به نام حضرت سلام؛
میدانم که لایقش نیستم. اعتراف میکنم ...
لایق اینهمه چشمپوشی و اینهمه محبت نیستم.
اصلا این بیعیارِ بیسرِ بیپا کجا و خاطر شما؟ که همین آتشی که ذره ذره آبم میکند هم از عنایت شماست.
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم؟
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم ...
میدانم لایق نیستم ولی این را هم میدانم که عنایات شما، بند لیاقت ما نیست. اصلا شما در هیچ بندی نمیگنجید. در بند زمان نیستید، میدانم. اسیر مکان نیستید، میدانم! فقط نمیفهمم چنین طایر قدسی را با چنین خاشاکِ در بند چه کار؟ این خاشاک در بند ...
ای لعنت بر این دست و پای بسته! ای لعنت بر همهی ثانیههایی که خالی از ماه رویتان گذشتند.
میدانید؟ گاهی زبان که بند میآید، قلم به کار میافتد. ولی برای من اینبار، قلم هم سکوت کرد!
به خدا که بار اینهمه مصیبت را دل به تنهایی کشید.
به خدا که دل بیچاره شد.
بیچاره دل!
اما خودمانیم، عاقبت اسم اعظم را یادگرفتم؛
استغاثه با رمز یا زهرا (س).
استغاثه یعنی تمام آتش دلت دود شود بر لب و جاری شود از دیدهی جان. استغاثه یغنی ذوب شوی، قطره قطره بریزی بر صحرای نابودی. استغاثه یعنی از "من" تهی شوی. و این تنها وقتی رخ میدهد که تمام هستیات را بر باد ببینی. ببینی که دستت به جایی بند نیست و دری به رویت گشاده نیست. ببینی تو ماندهای تنها و بیکس و غریب و فریادت به هیچ کجا نمیرسد. ببینی ابر و باد و مه و خورشید و فلک، همه بر علیه تواند و تنهایی. آنوقت در اوج بیچارگی، در اوج وحشت و ناامیدی، جرقهای در دلت روشن میشود. آتش میگیرد، زبانه میکشد و میسوزی. خاموش و بیصدا. ذوب میشوی. هیچ میشوی. میبینی که هیچی. که تمام شدهای و این تازه میشود اول ماجرایت ... آنوقت، خواهی نخواهی، باید یکی را صدا کنی. باید اسمی را فریاد بزنی ... بگذریم ...
خیلی طول کشید. خیلی دیر شد. خیلی درد کشیدم.
ما را به سختجانی خود این گمان نبود!
فکر نکنید ناشکری میکنم. به خدا که اینها گلایه نیست (گلایهها بماند برای لحظه دیدار).
تمام اینها را ولی از سر سپاس میگویم. لایق اینهمه لطف شما نیستم، میدانید و میدانم.
این بیچاره هیچوقت گمان و انتظار دلجویی نداشت.
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت.
ولی حالا که آسمان را نشان این مرغ در قفس دادید، چگونه بیتاب نباشد؟
چگونه پرپر نزند این دل بیچاره؟
مرا امید وصال تو زنده میدارد ...
چطور باید شاکر باشم؟
......................................
پ.ن:
1. واقعا فکر میکردم تایپ کردن فراموشم شده.
2. با کریمان کارها دشوار نیست.
3. خدایا به نظرت برای یک نفر اینهمه خبر تلخ، کشنده نیست؟ در عجبم از اینهمه سختجانی... یا مغیث من لا مغیث له... یا امان من لا امان له...
4. و الحمدلله رب العالمین
![](http://www.Parsiblog.com/PhotoAlbum/emozionante/Thumb_64020.jpg)
بازدید امروز: 30
بازدید دیروز: 70
کل بازدیدها: 590015