سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام مانکم.

دومین دندونت هم جوونه زده و به زودی اگه خدا بخواد می شه اندازه ی اولی...

خیلی دوستت دارم.

این روزا حسابی بلا شدی و شیطونی می کنی..

دیگه سعی می کنی دستتو جایی بگیری و خودتو بالا بکشی.. دوست داری بایستی با اینکه خیلی وقت نیست که شروع کردی به چهار دست و پا رفتن..

البته چهار دست و پا که چه عرض کنم! اوایل اسباب بازی هاتو می ذاشتم این سر تخت و تو رو می ذاشتم اون سر که ترغیب شی خودتو به اونا برسونی اونوقت تو یه کم روی دستات می ایستادی و جوانب رو می سنجیدی بعد ملافه ی تخت رو می کشیدی و اسباب بازیهاتو به دست میاوردی!! خاله آزیلا می گه نتیجه ی کندرهایی که وقتی تو شیکمم بودی خوردم!!... کلا زیاد به خودت زحمت نمی دی و راحت ترین راه رو برای به دست آوردن چیزی که می خوای به کار می بری...

حالا یاد گرفتی وقتی سینه خیز شدی دوباره بلند شی و بشینی.. اونم بساطیه واسه ی خودش.. چون جامون تنگه تا سینه خیز شی و تا دوباره بشینی چون فضای زیادی برای اینهمه کار! به کار می بری معمولا یا سر از زیر مبل در میاری یا تخت! اون موقع است که جیغت درمیاد چون دیگه نمی تونی با وجود اینهمه تلاشی که کردی صاف بشینی و بهت بر می خوره!!

تازگی ها اصلا خیلی بهت بر می خوره.. مثلا کافیه بهت اخم کنیم یا بگیم اِااا.... یا بگیم دست نزن.. اخه... نکن.. نه!.... اونوقته که لبای کوچولوتو ور می چینی و چنان گوله گوله اشک می ریزی که بیا و ببین!! ....... خلاصه یه دونه ای...

عشق دَدَ ای... تا می گم دَدَ سریع به در نیگاه می کنی و خودتو بهش می رسونی... وقتی می ری بیرون اول از همه پرواز پرنده ها و صدای جیغ کشیدنشون در حال رد شدن از بالای سرمون توجهتو جلب می کنه و تا مدت ها سرت بالاست و آسمونو می بینی.. شایدم تو چیز دیگه ای رو نیگاه می کنی که من نمی فهمم و فکر می کنم داری پرنده ها رو می بینی...

تا می ریم دم در به جز مواردی کاملا نادر!! بی برو برگرد گراتسیا رو می بینیم... از دور دست تکون می ده که وایستا بیام principessa مو ببینم!... و یه ciao ی بلند بالا برات می فرسته. تو هم با همه ی وجودت بهش لبخند می زنی و کلی ذوق می کنه... برات شعر می خونه و باهات کلی حرف می زنه... همه ی اینا خیلی طول می کشه چون بابایی همیشه آخرین نفر حاضر می شه و خیلی طول می کشه تا بیاد! اگه بدون بابایی هم بخوایم بریم بازم خیلی طول می کشه چون دلم می سوزه اگه به اینهمه اظهار محبت گراتسیا توجه نکنم!... خیلی دوستت داره... می گه   Io sono la nonna italiana di Fatima! (من مادر بزرگ ایتالیایی فاطمه ام!!)...

هوا حسابی گرم شده.. آدم می خواد خفه شه! مخصوصا که خیلی هم شرجیه و این بیشتر اذیت می کنه...

صبحای زود و آخر شب هوا عالیه.. حتی سرده! اما ده صبح تا شش بعد از ظهر فاجعه است...

واسه ی همینم اگه بخوام روزا بیرون ببرمت باید صبح زود بریم و بعد تا عصر تو خونه می مونیم.. این قسمتش خیلی سخته چون تو خیلی دوست داری بری بیرون و من دیگه نمی دونم چجوری سرتو گرم کنم.. مثل الان که داری با خودت غر می زنی و روروئکتو می زنی به کابینت!!

تازگی ها بای بای یاد گرفتی و جالب اینه که وقتی می گم بابا هم دست تکون می دی.. حالا نمی دونم فکر می کنی موقع صدا کردن بابا باید دست تکون بدی یا اینکه فکر می کنی بابا یعنی خداحافظ!!

حتی وقتی دو نفر دارن به هم می گن چااو هم تو سریع دست تکون می دی! نمی دونی این نمک ریختن هات چقدر خواستنیه...

هنوز هم عشق مویی.. دوست داری یه آدم با موهای زیاد در اختیارت باشه تا هرقدر می خوای موهاشو بکشی.. نمی دونم چرا ولی درست یادمه از همون ماه اول بیشتر از چهره به موها نگاه می کردی و این برامون خیلی جالب بود..

دایی مهدی خوب بود که تو رو می شوند روی شونه هاش و تو هم تا می تونستی موهاشو می گرفتی.. حالا بابایی جورشو می کشه و هرازگاهی موهاشو می ده دستت..

..........

یک ربع بعد...

دیگه غرغرهات به فریاد تبدیل شده بود اومدم ماست میوه ای ات رو دادم... البته به پیوست کلی قربون صدقه و ادا اطوار و ...

دَس دَسی هم یاد گرفتی و وقتی برات می خونم تو دست می زنی.. گاهی هم با خودت آواز می خونی و دست می زنی.. اونوقت دلم می خواد محکم بگیرم فشارت بدم.. آخه نمی دونی آواز خوندنت چقدر دیدنیه اما حیف که تا چشمت به دوربین میوفته دیگه هیچ شیرین کاری ای نمی کنی و فقط دست و پا می زنی که دوربینو بگیری.. هیچ دوربینی هم از چشمای خوشگلت مخفی نمی مونه!

اسمم هم یاد گرفتی و هی می گی داده.. داده... داده...

خب دیگه تا اینجا بسه.. همش می گم یه بار سر صبر می شینم قشنگ برات از کارا و شیرین کاری هات می نویسم اما نمی دونم چرا تو هر دفعه نمی ذاری..

می بوسمت.. خیلی ماهی... خیییییییییییییلی!!!






تاریخ : پنج شنبه 88/2/24 | 5:28 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.