
قسمت دوم:
مساله خیلی پیچیده نیست چون همه ی ما زن ها از اول هم "زن" به دنیا اومدیم.. باور کن! منتها جبر دوران و اصرار خیرخواهان! زندگی ما رو تو مسیری قرار داد که روز به روز از "زن" بودنمون فاصله بگیریم..
این طوری شد که به لطف دلسوزانمان! از آغوش امن پدر و همسر درآمدیم و زیر دست اربابان ثروت و قدرت افتادیم! از کلفتی در خانه هایمان! نجات یافته و به کنیزی در کارخانه ها و شرکت ها رسیدیم! از بند پرده نشینی و تحجر رها شدیم و به اسارت در زنجیر "هرجایی" ارتقاء مقام یافتیم و در نهایت حقوقی را که سالیان سال پامال جفای "مرد" شده بود باز پس گرفتیم و برای خودمان یک پا "انسان" شدیم!
هرکس دم از "حقوق زن" زد به دنبالش راه افتادیم و مُریدش شدیم! فهمیدیم نه تنها با "مرد" برابریم! -چه می گویم؟!- بلکه از او صد درجه هم برتریم! و این را در رقابت های تنگاتنگ و نبردهای نفس گیرمان، شب و روز به رخ دنیا کشیدیم.. خانواده که هیچ، هرچه سر راه رهایی ما از قرن ها اسارت و بدبختی بود را یکجا به مزایده گذاشتیم و در قمار "آزادی" هرچه داشتیم باختیم..
اما در نهایت دیدیم باز هم خوشبخت نیستیم؛ فقط این همه سیر و سلوک طاقت فرسا سبب شد به کلی فراموش کنیم زمانی "زن" بودیم!
پس شروع کردیم به تراشیدن معیارها و قوانین ویژه جهت خوشبختی و هرچه بیشتر ساختیم بیشتر خراب شد! خب در هر صورت برای خوشبخت بودن نیاز به سبک و روش داشتیم.. معیاری.. محکی..
بذار یه خورده بحثو شیرینش کنم: احیانا طلا فروشی که رفتی؟! قطعا! طلا فروش ها برای شناختن طلا و تشخیصش از بدل، یه سنگی دارن به اسم سنگ محک.. با اون سنگه با سبک و سیاقی که خودشون بلدن جنس رو محک می زنن ببینن واقعا طلاست یا تقلبیه.. خب قطعا شبه طلا بودن مزیتی نداره! این که ظاهر جنسی شبیه طلا باشه چه ارزشی داره؟ باید واقعا طلا باشه.. فرقش واضحه..
ما برای یه قطعه فلز اینقدر اهمیت قائلیم که اصلش رو از تقلبیش جدا می کنیم و ارزش گذاری می کنیم اما برای خودمون، انسان، اشرف مخلوقات عالم، اینقدر ارزش قائل نیستیم که به اصلمون برگردیم و دست از تقلبی بودن برداریم!
ما هم سنگ محک داریم و "زن" بودنمونو می تونیم با اون بسنجیم.. اون که ما رو خلق کرده به خوبی قادره مسیر رسیدن به "خوشبختی حقیقی" رو برامون ترسیم و بهترین معیارها رو برامون تعریف کنه.. پس چرا راه گم کردیم؟! چرا گیج شدیم و دور خودمون می گردیم؟!
هرچی هست همین جاست.. درون خودمون؛
گوهر خود را هویدا کن، کمال این است و بس
خویش را در خویش پیدا کن، کمال این است و بس..
همه ی ما بر اساس فطرت الهی به دنیا اومدیم.. هرچی لازم بوده داشته باشیم خدا تو وجودمون ریخته.. تا زمانی که بر اساس این نقشه حرکت کنیم از مسیر منحرف نمی شیم و به همه ی اون چیزی که می خوایم می رسیم..
یه رازی رو می دونی؟ این همه جار و جنجالی که بر سر مساله ی "زن" وجود داره به خاطر خاصیت "رَبّ" بودن زنه.. خصلت خداگونه ای که در وجودمون به ودیعه گذاشته شده.. ما به خاطر قدرت رب بودنمون خطرناکیم! اگه تو مسیر حقیقی رشدمون قرار بگیریم، "انسان" می سازیم و طبیعتا این به نفع نظام سرمایه داری و صاحبان زور و قدرت نیست.. چون اون ها "برده" و "دنباله رو" می خوان تا به مقاصد مادیشون برسن نه "انسان" آزاد..
