سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا

 

می روم و می آیم که یک جوری از زیر نوشتن در بروم. اما دست آخر گوش تنبلی هایم را می گیرم می کشم پای میز.

می خواستم بنویسم قهر مال بچه هاست اما واقعیت این است که برعکس، قهر مال ما و نتیجه شئون اعتباری است که برای خود دست و پا کرده ایم. و الا هرچه در دنیای بچه ها دقیق شویم می بینیم زد و خورد و قهر و عصبانیت هایشان به قدر دقایقی کوتاه است. لحظه ای بعد با هم کنار آمده و مشغول بازی می شوند. اسباب بازی هایشان را به اشتراک می گذارند، دوستی هایشان را لایک می کنند!

چقدر زشت است اسم بی اخلاقی هایمان را بگذاریم بچه بازی! بچه ها زلال تر از آنند که بند من من های ما باشند. اگر هم منی در میانشان مطرح شود طرفه العینی در اقیانوس مای جمع بی اعتبار خواهد شد.

ماییم که برای خود رتبه و مقام جعل می کنیم. هویت جعلی می تراشیم و بت خودساخته را می پرستیم. خدا نکند اندک فضلی از هزاران پیدا کنیم؛ بندگی را رها کرده خدایی می کنیم. کی شود بت های توهمی را زمین بزنیم و از شر این خودی های بادآورده راحت شویم...

سعدیا چون بت شکستی خود مباش

خودپرستی کم تر از اصنام نیست

 

.........................

پ. ن. 1: این همه گفتم ما که نگویم بزرگترها! خوب است عنوان بزرگی و کوچکی را مرتبط با حقایق امور مصرف کنیم و الا همه را باید دور ریخت؛ شیر آن است آن که خود را شکند.

پ. ن. 2: فاطمه بانو غمناکه که نتونستیم بریم روضه. با دیشب شد دو تا. اینم فاطمیه امسال. صبح رفتم جلسه خانم. با علی اکبر. آهان یادم باشه در موردش بنویسم. از این که دل فاطمه بانو گرفته و اینجور غمگین شده خوشحالم. خوشحالیم از ناراحتی دخترم نیست، از دیدن شکوفه های بذریه که با دست و دل لرزون کاشتم. الحمدلله.






تاریخ : سه شنبه 95/12/10 | 8:57 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.