سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا 

سلام؛ 

آدم هرجور سفر کنه به هرجا بره و هرچقدر هم بهش خوش بگذره بازم دلش برای خونش تنگ می شه.. دلش هوای شهر و دیار خودشو می کنه.. سفر یه روز دو روز.. یه هفته دو هفته.. یه ماه دو ماه.. بیشتر دیگه نمی شه ..

آدم سفر تفریحی هم بره، با راحت ترین وسیله سفر کنه، هتل چند ستاره هم اقامت کنه آخرش که بر می گرده خونش یه "آخییییییییییش" می گه..

حتی اگه خیلی هم بهش خوش گذشته باشه باز می گه "هیچ جا خونه ی خود آدم نمی شه"..

خصلت آدم اینه..

خصلت سفر هم اینه که تو بهترین حالت ممکن هم باز با سختی توأمه.. یعنی هرجور باشه بالاخره سختی خودشو داره.. نمی شه آدم از خانه و کاشانه اش بزنه بیرون و جای جدید بره و این مسیر براش سختی نداشته باشه..

پس توقع این که تو سفر کوتاهمون تو دنیا سختی نبینیم توقع معقولی نیست..

 

« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ »

  قطعا ما انسان را در رنج آفریدیم. بلد/2

 

مشقت و سختی جزو لاینفک این سفره.. آدم بهترین خونه رو هم داشته باشه باز ممکنه همسایه ی بدی نصیبش شه.. بهترین همسرو هم داشته باشه باز ممکنه فرزند ناخلفی قسمتش شه.. بالاترین درآمدم داشته باشه باز ممکنه برکت تو مالش نباشه.. خلاصه انگار قرار نیست یه لیوان آب خوش از گلومون پایین بره..


یَـا أَیـُّهَا الإنسَـانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی‌" رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَـاقِیهِ .

«ای‌ انسان‌ ! تحقیقاً تو با سختی‌ و تعب‌ خودت‌ را به‌ سوی‌ پروردگارت‌ می‌کشانی‌ ، و سپس‌ وی‌ را ملاقات‌ خواهی‌ نمود.» انشقاق/6

 

 

وقتی می ریم به فلان کشور که علمی رو یاد بگیریم و برگردیم چقدر بهمون سخت می گذره؟ چقدر رنج و مشقت ها رو باید تحمل کنیم تا به هدفمون برسیم.. خبره بشیم.. کار بلد بشیم بعد برگردیم.. قراره رشد کنیم دیگه.. واسه خوش گذرونی که نمی ریم..

سفر به دنیا هم همینه.. اومدیم توشه جمع کنیم.. یاد بگیریم.. ساخته شیم.. راه و رسم بندگی رو یاد بگیریم و برگردیم وطنمون..پس باید مشقت هاشم تحمل کنیم.. اگه بخوایم لایق ملاقات با خدا شیم باید ادبشو یاد بگیریم..

میایم اینجا تمرین می کنیم که مثلا روزی پنج نوبت با خدا ملاقات کنیم.. وقتی می فرمایند تو نماز حضور قلب داشته باش یعنی حواست باشه کجا ایستادی و با کی داری صحبت می کنی.. آدم یه لحظه هم که از شر شیطان رجیم و نفس اماره در امان باشه و به خودش بیاد ناخودآگاه یه حالت خضوعی پیدا می کنه.. حداقلش اینه که خواه ناخواه سرشو می ندازه پایین.. یه لرزی به اندامش میوفته.. من کجا و ملاقات با خدا کجا؟

نماز، تمرین خضوعه.. تمرین طمأنینه.. قراره یاد بگیریم اعضا و جوارحمونو تحت فرمان خودمون دربیاریم.. مهار فکر و خیالمونو دست خودمون بگیریم.. تمرین کنیم مودب باشیم.. مودب بایستیم.. مودب صحبت کنیم.. وقت شناس باشیم.. تمرین کنیم عبد خدا باشیم و از باقی بندها خودمونو رها کنیم.. همه ی اینا سخته دیگه..

بماند که ما معمولا تمرین ژیمناستیک می کنیم! می خوایم نمازامونو تو گینس ثبت کنیم! به یه "حداقلی" بسنده می کنیم و دل خوشیم..

آقای پناهیان تو یکی از سخنرانی هاشون [2] نکته ی جالبی می گفتن..

