سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مثل آن شیشه که در همهمه باد شکست
ناگهان باز دلم یاد تو افتاد و شکست
بی‌اختیار گفتم: 
کاش بودی حاج قاسم!
و بی‌درنگ اضافه کردم: 
کور است چشمی که تو را نمی‌بیند! که با آن لباس خاکی، در میانه میدان، استوار ایستاده‌ای، بیسیم را نزدیک لب‌هایت گرفته‌ای، و خط می‌دهی. کور است چشمی که لبخند رضایت را گوشه لبانت نمی‌بیند و برق شادی را در نگاهت. کور است چشمی که حضور آشکار تو را به همراه خیل شهیدان نمی‌بیند. اینهمه پیدایی، چشم برزخی نمی‌خواهد.
دیدی حاج قاسم؟
دیدی بالاخره زمانش رسید؟ 
چقدر خوشبختم،
چقدر سرشارم از لطف خدا،
که میان تمام انسان‌های مخلوقش،
اینک من از برگزیدگانم،
تا به چشم ببینم آنچه را تمام هستی از ازل تمنا کرده.
من،
اینجا،
زنده و هوشیار،
شاهد و حاضرم.
چگونه سر ز خجالت برآورم برِ دوست؟
چطور شکر این نعمت را به جا آورم؟
الحمدلله ربّ العالمین

 






تاریخ : چهارشنبه 04/3/28 | 12:16 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.