به نام خدا
سلام؛
ساعت یک و بیست دقیقه بامداد به وقت بغداد، فقط تو را نکشتند، همه شادیها، دلخوشیها، همه آرامش و قرار و امن و عافیت دنیا را کشتند.
بعد از تو، تار و پود وجود انسانها از هم پاره شد و چیزی که مانده، تارهای پراکنده غم بر پودهای مکرر داغ است...
حالمان خیلی بد است سردار... از خبر شهادت تو، تا "اللهم انا لا نعلم منهم الا خیرا"، تا همه دردهای مکرر و زهرهای پیاپی...
حال دنیا از بد و از خرابی و از ماتم گذشته... حالمان زار است سردار...
اصلا آدم، درد که داشته باشد، بهانهگیر میشود؛ خواه درد تن باشد، خواه درد دل ... خواه هر دو...
طاقتم از کف رفته... تاب و قرار ندارم... مثل ماهی بیرون افتاده از آب، مثل مرغ سر کنده، مثل بچههای بیمار و مثل آدمهای داغدار... چطور حالم را بگویم... بهانهگیر شدهام سردار... بهانهگیر شدهام...
*
این صاحبنا؟
این دلیلنا؟
این امامنا؟
این بقیه الله التی لا تخلو من العتره الهادیه؟
این المعد لقطع دابر الظلمه؟
این المنتظر لاقامه الامت و العوج؟
این المرتجی لازاله الجور و العدوان؟
این المدخر لتجدید الفرائض و السنن؟
این المتخیر لاعاده المله و الشریعه؟
این المومل لاحیاء الکتاب وحدوده؟
این محیی معالم الدین و اهله؟......
لیت شعری این استقرت بک النوی.. بل ای ارض تقلک او ثری.. ابرضوی او غیرها ام ذی طوی..
عزیز علی ان اری الخلق و لاتری.. و لا اسمع لک حسیسا و لا نجوی...
*
همه وجودم پر از بهانه است.. پر از بیقراری.. پر از درد..
حق هر بندهای است معبودش را طلب کند...
حق هر مامومی است امامش را بخواهد...
حق من است بیتابی وقتی عطر تو اینهمه نزدیک است...
............
پ.ن.
1. (بعد از تیرِ 99)
2. حق من نیست؟!
3. وقتی حال یه نفر با یه اتفاق کوچیک اینهمه خوب میشه، چرا خوب نباشم وقتی خدای بزرگی دارم که همه کارش برام خیره (سورپرایز/ خانم برخورداری/ سیمین)
بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 163
کل بازدیدها: 584273