سفارش تبلیغ
صبا ویژن

EMOZIONANTE
 
لینک دوستان

به‌ نام خدا

سلام؛ 


می‌گن سوره‌های مکی (سوره‌هایی که در مکه نازل شده‌اند) آیات کوتاه و کوبنده و مضمون تهدیدکننده‌ای دارن که مشرک‌ها بترسن و حساب ببرن. 

حالا کاری به اصل و نسب این حرف ندارم، ولی خدایی "إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ" کوبنده و ترسناکه؟! 

اصن اینکه می‌گی بازگشت ما به سوی خودته دل آدمو گرم می‌کنه.

همین که می‌گی حساب و کتاب کارهامونو خودت بر عهده گرفتی آدمو جسور می‌کنه. 

خیالم راحته که طرف حسابم تویی.

اگه غیر تو بود که اینهمه بی‌حیا نبودم! 

نه که ازت حساب نبرم،

نه که تو رو زبونم لال کم حساب کنم و بی‌خیالت باشم.

نه!

واسه اینکه از تو مهربون‌تر و بزرگوارتر سراغ ندارم.

از تو دل‌رحم‌تر و با گذشت‌تر نمی‌شناسم.

از تو دلسوزتر، از تو خوب‌تر، از تو بزرگ‌تر و حامی‌تر و دلواپس‌تر پیدا نمی‌کنم.

چه خوبه که طرف حسابمون خودتی.

چقدر آرامش‌بخشه.

چقدر خیال‌راحت‌کُنه.

و چه وحشتناک بود اگه می‌خواستی امور ما رو به کسی غیر از خودت محول کنی. 

چه ترسناکه اگه لحظه‌ای ازمون چشم برداری. 


..................

پ.ن. إلهِی لاَ تُخیِّبْ مَنْ لا یَجدُ مُعْطِیاً غَیْرَکَ، وَلاَ تَخْذُلْ مَنْ لا یَسْتَغْنِی عَنْکَ بِأَحَد دُونَکَ


[ جمعه 101/3/27 ] [ 10:4 عصر ] [ آگاهی ]

به‌ نام خدا

سلام؛ 


"عادت" از اون ابزارهاییه که هم کارکرد مثبت داره، هم منفی. 

همونجور که قبلا گفتم :) چون ظرفیت آدم قابلیت کش‌سانی داره، نسبت به اتفاقات مختلفی که براش میفته -هر قدر تلخ- مقاومت می‌کنه، رشد می‌کنه، و در نهایت "عادت" می‌کنه. 

آدم عادت می‌کنه به غربت، به فقدان، به دوری، و به رنج بردن و درد کشیدن و ...  همچنان که عادت می‌کنه به سلامتی، به رفاه، به آرامش، و ... 

جوری که انگار همیشه اینجوری بوده و جز این متصور نیست! 

"عادت" از این جهت خوبه که یه جاهایی که کم میاری و به معنای واقعی کلمه بی‌چاره میشی، بهت قدرت ادامه مسیرو میده. 

اما از این جهت خوب نیست که آدم گاهی متوجه داشته‌ها و نداشته‌هاش نیست. 

گاهی "وجود" نعمتی برای آدم عادی می‌شه،

گاهی "غیبت" نعمتی عادی میشه (نمی‌گم "عدم" چون نمی‌تونم تصور کنم نعمتی برای مخلوقات "ممکن" باشه و پروردگار از ایجادش "دریغ" کرده باشه، بلکه میشه باور کرد شاید بنا به حکمتی، به "غیبت" دچارمون کرده باشه). 


مثلا آدم فکر می‌کنه همیشه اینجور بوده و خواهد بود که دنیا رو بی حضور امام معصوم علیه السلام تجربه کنیم.

عادت به این مصیبت، از خود این مصیبت سیاه‌تر و ترسناک‌تر و نابودکننده‌تره.


   ..................

پ.ن. 

1. چنان به تو خو گرفته‌ام که بدون تو انگار حجاب ندارم، ای ماسک! :)

2. دو روزه فکرم مشغولشه و چند ساعته دارم همین چند سطر رو می‌نویسم، از بس مجبور شدم قطع کنم، برم و برگردم و دوباره رشته‌های پراکنده افکارو ردیف کنم، خودم کلاف سردرگم شدم! فکر می‌کنم یکی از حکمت‌های خلقت شب برای بندگان بی‌نوا، همین باشه.

3. دقیقا 3 ماه دیگه (چو صبح آنجا که من پرواز دارم، قفس با بال توام آفریدند).


[ پنج شنبه 101/3/26 ] [ 2:12 عصر ] [ آگاهی ]

به نام خدا

سلام؛ 

آدمیزاد، از این مرحله‌ی خاکی که میگذره، به چند نوع "حسرت" دچار میشه. یکی‌ش حسرت اون ساعت‌هاییه که با خواب هدر داده. 

از وحشت اون حسرت، ای خواب از تو بیزارم! 

 

..............

پ.ن: 

1. شاید راهکار خوبی باشه که آدم با وضو بخوابه چون به هرحال نمی‌تونه اصن نخوابه که! اینجوری لااقل انگار تا صبح عبادت کرده... لااقل.. انگار...  

2. جوون‌تر که بودم تعجب می‌کردم که مسن‌ترها چرا از یاد مرگ می‌ترسن و گریه می‌کنن. فکر می‌کردم شاید چیز دیگه‌ای اشکشونو درآورده. باور نمی‌کردم .. تا اینکه پا به سن گذاشتم.. ترسناکه!

