به نام خدا
سلام؛
قدیم تو تهران، به افرادی که از دهات و شهرستانهای دور میومدن و کسی رو نداشتن و غریب بودن، میگفتن غربتی.
تهران که اینهمه شلوغ و بی در و پیکر نبود. مردم همو میشناختن و از هم خبر داشتن. پس اون که تو این جمع آشنا، غریبه بود، بهش میگفتن غربتی.
غربتی کسیه که وارد شهر غریبی شده که هیچکس رو نمیشناسه و هیچکس هم نمیشناسدش.
این فرد، شاید خیلی آدم خوبی باشه، شایدم نباشه، کی میدونه؟ در هر حال، پتانسیل اینو داره که دست به هر کاری بزنه. چون کسی نمیشناسدش، پس ملاحظه و رودربایستی نداره. نگرانی نداره. آدمیه که میتونه ناهنجاری ایجاد کنه و ابایی هم نداشته باشه.
چقدر غربتی شدهایم! نه؟
چقدر میتونیم بیملاحظه باشیم و ابایی از هنجارشکنی نداشته باشیم.
چقدر همه با هم غریبهایم.
تو یه ساختمون، همسایهها همو نمیشناسن و علاقهای هم ندارن آشنایی بینشون ایجاد شه.
همه میخوان آزاد باشن از هر بندی تا بتونن بیبند و باری کنن.
چقدر غربتی شدهایم!
بازدید امروز: 120
بازدید دیروز: 107
کل بازدیدها: 584088