به نام خدا
سلام؛
باید سبکبار رفت. یک کوله سبک و ملزوماتی در حد اضطرار. فوقش دو کیلو بار، که همین هم البته دو-سه ساعت اول دو کیلوست؛ بعد میشود ده کیلو، بیست کیلو. هرچقدر زمان حمل این بار سبک، بیشتر میشود سنگینتر و سنگینتر میشود. انگار گونی سیمان روی شانههایت گرفتهای. همان شب اول، کتف و شانه و گردن شروع میکنند به بیتابی (که خصلت بار چنین است؛ از هر نوعی که باشد، هرقدر هم سبک، در طول زمان طاقتفرسا میشود).
تمام مسیر، زیارت است، ضریح است، قبّه است. از همان لحظهای که اراده کردی، تا تکتک قدمها، تمام ساعتهایی که در راهی، و امید و شوق جاری شدن در این رود بیمثال را داری؛ رود خروشان و بیپایانی که موج موج بر نور میریزد.
چه به ضریح برسی، چه نه، چه حتی چشمت به گنبد بخورد یا در غبار و امواج دریای جمعیت، فقط تلألویی از آن ببینی، تمام لحظات سفر، بیشک زیر قبّهای.
اصلا تمام زیارت، همین در مسیر بودن است. رسیدن، همین در مسیر بودن است. که تا تمام میشود، حیران میمانی که چکار کنی؟ که هیچ غمی بالاتر از تمام شدن این سفر و افتادن در جاده بازگشت نیست.
اربعین خرج جان است. کسی که برای زیارت اربعین میرود، تمام گرمای طاقتفرسا، خاک و آلودگی، خستگی و دشواریهای سفری را به جان خریده که میداند یک دقیقهاش هم قابل پیشبینی نیست. هر اتفاقی ممکن است بیفتد و بیشک هرکس به واسطه حساسیتی که دارد مورد امتحان و ابتلا واقع میشود. درست همان نقطهای که برایت قابل تحمل و پذیرش نیست، همانجا محل ابتلای توست.
اربعین، سفر رشد است و رشد، درد دارد، سختی دارد، ناراحتی دارد. اما شیرین است. بالندگی، رنجی گواراست.
در تمام طول سفر، نشاط عجیبی داری. یک نوع سرزندگی و تجربه بینظیر حیات که هیچ تعریفی برایش ندارم. ولی همین نشاط، سبب انتظار برای سفر بعدی و شوق بازآمدن به میان این دشواریهاست. این شوق را کودکان حتی تجربه میکنند و این بیقراری حتی در کودکان سختیندیده هم ظهور میکند. که حیران میمانی اینهمه دشواری چرا چنین گواراست؟
و اربعین، بذل سخاوتی است وصفناپذیر، توسط مردمی که تمام داشتههایشان را در طبق اخلاص، خرج زائران اباعبدالله علیه السلام میکنند؛ بیچشمداشت.
مردمی که اگر پای کار نبودند، صدها دولت از پس تدارک چنین حرکت عظیمی برنمیآمدند. از اسکان زائرین که سراسر نجف تا کربلا هرچه خانه هست، درش باز است. از پذیرایی از زائران که سراسر نجف تا کربلا اینقدر اطعمه و اشربه گوناگون به زائران میدهند که همه سیرند و باز بهزور تعارف میکنند. از خدمات پزشکی، بهداشتی، تعمیرات و خیاطی، حتی ماساژ، که تمام اینها با خواهش و التماس فراوان به زوار عرضه میشود.
به علاوه ترکیب بینظیر چای عراقی با آنهمه شکر که انگار جانِ شیرین بر تنت میریزد و قهوه ترش و گس عربی که نمک کار است و انرژیزایی بینظیر.
اینها را که میبینی فکر میکنی اگر مسیر اربعین، هزارسال هم طول میکشید، نه این وفور نعمت تمامشدنی بود و نه این مردم از خدمت به زوار خسته میشدند و نه حتی خم به ابرو میآوردند.
اربعین، نهایت دشواریِ آمیخته به نهایت حلاوت است که تا چشیده نشود، درک نخواهد شد و نمایش شوق روزافزون مردم به این سفر و حسرت عمیق جاماندن از این جریان برای آنها که یکبار چشیدهاند، هرگز از عهده واژگان برنخواهد آمد.
هر سال، زائران برمیگردند و از این سفر چنان سرخوشاند که مرددان را سال دیگر راهی میکنند و چنین است که هر سال بر خیل عظیم جمعیت، افزوده میشود و باز افزودهتر.
.....................
پ.ن:
البته هرسال گفتهام و باز میگویم. هرچند زیارت عتبات عالیات خیلی شوق دارد و همه علاقمند به زیارت کاظمین و سامرا و اماکن مقدس دیگر هستیم، ولی اربعین به هیچ وجه زمان مناسبی برای این کار نیست.
ظرفیت عراق، محدود است و هر سال، سیلی از جمعیت شیعیان از سراسر دنیا به این کشور سفر میکنند و هرچند مردم عراق، کم نمیگذارند ولی ادب حکم میکند مهمان، ملاحظه صاحبخانه را بکند و برایش زحمت مضاعف نسازد.
محبت مردم عراق، از عشقشان به اهل بیت علیهم السلام ناشی میشود و ما مهمانها، باید متواضع و قدرشناس باشیم. توقف چندروزه خصوصا در کربلا، سبب زحمت صاحبخانه است و حق دیگر زائران را ضایع میکند. خدمات اسکان و پذیرایی، در حد رسیدن و سلام دادن و یک توقف کوتاه رواست و بیش از آن، سوءاستفاده و ناپسند است. مگر اینکه واقعا اضطراری پیش آمده و چارهای نیست.
احترام به میزبانی که سخاوتمندانه اینهمه زحمت را به جان خریده و سر ظهر در گرمای 52 درجه، کنار کوره برای پذیرایی از زوار زحمت میکشد، قطعا واجب است. حتی اگر چیزی در فرهنگ ما پسندیده است ولی در فرهنگ آنها ناپسند، ادب حکم میکند احترام بگذاریم و رعایت کنیم. این حداقل ادب است.
مثلا ما هرسال به هوای گرد و خاک گرمای زیاد، چفیه سفید میبردیم که خیس کنیم روی سر و صورت بیندازیم. خیلی هم موثر بود. امسال اواسط سفر فهمیدم اینها خیلی بد میدانند که زنها چفیه بگذارند. دیگر استفاده نکردم. هیچ بحثی هم نداریم که مگر چه اشکالی دارد و ... فرهنگ میزبان تا جایی که تضاد با "عقاید شرعی" ما ندارد، قابل احترام است. خصوصا این میزبان.
یا بردن کفش به داخل حرم که اهانت میدانند و خودشان در ایام اربعین، میریزند بیرون حرم ولی به ایرانیها اجازه میدهند داخل پوشش یا پاکتی به داخل ببرند ولی همینطور در دست گرفتن در فرهنگ عرب، اهانت است. رعایت کنیم. هیچ دشواری و مصیبتی هم ندارد. قدرشناسی هم هست.
چقدر خوب است ما هم تلاش کنیم واژگانی عراقی از محبت و قدرشناسی را یاد بگیریم و مانند آنها که به خاطر ما جملات فارسی آموختهاند که ابراز محبت کنند، ما هم متقابلا قدرشناسی کنیم.
و چقدر قشنگ است در حد توان، هدایایی کوچک برای کودکان ببریم، چه موکبداران، چه زائران. خیلی انرژی قشنگی منتشر میکند.
بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 76
کل بازدیدها: 586166