ما زن ها بهترین گزینه برای پر کردن جیب سردمداران نظام سرمایه داری هستیم.. با یه نگاه گذرا به آمار سودهایی که از طریق مُدها و لوازم آرایشی و ... به جیب اونا سرازیر می کنیم موضوع کاملا روشن می شه.. اتفاقا خدمه ی خوبی هم هستیم.. با نصف دست مزد یک مرد و بدون هیچ ادعایی هم کار می کنیم و هم سرویس شهوت می دهیم! تعجبی نداره که این افراد، پرچمدار "جنبش آزادی زن" و "برابری حقوق زن و مرد" باشن و این همه سنگ مظلومیت ما رو به سینه بزنن!
حاصل برابری حقوق زن و مرد این شد که اون دسته از ما که تو کارخونه ها کار می کنن، صرف نظر از توان جسمانیشون، به اندازه ی یه مرد کار کنن، بار بلند کنن و جون بکنن.. آخه قبلا حساب زن و مرد جدا بود و فشار کار بر اساس توان جسمی زن و مرد تقسیم می شد.. کارهای سنگین تر که نیازمند قدرت جسمانی بود با مردها بود و کارهایی که نیاز به ظرافت و حوصله داشت به زن ها محول می شد.. حالا همه یه دست شدیم..
حاصل برابری حقوق زن و مرد این شد که هیچ زنی زیر بار خفت نفقه ی مرد قرار نگیره و به طور مساوی برای مخارج زندگی و فرزندانشون کار کنن و درآمد داشته باشن.. این شد که هیچ زنی این همه تحقیر تشکیل خانواده و تولید فرزندان رو نپذیره و آزاد زندگی کنه.. اینقدر آزاد که چندین همسر غیر رسمی داشته باشه که هیچ کدومشون ذره ای در برابر این "زن بدلی" و احساسات و نیازهای عاطفی اش و حتی فرزندان احتمالیشون، احساس مسئولیت نکنند و به راحتی آب خوردن، زن عوض کنند.. اینقدر آزاد که دیگه هیچ جوونی زیر بار تکلیف و مسئولیت زندگی مشترک نمی ره و ارضای جنسی، این تنها هدف باقی مانده از زندگی مشترک! رو هر زمان اراده کنه توسط هر زن بدلی آزاد تامین می کنه و همه با هم آزاد آزاد زندگی می کنن.. بدون هیچ قید و بند و تعهدی.. درست مثل چهارپایان! بلکه پست تر از اون ها.. چرا که حیوانات، مرزهای غریزه و فطرتشون رو رد نمی کنن و هرچی هست بر اساس فطرتی عمل می کنن که بنابر مصلحتشون براشون طراحی شده اما ما دیگه چیزی به اسم "فطرت انسانی" برای خودمون باقی نذاشتیم!
حالا برای خودمون معیار چیدیم –یا بهتره بگم برامون چیدن- که یه زن موفق زنیه که مستقل باشه.. و بی نیاز.. اینقدر بی نیاز که هروقت خواست قید زندگی مشترک رو بزنه و آزاد و راحت زندگیشو بکنه.. یه زن بدلی که هیچ کم از مرد نداشته باشه بلکه مردتر از همه ی مردها باشه..
یه وقت هست اشتغال زن بیرون از خونه ضروریه.. یا سرپرست خانواره و اگر کار نکنه درآمدی برای گذران زندگی ندارن.. یا درآمد همسرش کفاف تامین نیازهای اولیه ی زندگیشونو نداره و اگر خانم کار نکنه به سختی و تنگنا می افتند.. یا تخصصش نیاز ضروری جامعه است مثل مامایی، پرستاری، تعلیم و تربیت و خلاصه جاهایی که به تخصص یه خانم نیازه.. یا به هر دلیلی مثل جنگ و .. تعداد مردان شاغل اینقدر کمه که نیازه خانم ها در بعضی عرصه ها وارد شن و بار اقتصاد جامعه رو به دوش بکشن و ... در هر صورت جاهایی که واقعا ضرورتی وجود داشته باشه و تکلیفی بر دوش زن باشه..
اما گاهی هست که زن تصمیم می گیره برای نشون دادن توانمندی هاش و تطابقش با همون معیارهای جعلی که گفتم، وارد عرصه هایی از فعالیت اجتماعی می شه که هیچ ضرورتی نداره.. مثلا راننده اتوبوس و ماشین های سنگین می شه.. واقعا چه ضرورتی داره زمانی که این همه مرد برای انجام چنین مشاغلی وجود دارن یه زن عهده دار این جور کارها بشه؟! این برای زن موجب خفت نیست اما اگر از نفقه ی شرعی و قانونی همسرش استفاده کنه موجب تحقیر و سرشکستگیشه؟!
