سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام خدا

سلام؛

آدم‌ها، عاشق نمی‌شن، عاشق به دنیا میان!
اصلا پرستش لازمه‌اش عشقه. اینکه در تمام اعصار، انسان‌ها بنده بودند و پرستش داشتند، علتش همینه که وجودشون از عشقی عمیق و عظیم در غلیانه.
در تمام دوران، پیامبران رفتند و آمدند که این عشقو فقط یادآوری کنن تا بدونیم کجا و چجوری باید به کارش انداخت. چون اینقدر وجودمون از عشق لبریزه، که خواسته و ناخواسته، مدام و مکرر خرجش می‌کنیم. هر شعاعی از اون نور مطلق که به چشممون می‌خوره، بذل عشق می‌کنیم و اونوقته که خیال می‌کنیم عاشق شدیم.
نه ما عاشق نمیشیم. ما عاشق به دنیا اومدیم. اگر دلمون از دیدن عظمت خورشید تپید و خورشیدپرست شدیم، اگر ماه و ستاره و سنگ و چوب پرستیدیم، برای اینه که وجود لبریز از عشقمون، تمنای پرستش داره.
اگر صدایی، نگاهی، یا خصلتی از آدم‌ها، دلمونو بی‌تاب می‌کنه، عاشق فرزند، پدر، مادر، دوست، عاشق طبیعت و آسمان و هرچه هست، می‌شیم، همه اینها انوار اون مرکز نوریه که ناخودآگاهمون گرفتارشه و پی‌اش می‌گردیم و خیال می‌کنیم عاشق شدیم. البته این بد نیست. این بذل مهر، در طول همون عشق حقیقیه و اصلا باید باشه. باید دلمون لبریز از مِهر همه مخلوقات باشه و با این مهر، کار هستی رو پیش ببریم. منتها این بده که تو این سررشته، متوقف شیم و ازش به اصل و حقیقت عشق منتقل نشیم.

هَمه‌عُمر بَرنَدارَم سَر اَز این خُمارِ مَستی
که هَنوز مَن نَبودَم که تو دَر دِلَم نِشَستی
تو نه مِثلِ آفتابی که حُضور و غِیبَت اُفتَد
دِگَران رَوَند و آیَند و تو هَمچِنان که هَستی






تاریخ : سه شنبه 100/11/12 | 9:14 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا

سلام؛ 


آدمی که می‌نویسه،

شاید یه چیزایی بدونه،

یه مطلبی خونده باشه یا به گوشش خورده باشه،

یا یه چیزی رو تجربه کرده باشه،

و درموردش بنویسه.

ولی این دونستن لزوماً به معنی بلد بودن نیست.

"دونستن" با "بلد بودن" خیلی فرق داره.

مثلا شاید کسی چندین صفحه مقاله علمی متقن درمورد ضررهای سیگار بنویسه،

ولی خودش هم سیگار بکشه.

می‌دونه چقدر بده، 

ولی این دونستن به مرحله عمل نرسیده.

"بلد بودن" یه مهارت عملی تو دلش داره.

یعنی اون چیزی که می‌دونی،

اینقدر برات معرفتی شده که حالا بهش عمل هم می‌کنی.

دونسته‌های امثال من، معمولاً تلنباری از اطلاعات هستن که از طرق مختلف بهمون رسیدن،

ولی معرفتی نشدن.

یه مشت بذر درجه یک رو پاشیدیم رو یه زمینی و رفتیم.

خب هیچی هم ازش درنمیاد!


حالا این معرفته از کجا میاد؟ 

صبر کنیم خودش بیاد یا نه باید بسترشو فراهم کنیم؟

اونایی که فکر می‌کنن تلنبار اطلاعات، به معرفت منجر می‌شه، خیلی دارن بیراهه می‌رن.

آدم اگه چیزی می‌دونه، باید خودشو وادار کنه (به هر سختی‌ای هم که هست) به اون دانسته‌اش عمل کنه.

اگه می‌دونم فلان کار درسته، باید خودمو وادار کنم بهش عمل کنم.

اگه می‌دونم غلطه، باید خودمو وادار کنم ازش دور شم.

اینکه همت کنم به اون دونسته‌ام (هرچقدر هم اندک باشه) عمل کنم، درهای معرفت به روم باز میشه. بعد دیگه اصلاً نمیتونم به دانسته‌ام عمل نکنم.

تازه مطلب خیلی عمیق‌تر از ایناست.