می گفتن قدیما که با قاطر می رفتن امام زاده داوود، همیشه نگران بودیم این قاطرها بیوفتن تو دره اینقدر که لب به لب حرکت می کردن.. دوستان می گفتن این قاطرا گویا قصد خودکشی دارن!.. بعد فهمیدیم که خصلت قاطر اینه که لب به لب جاده حرکت می کنه..

خصلت انسان این نیست که لب دره راه بره.. پس چرا به حداقلی قناعت می کنیم؟ یه فریضه ای رو فقط به جا میاریم که اگر احیانا حساب و کتابی در کار بود لااقل عذاب نشیم!

به این فکر نمی کنیم که احیانا اگر حساب و کتابی در کار بود نه تنها عذاب نشیم بلکه مشمول رحمت پروردگارمون بشیم.. مقام و رتبه و جایگاهی برای خودمون تو بهشت تدارک ببینیم.. نه که فقط ما بریم بهشت.. هرجاش شد جهنم!

به قول آقای پناهیان بشیم "جهنمیانِ بهشت" !

می فرمودن امام خمینی (ره) همیشه موقع نماز عطر می زدن.. هیچ وقت این کارو ترک نکردن.. چون ایشون حداکثری فکر می کردن..

به قول شهید مطهری (ره) [3] نگاه نکنیم ببینیم مجتهد کدوم بخش نمازو مستحب می دونن که از سر و ته نماز بزنیم زودتر تموم شه.. اون مستحبی ها رو غنیمت بدونیم.. قدر بدونیم.. یه خورده به خودمون سختی بدیم.. ماه رمضان که می شه تا صبح بیدار می مونیم می خوریم و بیداری می کشیم که از اونور تا غروب راحت بخوابیم و رنج گرسنگی و تشنگی رو نکشیم! خب این چه روزه گرفتنیه.. روزه حداقلش اینه که آدم گرسنگی و تشنگی رو تحمل کنه.. ما از زیر همینم در می ریم..

با نگاه حداکثری، عبد سختی ها رو به جون می خره.. خودشو تو مسیر رشد قرار می ده.. خودشو در معرض نفحات الهی قرار می ده.. تمرین های عبادی رو غنیمت می شماره و با عشق سختی هاشو تحمل می کنه..

آدم وقتی از سختی ها فرار نکنه و خودشو در معرضشون قرار بده، ظرفیت لذت بردن از خوشی هاشو افزایش می ده..

وقتی می ریم کوهنوردی، اینقدر بهمون سخت گذشته و خسته ایم که دیگه نشستن روی یه تخته سنگ سفت و سخت هم لذت بخشه.. خستگی مونو رفع می کنه.. دیگه اگه مبلی در دسترس باشه که اصلا حکم پادشاهی داره واسمون...

حالا اگه روی همون مبل چند ساعت مدام بشینیم چه اتفاقی میوفته؟ هرچقدر هم نرم و راحت باشه قطعا کمر درد می گیریم.. خسته می شیم..

چرا اینجوریه؟ چون تو مثال اول با چشیدن سختی ها، ظرفیتمونو برای لذت بردن افزایش دادیم.. به قدری که نشستن روی تخته سنگ هم برامون لذت داره.. اما تو مثال دوم به قدری تو راحتی به سر بردیم که دیگه ظرفیت لذت بردن از مبل رو هم نداریم..

پس کسی که رنج روزه داری رو می چشه بیشتر از غذا خوردن لذت می بره تا کسی که شب و روز در حال خوردنه.. کسی که رنج شب زنده داری رو به خودش تحمیل می کنه بیشتر از خوابیدنش لذت می بره تا کسی که همش در خور و خوابه..

انگار رنج کشیدن تو این سفر ارزش داره.. فایده داره.. برامون خوبه..

شاید دست آخر برگردیم وطنمون و بگیم: "آخیییییییش! هیچ جا خونه ی خود آدم نمی شه!" [1]


http://wikipic.ir/wp-content/uploads/2013/08/Church-Bowl-Chimney-Yosemite-California.jpg

گویا مشقات هم می تونن لذت بخش و البته ارزشمند باشند..

خدایی در برابر چنین پروردگاری بندگی کردن خیلی شیرینه.. سختی هاشم شیرینه..

***

پ.ن:

1. البته اگه جایی واسه ی "آخییییییییش" باقی گذاشته باشیم!

2. سی دی خانواده برتر، تربیت فرزند بهتر/ نقش ادب در تربیت اسلامی، جلسه دهم (نقل به مضمون)

3. کتاب آزادی معنوی ص 88 (نقل به مضمون)





 






تاریخ : چهارشنبه 93/8/28 | 2:7 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.