به نام خدا
سلام؛
جشنوارهی امسال هیچی نداشته باشه، لااقل قیافهاش یه خورده شبیه شده به "جشنواره فیلم فجر انقلاب اسلامی".
تو برج میلاد که انگاری راهپیمایی 22 بهمن بود. والا. چه خوب شد عدهای تحریمش کردن. با این اغماضی که در قانون پوشش راه افتاده، رسما میشد جشنوارهی مد و پوشاک! ولی حالا با خیال راحت برین فیلم ببینین و دیگه دغدغهی جا و شلوغی هم نداشته باشین که اگه دیر برسیم، رو پلهها جامون میدن یا باید سر پا بایستیم. خدایی فیلمها هم که اول و آخرش قراره تو فاز نکبت و بدبختی و فقر و فلاکت و فساد باشه، همچین زیاد غصه خوردن نداره دیگه!
این دو تا فیلمی که امشب دیدم هم مطابق برنامه تو فاز فلاکت ساخته شده بودن. با درود فراوان به جناب کیومرث پوراحمد، عمیقا تمنا میکنم دیگه فیلم نسازن و بذارن ما همچنان با شنیدن اسمشون یاد قصههای شیرین مجید بیفتیم!
باید بگم فیلم "پرونده باز است" یکی از ضعیفترین فیلمهای ایرانی بود که دیدم. تا اونجا که رسما این درام اجتماعی تبدیل به طنز شده بود و مخاطبان که تو دقایق اول مثل من و فاطمه، زیر زیرکی میخندیدن، اواسط فیلم به قهقهه افتادن!
یک صحنهشو با هم ببینیم:
حسین پاکدل و نسیم ادبی در نقش زن و شوهر داغداری که پسر نوجوانشون در یک درگیری کودکانه کشته شده، تصمیم به قصاص گرفتهاند. شب شده و دوربین داره از روبرو حسین پاکدل را نشان میدهد که روی تخت دراز کشیده و زل زده به سقف. صدای خانم ادبی:
- عبدلله ؟!
دوربین از روی پاکدل حرکت میکنه و روی نسیم ادبی متوقف میشه که کنار او دراز کشیده (خنده ریز حضار). صدای آقای پاکدل:
- بله ؟!
باز دوربین حرکت میکنه میره روی پاکدل (خنده بیشتر حضار).
دوباره صدای خانم ادبی:
- هیچی!
باز دوربین حرکت میکنه سمت نسیم ادبی (قهقهه و خودزنی تماشاچیان)!
هیچی؟!
هیچی؟!
الان اینهمه ما رو بین آقای پاکدل و خانم ادبی چرخوندین: عبدالله، بله، هیچی؟!!!
این صحنه دقیقا چه بار محتوایی یا زیباییشناختی داشت؟ چه ضرورتی در روند داستان داشت؟ هیچی؟! مگه مردم مسخره شمان؟!
این یک صحنه رو مثال زدم که بگم کار به لحاظ کارگردانی بسیار سخیف بود به حدی که بازی خوب پژمان بازغی و خانم ادبی و بازی جذاب پویا نجفی (بازیگر نوجوان نقش قاتل که نسبتا بازی خوبی ارائه داد با اون کاراکتر درجه یکش) و بازی خوب علی باقری، واقعا به حاشیه رفت و دیده نشد.
از اون بدتر انتخاب بازیگران فضایی مانند بازیگر نقش نرگس (احتمالا راشین ربی) و شادی مختاری بود که با بازی بسیار ضعیف و متزلزلشون حسابی فیلم رو خراب کردن.
البته انصافا صحنههای خوب و تاثیرگذاری هم تو فیلم شاهد بودیم. مثلا صحنهی اعدام پویا نجفی، یا معضلات بند بزهکاران نوجوان.
اما حجم بالای شعارزدگیها در باب حقوق مادران، قصاص، بخشش و ... واقعا کار رو خراب کرد. کاری که با موضوع خوبش و انتخاب درست و بازی خوب پویا نجفی میتونست یه اثر درخشان باشه.
حقیقتا با دیدن این فیلم گفتم برگردم و وقتمو بیش از این تلف نکنم چون توقعی هم از جشنواره نداشتم! حتی از پارکینگ هم بیرون اومدم، ولی دلم نیومد چون حامد و فاطمه خیلی دوست داشتن برای فیلم بعدی منم بمونم. و باز برگشتم برای عطرآلود (سومین فیلم هادی مقدمدوست).