عمل به دانسته‌ها، توصیه همه بزرگان اخلاقه،

به علاوه‌ی توقف در ندانسته‌ها.

یعنی اگه تشخیص ندادی، دست نگه‌دار.

عمقش اینجاست که اگه جایی هم گیر کردی و دیدی نمی‌فهمی، دیدی به معرفت نمی‌رسی، راهشو برات باز می‌کنن:

وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَه مَخرَجـًا 


و از یه جایی که فکرشم نمی‌کنی، بهت می‌رسونن:

وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب 


از این قشنگ‌تر؟

وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ

 

 







تاریخ : سه شنبه 100/9/16 | 10:15 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا

سلام؛


داستان محبت، داستان چشمه است؛

می‌جوشه و جاری می‌شه و راهشو -شده از دل سنگ- باز می‌کنه.

توقف و نشدن هم نداره.

نمی‌شه کسی دلش لبریز از محبت باشه و "بلد نباشه محبتشو اظهار کنه".

اصلا این حرفو قبول ندارم!

کسی که "اهل محبت" باشه، دست خودش نیست که.

محبت از دلش می‌جوشه و جاری می‌شه.

اون که فکر می‌کنه اظهار محبت "بلد بودن" می‌خواد، بویی از محبت نبرده.

این مدلی نباشیم. قشنگ نیست.


.........

پ.ن:

1. چقدر تنبلی می‌کنم برای نوشتن :)

2. محبت، مثل نردبونه. ذاتاً کارش اینه که آدمو بالا ببره. مگه اینکه کسی خودش اصرار داشته باشه ازش پایین بیاد. مسیر جریان محبت رو باید مراقبت کرد که منحرف نشه. بحث این پست، اصل قضیه‌ی محبته.








تاریخ : جمعه 100/8/21 | 10:50 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا

سلام؛


از بین آدم‌ها، بچه‌ها رو خیلی دوست دارم،

و پیرها رو.

یه علتش اینه که هر دو گروه، معمولا خاضع‌اند.

اون سرکشی‌ها، خودبزرگ‌بینی‌ها، قلدری‌ها، تحقیر دیگران و توهین‌های گاه و بی‌گاه، معمولا تو این دو گروه کمتر دیده می‌شه.

این دو گروه، توی دورانی از زندگی به سر می‌برند که می‌خوام اسمشو بذارم «دوران عجز».

تو دوران عجز، آدم به این باور می‌رسه که موجود کوچیک و ناتوانیه.

برای بسیاری از کارهاش، نیازمند دیگرانه و کمتر کاری رو می‌تونه درست و بی‌نقص انجام بده.

تو دوران عجز، آدم همش خرابکاری می‌کنه،

همش نمی‌تونه،

همش نمی‌شه!

دوران عجز، دورانیه که آدم واقع‌بینانه‌ترین نگاه رو به خودش داره.

«یه موجود ضعیف و نیازمند که تنهایی نمی‌تونه»!


******

این روزها هممون -پیر و جوون، قوی و ضعیف، دارا و ندار، دانشمند و بی‌سواد- هممون تو دوران عجز به سر می‌بریم.

نمی‌دونیم واکسن بزنیم یا نزنیم؟

نمی‌دونیم بچه‌ها رو مدرسه بفرستیم یا نفرستیم؟

نمی‌دونیم به اقوام و آشنایان سر بزنیم یا نزنیم؟

نمی‌دونیم چی خوبه؟

چی بهتره؟

چی درست‌تره؟

نمی‌دونیم!

و در نهایت عجز، به خودمون می‌پیچیم.

این کرونا تا کی موندگاره؟

این واکسنا چقدر آنتی‌بادی می‌ده؟

بالاخره سرنوشتمون، سرنوشت این بچه‌ها، سرنوشت این دنیا، قراره چی بشه؟!

چیکار باید کرد؟!

هیچ‌کس هیچی نمی‌دونه!

هیچ‌کس!

هیچی!

این یعنی عجز.

یعنی بهترین و روشن‌ترین دوران عمرمون.

یعنی بالاخره فهمیدیم: برو بابا! آدمیزادو چه به این حرفا!

«کَفِ خاکی که بَر بادَش تَوان داد» رو چه به تکبّر؟!

ما ناچیز موجوداتِ این هستیِ بی‌پایان رو چه به «بلدم»، «می‌تونم»، «می‌دونم» ؟!

ایّها النّاس!

فهمیدین که «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»1 ؟

یا همین فرمون بریم؟



..........................................................

