به نام خدا
سلام؛
"هر دورهای یه زلزلهی مهیب لازم داره".
اینو وقت شهادت حاج قاسم نوشتم.
بلاها گاهی بدجور جانگدازند.
انگار یه دستی، بیهوا، آدمو بلند میکنه و با صورت به زمین میکوبه.
جوری که صدای خرد شدن قطعهقطعهی وجودتو میشنوی.
اینجوریه دیگه.
بلا، یهو بیخبر آوار میشه سرت.
درست وقتی که هوای غفلت تو شهر پیچیده.
مثلا وقتی اسم "امنیت" رو میاری و یه عده پوزخند میزنن...
"نعمت که عادی شه، وقت نزول بلاست".
اینم سر شهادت حاج قاسم نوشتم.
وقتی "بصیرت" کمسو میشه، بلاها از زمین و آسمون سربرمیارن.
بصیرت، چراغه.
قطبنماست.
تا بصیرت داری، راهت روشنه و مسیرو گم نمیکنی. اونوخت جایی برای بلا نیست.
بلا مال ملتهاییه که به "بیبصیرتی" دچار شدن.
ملتهایی که فراموش کردن.
یا توی چرخش روزمرگیها، دچار عادت شدن.
بلا هم یه جور چراغه.
ولی چراغ هُشدار.
که البته دمار از روزگار آدم درمیاره و تا بصیرت گمشدهتو پیدا نکنی، سایه سنگینش از سرت کم نمیشه.
"خدا نکنه که نعمت عادی شه".
اینم سر شهادت حاج قاسم نوشتم.
و همه اینا رو گفتم که بگم اینکه از بلا لبریز شدیم، اینکه هر غمی هنوز از گرد راه نرسیده، غم بعدی سر میرسه، اینکه دلامون دیگه جایی برای مصیبت نداره، همهاش نوید یه اتفاق خوبه.
یعنی که شب به تاریکترین ساعتهاش رسیده و
دیگه زمان سحره.
...............
پ.ن.
بصیرت، بصیرت، بصیرت.
کشت ما رو این بصیرت.
تا اهل تفکر نباشیم، نمیفهمیم. تا نفهمیم، رشد نمیکنیم. تا رشد نکنیم، نجاتی در کار نیست.
بازدید امروز: 112
بازدید دیروز: 100
کل بازدیدها: 583756