به نام خدا
سلام؛
علی اکبر خسته و داغون از مدرسه اومده. جواب سلاممو با ناراحتی میده. کیفشو میندازه یه گوشه و خودشو پرت میکنه رو مبل. یه زانوشو خم میکنه زیر دستش و چنگ میندازه تو موهای سرش. همونجور با سیس ماتمزده نشسته و منتظره بپرسم چی شده!
بهش میگم: خوبی؟ مدرسه خوب بود؟ خوش گذشت؟
یهو روشن میشه، پر گاز: اصنم خوش نگذشت! مسخرهشو درآوردن!
به زور جلوی خندهمو میگیرم: چرا مگه چی شده؟!
با دلخوری و حرارت میگه: تو این گرما [مکث میکنه که قشنگ روی واژه گرما تاکید شه] ورداشتن به ما بستنی شکلاتی دادن که هی آب شه بریزه!! اصنم نشد بخوریم. هی چکچک کرد همه حیاطمونم کثیف شد.
من، هیچ!
من، نگاه!
یعنی من فدای دلخوریهای ناب تو!
یعنی کاش کل غمهای دنیا خلاصه میشد توی چکچک بستنی شکلاتی!
یعنی من قربون اون ریخت دلخور بستنیآبشدهات برم!
آخه تو خودت بستنی شکلاتی هستی!
امروز از مدرسه برگشته، خوشحال و خندان.
لپاش از گرما سرخ شده و داغه.
همونجور که هرچی رو یه گوشه میندازه، میگه: گشنمه، غذا چی داریم؟
میگم: چه خبر؟ مدرسه خوب بود؟
میگه خیلی. امروز بستنی پرتقالی دادن.
و به سرعت شرمی تو چشماش میشینه.
میپرسم: بستنی یخی پرتقالی؟!
با خجالت و لبخندی که زورکی جلوشو گرفته، سر تکون میده!
- چجوری تونستی بخوریش؟! تو نمیدونی من عاشق یخی پرتقالیام؟!
میخنده. ابروهاشو میندازه بالا که کارشو توجیه کنه: آخه آب میشد چجوری برات میاوردم؟!
- چاگالهبادوم!
ریز میخنده و فرو میره توی مبل.
میخواد خیلی زیرکانه از زیر کارهاش سر بخوره و فیلم ببینه: مامان! شما چه کارتونی رو بیشتر از همه دوست داری؟
میخندم و فکر میکنم: مممممم، همشونو خییییلی دوست دارم... کدومو بگم آخه؟!
- نه مثلا یکی که تازگیا با هم دیدیم!
علی! علی! من از دست تو چیکار کنم؟ فکر کردی داری با کی حرف میزنی؟!!
چشمامو ریز میکنم: پس که اینطور! مثلا ریو؟!
با هیجان میگه: آره! خیییییلی قشنگه نه؟!
- خییییلی! عاشقشم!
- میخوای دوباره با هم ببینیمش؟!
- آره خیلی دوست دارم!! اتاقتو که جمع کردی و رفتی حموم، با هم میبینیمش!
از ساره خوشش نمیاد. چون ساره با پسرا بازی نمیکنه. علی هم با دخترا بازی نمیکنه. اما همش این نیست. از اون مهمتر اینه که من عاشق سارهام و برونریزی عواطفم زیاده. از اونم مهمترتر، اینه که فاطمه زیادی ساره رو دوست داره و وقتی میاد، تمام توجهش به ساره است.
- ببین مامان! من اصلا حوصله ندارم وقتی خسته و کوفته از باشگاه میام، کسی اینجا باشه!
- کسی یعنی ساره؟
- آره! اون که فامیل ما نیست!
در گوشش میگم: بهش حسودیت میشه هان؟!
جلوی خندهشو به زور میگیره: نههههه ... آره ... اصن ازش خوشم نمیاد!
- چرا؟؟؟!
چرا علی؟ چرا؟!
ببین چه گوگوره آخه. عشقه.
بازدید امروز: 79
بازدید دیروز: 100
کل بازدیدها: 583723