به جای این که مهمترین دغدغه مون این باشه که به وظایف "زن" بودنمون عمل کنیم، همسری باشیم که موجب رشد همسرشه، مادری باشیم که اولویتش تربیت فرزندان سالم و صالحه و مهره ای در ساختار اجتماع باشیم که درست سر جای خودش قرار گرفته و چرخ دنده های دیگه رو هم تو جای خودشون محکم کرده و موجب حرکت صحیح و تعالی جامعه اش و بلکه دنیاست، همه ی هم و غممون شده کسب مدرک های تحصیلی احمقانه ای که هیچ باری از دوش جامعه بر نمی داره و هیچ سودی عاید کسی نمی کنه جز این که جیب دانشگاه های قلابیِ مدرک سازِ بی هویتی رو پر می کنه که ذره ای برای سطح علمی جوانان جامعه ارزش قائل نیستند و شب و روز کارشون اینه که یه مشت دکتر بی سواد تحویل جامعه بدن که توانایی و تخصص انجام هیچ کاری رو ندارن و همشون باری مضاعفن بر دوش جامعه!
همه ی هم و غممون شده اشتغال بیرون از منزل که حاصل بی سر و سامانی خانواده و همسر و فرزندانیه که گویا هیچ حقی گردن ما ندارن و هیچ تعهدی در برابرشون نداریم.. مهد کودک ها رو پر کردیم از بچه های بی سرپرستی که انگار نه انگار صاحب خانواده اند! فرزندان آینده سازی که معلوم نیست تحت چه تربیتی رشد می کنند و چه شخصیتی پیدا می کنند.. نه از امنیت و شادکامی زندگی زیر سقف خانه و در میان آغوش خانواده نصیبی برده اند و نه از تربیت محبت آمیز و دلسوزانه ی مادر بهره ای!
همسرانمان که بعد از یک روز سخت کاری نیازمند کانون گرم خانواده و نگاه منتظر همسری دلسوز و مهربان و خانه ای روشن و سرشار از عطر زندگی هستند تا تجدید قوا کنند برای فردا و فرداها که با امید و توان مضاعفی برای تامین رفاه و شادی اعضای خانواده شان راهی میدان فعالیت های اجتماعی شوند، صاحب خانه ای سرد و بی روح با زنی بدلی و عبوس که از فرط خستگی توان و حوصله ای برایش باقی نمانده و فرزندانی سرگردان و بی هویت شده اند.. سقفی برای یک خواب و استراحت بدلی که جز خستگی مضاعف حاصلی نداره و یه زندگی روباتی و سرد و بی روح که هیچ انگیزه ای ایجاد نمی کنه و ذره ای امید و آرزو درش پیدا نمی شه..
و خودمون تمام روز رو بدون هیچ دلیل روشنی کار می کنیم، با هر کس و ناکسی سر و کله می زنیم، با هر "هم کاری" خوش و بش می کنیم و در رقابتی سخت برای حفظ شغل موجود، به هر رنگ و شکلی که مورد پسند صاحبان کار باشد خود را آلوده می کنیم و ارتقاء می یابیم! رشد می کنیم! پیشرفت می کنیم! و می شیم یه زن موفق که فقط چند برابر سنش خسته و شکسته شده و جور دوران زیاد چشیده و سرشاره از سرشکستگی ها و دل شکستگی هایی که واقعا حقش نبوده! در عوض برای جبران همه ی این ها جیب آرایشگرها و کانون های جراحی زیبایی رو پر می کنه و به دنبال طراحان مد راه میوفته و دنیای نظام سرمایه داری رو آباد می کنه!
چون یه زن موفق و خوشبخت تو خونه نمی شینه و بچه داری نمی کنه.. زن موفق زنی نیست که همسرش برای رسیدن به خونه لحظه شماری کنه و سختی ها و فشار کار روزانه رو به امید رسیدن به این کانون گرم و عاشقانه سپری کنه.. زنیه که هیچ نیازی به همسرش نداره و ازدواج بزرگ ترین اشتباه زندگیش بوده.. زنی که آزاد و رها زندگی کنه و برای این منظور در بند اسارت هر کس و هرچیزی بیوفته جز خانه و خانواده! زن موفق زنیه که مستقل باشه.. برنامه های شخصی داشته باشه و مدام گیر خرده فرمایشان آقا بالاسر و نق نق های بچه ها و هماهنگی با اونا نباشه..
چه تعریف زشتی داریم از آزادی..
مایی که آزاد آفریده شدیم و باید آزاد زندگی کنیم..
همه ی زندگیمون، به اسارت در بند این و آن صرف شد و هر لحظه به اسم آزادی، در دام های شیادان و دروغ گویانی افتادیم که روز به روز ما رو از آزادی حقیقی و بلکه از انسانیت و کمال دورمون کردن و مثل عروسک خیمه شب بازی به هر جهت که خواستند ما رو گردوندن و گردوندن و گردوندن!
طولانی شد اما باز هم ادامه داره..
بازدید امروز: 87
بازدید دیروز: 190
کل بازدیدها: 584548