1. سوره فاطر، آیه 15.






تاریخ : یکشنبه 100/7/11 | 2:29 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا

سلام؛


وقتی از موهبتی محروم می‌شی،

گاهی می‌شینی تو خلوتت با خودت فکر می‌کنی ببینی مگه "چیکار کرده بودی"؟

هی بالا و پایین می‌کنی،

حساب و کتاب می‌کنی

و گاهی هم به این نتیجه می‌رسی که خدایی "هیچ کاری نکردی" که مستحق عقوبت باشی!

"هیچ کاری"؛

نه ظلمی، نه جرمی،

هیچی!

اونوقت هی به خودت می‌پیچی و دادت بلنده که آخه گناهم چی بود؟!


عزیز من!

آدم خوبه یه "کاری" بکنه که مستحق (دریافت یا حفظ) عنایتی بشه،

"هیچ کاری نکردن" خیلی هم هنرمندانه نیست.

 

تَرکِ گِدایی مَکُن که گَنج بیابی

اَز نَظَرِ رَه‌رُوی که دَر گُذَر آیَد

 

 

...........................

ویراسته






تاریخ : سه شنبه 100/7/6 | 8:41 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی |

به‌نام خدا

سلام؛

"مومن" با "صبر" -که رعایت خط مشی "رازداری" هم از لوازم آن است- چون تیری که از چله کمان رها شود، چنان به مقامات عالی رشد می‌رسد که برای امثال ما متصور نیست.
رازداری، به تنهایی یکی از بال‌های پرواز است:
1. فاش نکردن هیچ سری از اسرار مومنین خصوصا انسان کامل ارواحنا فداه.
2. فاش نکردن حال خوش معنوی به هر صورت و هر مقدار.







تاریخ : سه شنبه 100/4/29 | 12:20 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا

سلام

چند تا نکته بگم و بگذرم تا بعدها ان‌شاءالله عمری بود مفصل‌تر بنویسم و نبود هم رو دلم نمونه!  


اول اینکه زیبایی، هیچ تعریف مشخصی نداره و این بدنی که اینهمه بهش مشغولیم، صرفا ابزار زندگیه. مثل بقیه ابزار. آدم که هی کارد و چنگال زندگیشو تزئین نمیکنه.

بله تا حدودی پرداختن به زیبایی‌های محیط و ابزار برای شادابی زندگی لازمه. بهداشت و سلامت ابزار ضروریه. ولی خدایی اینهمه تزریقات بوتاکس و پدر پوست و مو و اندامو درآوردن، هیچ رنگی از زیبایی نداره.

طبیعت این بدن اینه که وقتی پا به سن گذاشتی، قدری چین و چروک رو پوستت و موی سفید لابلای موهات پیدا شه. تا ابد 18 ساله موندن هم جذاب نیست! زیبایی بسته به وجود و روان آدم داره نه بدنش.  


دوم درمورد انتخابات احتمالا نمیرسم مبسوط‌تر اینجا بنویسم. ته همه بحث‌ها و اختلاف‌نظرهای طبیعی که داریم، ته همه دلخوری‌ها و نارضایتی‌های به‌حقی که هممون داریم، ما در قبال این انقلاب، در قبال خون‌هایی که ریخته شده، اسارت‌ها و شکنجه‌هایی که عزیزان این مرز و بوم کشیدن، در قبال جوونایی که همه هستیشونو گذاشتن وسط تا من و تو امروز آزادانه فکر کنیم که میخوایم رای بدیم یا نه، در قبال همه اینا مسئولیم و قطعا و یقینا فردای قیامت باید پاسخگو باشیم. لبخند رضایت شهدا، ارزششو داره که چشم بر همه مصیبت‌ها ببندم و تو میدون انتخابات شرکت کنم. برای نه گفتن به وضع موجود، راهی جز این نیست. والسلام  


سوم همه دست و پا زدن‌ها و دغدغه‌هایی که داریم برای رسیدن به آرامشه و آرامش مربوط به جسم و مغز نیست که با قرص و دارو به دست بیاد. آرامش مربوط به بعد روحانی وجود انسانه و فقط و فقط از طریق معنویات به دست میاد. خودمونو گول نزنیم.

