مَن جُنون دارَم! دیوانهام!
دَستِ خودَم که نیست.
مَن اَصلاً آدمِ "سالی یِکبار" و "دو سال یِکبار" نیستَم.
حَتّی آدمِ "شِش ماه یِکبار" هَم نیستَم.
تَهِ تَهِش یِکماه، چِهِل روز، شارژ باشَم.
بَعد دوباره شُروع میشه.
دوباره حالَِ بَد و زِمزِمههایِ غَم و گیجاویج دورِ خود چَرخیدَنهایِ بیحاصِل.
دوباره هوش و حَواسَم به هَم میریزه و هَمهچیز از ذهنَم میپَره.
دوباره تَقَلّا میکُنَم فِکرِتو از سَرَم بیرون کُنَم،
تا بِخوابَم.
که نمیشه!
تَقَلّا میکُنَم یه راهی پِیدا کُنَم؛ فَهَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبِیلٌ فَتُلْقى؟
که نمیشه!
اینجوریَم دیگه!
دُکتَرها هَم جَوابَم کَردَن!
میخوام دُعا کُنَم مِهر و ذِکرِت از دِلَم پاک شه تا زِندِگی کُنَم،
که نمیشه!
که عَلَی الدُّنیا بَعدکَ العَفا ...
پس لااقل بیا و شِفام بده،
به وِصالَت،
یا به نِجات اَز حِصارِ تَنگِ تَن که دَست و پامو بَسته و بیقَرارَم کَرده.
دیگه چِجوری بِگَم،
دَمار اَز مَن بَرآوَردی...
.................
پ.ن.
1. بهار، فقط یه تغییر فصل ساده است با بیقراری افزونتر، اگر رنگ و بویی از تو نداشته باشه. مثلا غباری از کوچههای نجف، مثلا نسیمی از طرف کربلا. دیوانگی هم عالمی دارد!
2. چرا باید در جوانی تو بلاد کفر تنها سفر کنی و باکت نباشه، ولی در حوالی 40 سالگی تو بلاد شیعه احساس امنیت نکنی؟! چهمون شده!
بازدید امروز: 156
بازدید دیروز: 140
کل بازدیدها: 584264