سلام عزیزکم...
تولدت مبارک شیرینم!! دو ساله که تو با مایی که انگار همیشه و از وقتی بودم بودی و انگار هم به چشم بر هم زدنی گذشت!! باورم نمی شه که تو موجود کوچولویی که اصلا معلوم نیست یهو از کجا سر و کله ات پیدا شد حالا واسه ی خودت کسی هستی! ابراز وجود می کنی.. امر می کنی.. نه می گی.. قبل از اینکه به حرف زدن بیفتی خودمو کشتم که مامان رو یادت بدم و وقتی اولین بار گفتی ماما می خواستم از خوشحالی بمیرم و حالا اینقدر می گی مامان که گاهی هم کلافه ام می کنی!!
خیلی دوستت دارم خیلی شیرینی..
خیلی زود شعرهایی که برات می خونم یا تو تلویزیون پخش می کنن از جمله تیتراژ این سریال های غمزده رو حفظ می شی و راه می ری شعر می خونی!!
حالا برای عروسکات لالایی می گی.. همین لالایی ای که رو وبلاگت گذاشتم و همیشه برات می خوندم... حالا انتخاب می کنی موقع خواب برات چی بخونم...
گاهی حتی اینقدر شاخ شدی که تهدید هم می کنی: اَدِه دست بزنی منم دعوا می تنم!!
و و و ...
تعریف کردنی که خیلی زیاده اما الان هم که همتی کردم و دارم اینا رو می نویسم مثل همیشه کلی کار دارم و عجله دارم..
یادم باشه تو پست بعدی که برات می نویسم از خاطرات سفر زمینی مون به ایران و ماجراهای دیگه بنویسم البته اگه بازم با عجله نباشه!! یه مقدار هم یادداشت برداری کردم که تو پست بعدی می ذارم.. و البته عکس!! قول قول قول!!!
شیرین دختم باید برم.. این باید برم ها هم همه به تو مربوط می شه... چقدر خوشحال می شم وقتی یاد بعضی از خاطرات قبلاهات می کنم و یادم میوفته که جزئیاتشو برات تو وبت یادداشت کرده ام!! گاهی هوس می کنم سری به این یادداشت ها بزنم چون معمولا با این که زمان زیادی نگذشته اما خیلی از لحظات خاص و شیرین رو فراموش کردم یا بعضی جزئیات از ذهنم رفته و این دفترچه آنلاین خاطرات کمک زیادی می کنه..
دوستت دارم.. خدا تو نعمت بی نظیرو برامون حفظ کنه و کمکمون کنه پدر و مادر خوبی برات باشیم...
تا بعد...

بازدید امروز: 25
بازدید دیروز: 162
کل بازدیدها: 594648