نسخه‌هایی که روانشناسان غربی برامون میپیچن، ناظر به بعد مادی انسانه و اگه میخواست کارساز باشه، اینهمه قتل و خودکشی و دیگرآزاری تو جوامع غربی رایج نبود. همه چیز و همه‌کس رو کنار گذاشتن و فقط به خود بها دادن و شادی و آرامشو تو لذت بردن از زمان حال خلاصه کردن، همه‌ش جفنگیاتیه که سالیان سال مطرح میکنن و هیچ اثری هم نداشته.

الا بذکر الله تطمئن القلوب. هرچی به خدا نزدیکتر باشی، قدرت معنوی بالاتری داری و حالت بهتره و بالعکس. اصلا دین اومده که حال آدمو خوب کنه. همین و دیگر هیچ. 



...................

پ.ن: شاید ان‌شاءالله در آینده فرصتی دست داد و دوباره نوشتم (که امیدوارم و قصدم همینه) شایدم نه. همدیگرو حلال کنیم. برای همه دوستان و عزیزانم آرزوی سلامتی، آرامش، شادکامی و توفیقات روزافزون دارم. التماس دعا 






تاریخ : یکشنبه 100/3/23 | 4:55 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا

سلام؛

نگاه غلطیه آدم فکر کنه می تونه جلوی مصیبت های دنیا رو بگیره. مصیبت های دنیا، به طور مساوی بین همه تقسیم شده اند1. هرکس از طریقی دچار رنج و اندوه میشه. یکی از طرف همسرش، یکی از طرف فرزندش، یکی از طرف مالش، دوستش، از طرف یه غریبه، یه آشنای دور، اصلا از جایی که فکرشم نمی کنیم. بالاخره می رسه. خوشی و ناخوشی دنیا، مثل یه معجون تلخ و شیرین، به هم آمیخته است. باید با هم چشیده شه. شاید حکمتش اینه که آدم تا هر دو رو نچشه نمی تونه انتخاب کنه. کسی که تلخی رو نچشیده، و زهر غم وجودشو نسوزونده، شناختی نداره که بخواد از رنج فرار کنه. مثل بچه یک ساله ای که هیچ شناختی از مار سمّی نداره. اگه مار ببینه، می ره سمتش و لمسش میکنه.

کسی که طعم خوشی رو نچشیده باشه، چه می فهمه خوشی بی نهایت و لذت بی انتها چه طعمی می تونه داشته باشه؟ که بعد بخواد به خاطرش به آب و آتیش بزنه.

آدم باید یه کوچولو از هردو بچشه که بعد بتونه بین سعادت ابدی و شقاوت ابدی، به اختیار خودش، انتخاب کنه.

نمیشه راه مصیبتو بست. خیلی غلطه کسی تن به ازدواج نده که به دردسر نیفته. کسی بچه دار نشه که رنجشو تحمل نکنه. این راهو ببندی، مصیبتی که قسمتته از راه دیگه وارد میشه. مسیرهای رسیدن مصیبت به صاحبش، بی نهایت اند.

بعضی مصیبت ها اینقدر بی هوا و اینقدر سنگین بر سر آدم کوبیده میشه، که با خودت میگی برای چند سالی، از مصیبت خبری نیست. مثلا یه صبح عالی با کلی انرژی و کلی برنامه های خوب از خواب بیدار میشی، و یهو بووووووووم! یه خبر وحشتناک، یهو آوار میشه روی دار و ندارت و همه چیزو می فرسته رو هوا.

مثلا خبر شهادت حاج قاسم. اون روزا فکر می کردم مصیبت از این بالاتر نیست. به خیالم هم نمیومد که این تازه اولشه. پشت هم اینقدر بلا بر سرمون بارید که نفهمیدیم بهارمون چی شد؟ تابستونمون کجا رفت و پاییز کی رسید؟ حواسمون هست که دو صباح دیگه سالگرد این فاجعه است؟!

حالا امروز، یه مصیبت تازه‌تر، بزرگتر و سوزان‌تر سرمون اومده. بعد از تعطیلی حج، داغ اربعین به دلمون چنگ میزنه و ... کسی چه می دونه... شاید این هنوز اولشه...

مصیبت ها، عین رزقی که مادر بین بچه هاش تقسیم می کنه، واسه همه کنار گذاشته شده اند و کاری به بد و خوب آدما نداره... فقط نمی دونم این روزها چرا دوست دارم مکرر بگم: «لا خَلِّفَنیَ الله عَنکُم بِذُنوبی...2»

و اینکه مدام تو ذهنم می چرخه که مردمی که دور حکومت جور جمع می شن و سنگ آمریکا و مذاکره و اینا رو به سینه می زنن، خیلی نمی تونن نسبتی با اباعبدالله علیه السلام داشته باشن که اتفاقا علیه همین چیزا قیام کرده بودن... همه مصیبت ها واسه خطای آدم نیست ولی قطعا خطای آدم، مصیبت زاست...