اسم قشنگی داشت و برخلاف تصورم، بازیهای خوبی هم دیدیم از مصطفی زمانی و هدی زینالعابدین. صحنههای بسیار زیبایی داشت و برخلاف فیلم قبل که ضعف اساسی در فیلمبرداری داشت (چقدر دلم پره!) فیلمبرداریشو هم دوست داشتم. داستان، یه ملودرام عاشقانه بود در مورد مردی که عاشق عطرسازیه و استعداد زیادی تو این زمینه داره ولی در جریان روزمرگیهاش یهو متوجه میشه سرطان داره و به زودی میمیره و این موضوع، چالشهایی رو براش بوجود میاره.
داستان جالبی بود ولی چند تا ایراد داشت. اول اینکه فوقالعاده کشدار و حوصله سر بر بود. پر از صحنههای اضافی و ماجراهایی که حذفش، خللی در روند قصه ایجاد نمیکنه. دوم اینکه وقتی حرف مرگ و فرصت کوتاه زندگی میشه، ما با توجه به باورهامون منتظر ابعاد معنوی ماجرا هستیم اما تو این قصه برعکس، دست و پا زدن برای مادیات و عدم پیوند روحانی، یک چالش ذهنی ایجاد کرد که میتونست سمت و سوی قشنگتری بگیره. اینجوری بگم: ما (خارج از هر باوری) زنان استیصال، یاد "خدا" میفتیم ولی تو این کار، جای "خدا" به شدت خالی بود و کار یه خلا بزرگ و مشهود داشت.
یه صحنهشو با هم ببینیم:
علی (همون یوزارسیف خودمون!) باید برای قرارداد با شرکتی، عطر خاص خودشو بسازه. به خاطر مسائل شیمیدرمانیش حسابی به این قرارداد نیاز داره ولی تمرکز لازم رو نداره چون به زودی پدر میشه و نگران همسر و فرزندشه که بعد از مرگ اون چه بلایی سرشون میاد.
حالا داره با کمک همسرش شروع میکنه به بازسازی خاطرات عطرآگینش تا بر اساس اون، یه عطر خاص بسازه.
دوربین از بالا یه پسر نوجوون رو نشون میده که توی رختخوابه و نور ابتدای صبح، روش افتاده و حرکت مواج عطری که از زیر پاش داره میاد سمت صورتش. علی داره تعریف میکنه برای همسرش که پدر و مادرم قرار بود شب قبل از مشهد برگردن ولی به موقع نرسیدن و من تا نصف شب از دلواپسی بیدار بودم. صبح با عطر سوغاتیهاشون متوجه شدم برگشتن (دوربین از بالای سر پسر حرکت میکنه تا پایین پاش و میزی رو نشون میده که عطر حرم و مهر و سایر سوغاتیها روش چیده شده و اون حرکت مواج عطرآگین از اونجا نشات میگیره.
اینجا من شخصا توقع داشتم و به نظرم جا داشت یه بعد معنوی به ماجرا اضافه بشه و تا پایان داستان هم منتظر بودم یه بازگشتی به این صحنه اتفاق بیفته برای ساختن اون عطر خاص، اما از دست رفت و ماجرا شکل دیگهای گرفت.
در هر حال فارغ از محتوا، فیلم به شیوهی سریالهای ایرانی بسیار کشدار و کسالتاور بود و شاید با حذف صحنههای زائد، سرعت بهتر و در نتیجه اثرگذاری مطلوبتری داشته باشه.
دوست داشتم فیلم سرهنگ ثریا رو هم ببینم اما واقعا دیگه این حجم از درد و بدبختی برای یک روز کافی بود!
با تشکر از همه نویسندگان، تهیهکنندگان، کارگردانان و تمام عواملی که دغدغهشان افزودن رنج ملت است، میخوام بگم ما به عنوان "مردم" از مصیبتهایی که گرفتارشون هستیم، با خبریم. اگر میسازید که غیر ما با خبر بشن، که خب اون حایزهی اسکار داره، ولی اگر برای ما میسازید، ما نیاز به تزریق امید و شادابی و نشاط داریم.
![](http://www.Parsiblog.com/PhotoAlbum/emozionante/Thumb_64020.jpg)
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 107
کل بازدیدها: 589915