بهنام خدا
سلام؛
این روزها، حال کسی رو داریم که یه برادرش، سهواً، برادر دیگرشو کشته. برای هر دو عزاداریم. به هر طرف میچرخیم جز خون دل نمیبینیم. اینقدر قلبهامون آتیش گرفته که دودش آه میشه مدام و جای هر حرف و کلمهای از دهانمان خارج میشه. اشکهامون چنان به جوش اومده که گونههامونو خون انداخته. بند بند استخونامون میخواد از هم باز شه. نه نای راه رفتن مونده، نه مجال گفتن. لبخند از چهرههامون پرکشیده و سراپا ماتمیم. چطور میشه حال این روزها رو تعریف کرد؟
با اینهمه، چرا از سپاه دفاع نکنم؟ یه برادرو از دست دادیم، نمیخوام اون یکی رو هم از دست بدیم. چرا پشت سپاه نایستم و سپر ترکشهای بدخواهانش نباشم وقتی یه عمر، بی مزد و بی منت، سپر بلای همه ما بود. بی اینکه بفهمیم، بی اینکه توجه کنیم، بی اینکه قدردان باشیم. سپاه، همیشه مظلوم بود. همیشه مورد طعنه بدخواه بود. همیشه همه کاسه کوزهها سرش شکسته شد و همیشه کنارمون بود. سپر بلامون بود. تو سیل و زلزله، اولین گروه پیشقدم بود که به دادمون میرسید. سراپا خاک و گل میشد، تا گرد اندوه رو از چهرههامون پاک کنه. توی مرزها، بیرون مرزها، زمین، هوا، آب، همه جا رو برامون پاسداری داد که آب تو دلمون تکون نخوره. که اون جریان اکران فیلم «به وقت شام»، در پردیس کوروش، لباس حقیقت به تن نکنه و تن و بدن زن و بچه بیدفاعو نلرزونه. سپاه، همیشه مرد بوده، وسط اینهمه نامردمی.
به قول شهید همت، وقتی تو جبهه سرگردون شدین، ببینین آتیش دشمن کدوم طرف میباره. هرجا زیر آتیش دشمنه، اونجا سنگر خودیه. چرا از سپاه دفاع نکنم وقتی توپخونه دشمن بسته رو سر سپاه ما. سپاه ما. سپاهی که برخاسته از دل ماست و همه همتش ما مردمیم. سپاه، جان این ملته. اگر الان پشتش نباشیم، دشمن جان ما رو میگیره. اونوقت دواعش و سرکردههاشون فرصت پیدا میکنن ادعا و آرزوی همیشگیشونو تحقق ببخشن و در ایران، حمام خون بنا کنند.
در پایان، برای رفقام و هرکس حرفمو میفهمه مینویسم، برای رفع این هم و غم عظیم و این گرفتاری خردکننده، سفارش شده جوشن صغیر بخوانیم.
بخوانیم و برای التیام دردهای کشورمون دعا کنیم. برای فرج مولامون زیاد دعا کنیم که گشایش اول و آخر، به دستان مبارک ایشون بنده و چاره دردهای امروز و همیشهمونه.
بازدید امروز: 44
بازدید دیروز: 71
کل بازدیدها: 585321