دیگه آدم مصیبت زده، هزار جور فکر و خیال میاد سراغش دیگه...  بقیه اش بمونه پیش خودم ... رنج‌ش هم مال خودم...

   .......................................

پ.ن.

1. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «الْمَصَائِبُ بِالسَّوِیَّةِ مَقْسُومَةٌ بَیْنَ الْبَرِیَّةِ»(تحف‌العقول/214) یعنی رنج و مصیبت به‌صورت مساوی بین مردم تقسیم شده است.

آیت‌الله بهجت(ره) دربار? این روایت، می‌فرماید: فقرا در کمبودها و فقر و ناداری باید صبر و شکیبایی داشته باشند و بدانند که آنها هم از نعمت‌های دیگری برخوردارند که اغنیا برخوردار نیستند. ثروتمندان بلاها و ابتلائات و گرفتاری‌هایی دارند که مستضعفان و محرومان ندارند(درمحضر بهجت/68).

2. خداوند مرا به خاطر گناهانم از شما محروم نکند. (فرازی از صلوات بر حضرت سیدالشهدا علیه السلام، بحارالانوار، ج98، ص226)

3. چقدر دلم برای شب‌نشستن‌های با تو تنگ شده بود.

  






تاریخ : دوشنبه 99/7/14 | 1:33 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی |

 

به‌نام خدا

سلام؛

جز اینکه « آدم باید بلد باشه چجوری حرف بزنه! » : ) بایدم بلد باشه کجا وایسته. آدم باید چینش جهان هستی رو به هم نریزه. باید بفهمه اونکه ساختتش، برای کدوم مأموریت ساختتش. هرکس فرستاده شده که یه گوشه از کار دنیا رو بگیره.

بعضیا زود این چیزا رو می‌فهمن؛ کاراشونو به سرعت انجام می‌دن. یهو می‌بینی تو 15 سالگی، کاری می‌کنن که مردای بزرگ ازش عاجزن. اونا زود کارشونو تموم می‌کنن و می‌رن.

بعضیا هم کارایی ندارن. موندنشون بی‌فایده است. اونام زود می‌رن.

بعضیا کارایی‌شون زیاده، زیاد هم عمر می‌کنن و برکات وجودشون تو عالم جاری و ساریه.

بعضیام مث ما. نه می‌رن، نه کار می‌کنن.

ولی به نظرم خدا یه امیدی به ما داشته که تا حالا نگهمون داشته... لابد دیگه : )

آدم خوبه اینو بفهمه.

بعدشم بفهمه جاش کجاست و کجای عالم باید وایسته.

کسی که زنده است باید مفید باشه. نه فقط برای خانواده و دوست و آشنا، برای جهان هستی باید مفید باشه.

آدم باید بگرده مأموریتشو پیدا کنه.

..............................

پ.ن.

1: أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ (مومنون، 115) : آیا گمان برده‌اید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و به سوى ما بازگشت نخواهید کرد؟!

2: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ (ذاریات، 56): من جنس و انس را نیافریدم جز برای این‌که عبادتم کنند. 






تاریخ : شنبه 99/4/7 | 11:7 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی |

 

به‌نام خدا

سلام؛

تعلقات، عین کیسه‌های شنی می‌مونن که به بالُن وصله. برای رو زمین موندن، آدم باید تعلق داشته باشه؛ خونواده داشته باشه، جا و مکان داشته باشه، دلخوشی داشته باشه... ولی برای رسیدن به آسمون، لازمه یکی یکی گره‌ی تعلقاتو باز کنه و رهاشون کنه.

تا خودتو از سنگینی تعلقاتت آزاد نکنی، پات از زمین جدا نمی‌شه!

گاهی دیر می‌شه. گاهی آدم اینقدر دست دست می‌کنه که تعلقاتش گره‌ی کور می‌خورن و اونوقت با دندون هم باز نمی‌شن. یهو به خودت میای می‌بینی نمی‌تونی پرواز کنی، گیر افتادی!

بند تعلقاتم گره‌ی کور خورده خدا. گره‌ای که فقط به دست تو باز می‌شه؛ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (قصص، 24). 

وقت پروازه.






تاریخ : شنبه 99/4/7 | 10:42 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.