  3. گاهی "پس‌نوشت" از خودِ "نوشت" طولانی‌تره، لاجرم!


[ دوشنبه 101/3/23 ] [ 1:59 صبح ] [ آگاهی ]

به نام خدا

سلام؛


خدا دوست داره بنده‌هاشو غرق نعمت ببینه. بهشت رو برای ماها آفریده. دوست داره به هر بهانه‌ای شده، تهِ سرنوشت تک‌تکمون بهشت باشه؛ عند ملیک مقتدر.
منتها لازمه‌اش اینه که آدم قدر نعمتو بدونه. آدمی که قدر نعمتو ندونه، ظرفیت اونهمه نعمت رو نداره. یعنی فکر کن یه ظرفی دستته و کنار اقیانوس بی‌انتهایی هستی. سایز اون ظرفت هرچقدر باشه، همونقدر می‌تونی آب برداری. پس ظرفت باید یه اندازه قابل توجهی داشته باشه که بهره‌مند شی، وگرنه نعمت که ته نداره.
شکر نعمت، ظرف وجودی آدمو گسترش میده و آدم میتونه مدام از نعمتای بیشتری برخوردار شه.
شکر نعمت یعنی بدونی که خدای قادر مطلق، هیچ نیازی به تو نداره و با این حال، اینهمه هواتو داره.
بدونی که خدای قادر مطلق، می‌تونه سر بزنگاه مچتو بگیره و گوشتو بپیچه، ولی همچین چشم‌پوشی می‌کنه انگار اون از تو حیا می‌کنه.
بدونی که خدای قادر مطلق، در عین بی‌نیازی، چنان مشتاق بازگشت توئه که اگر می‌فهمیدی از شوق جون میدادی.
بدونی که جز این خدا، کسی لایق عشق نیست.
  و لازمه‌ی عشق، بندگی و سرسپردگیه.
  و تا سرسپرده و مطیع نباشی، تا دست از بازیگوشی و تمرد برنداری، عبد نیستی.
و تا عبد نباشی، شکرانه نعمت وجود چنین خدایی رو هرگز به جا نیاوردی، پس ناسپاسی.
و جزای ناسپاسی، نمی‌تونه بهشت باشه.
چون اون نعمت بی‌کران و اون خوشبختی بی حد و مرز، تو ظرف تَنگ ناسپاسی، جا نمیشه.



[ دوشنبه 101/3/16 ] [ 2:19 صبح ] [ آگاهی ]

به نام خدا

سلام؛

آدم‌ها، عاشق نمی‌شن، عاشق به دنیا میان!
اصلا پرستش لازمه‌اش عشقه. اینکه در تمام اعصار، انسان‌ها بنده بودند و پرستش داشتند، علتش همینه که وجودشون از عشقی عمیق و عظیم در غلیانه.
در تمام دوران، پیامبران رفتند و آمدند که این عشقو فقط یادآوری کنن تا بدونیم کجا و چجوری باید به کارش انداخت. چون اینقدر وجودمون از عشق لبریزه، که خواسته و ناخواسته، مدام و مکرر خرجش می‌کنیم. هر شعاعی از اون نور مطلق که به چشممون می‌خوره، بذل عشق می‌کنیم و اونوقته که خیال می‌کنیم عاشق شدیم.
نه ما عاشق نمیشیم. ما عاشق به دنیا اومدیم. اگر دلمون از دیدن عظمت خورشید تپید و خورشیدپرست شدیم، اگر ماه و ستاره و سنگ و چوب پرستیدیم، برای اینه که وجود لبریز از عشقمون، تمنای پرستش داره.
اگر صدایی، نگاهی، یا خصلتی از آدم‌ها، دلمونو بی‌تاب می‌کنه، عاشق فرزند، پدر، مادر، دوست، عاشق طبیعت و آسمان و هرچه هست، می‌شیم، همه اینها انوار اون مرکز نوریه که ناخودآگاهمون گرفتارشه و پی‌اش می‌گردیم و خیال می‌کنیم عاشق شدیم. البته این بد نیست. این بذل مهر، در طول همون عشق حقیقیه و اصلا باید باشه. باید دلمون لبریز از مِهر همه مخلوقات باشه و با این مهر، کار هستی رو پیش ببریم. منتها این بده که تو این سررشته، متوقف شیم و ازش به اصل و حقیقت عشق منتقل نشیم.

هَمه‌عُمر بَرنَدارَم سَر اَز این خُمارِ مَستی
که هَنوز مَن نَبودَم که تو دَر دِلَم نِشَستی
تو نه مِثلِ آفتابی که حُضور و غِیبَت اُفتَد
دِگَران رَوَند و آیَند و تو هَمچِنان که هَستی


[ سه شنبه 100/11/12 ] [ 9:14 صبح ] [ آگاهی ]

به نام خدا

سلام؛ 


آدمی که می‌نویسه،

شاید یه چیزایی بدونه،

یه مطلبی خونده باشه یا به گوشش خورده باشه،

یا یه چیزی رو تجربه کرده باشه،

و درموردش بنویسه.

ولی این دونستن لزوماً به معنی بلد بودن نیست.

"دونستن" با "بلد بودن" خیلی فرق داره.

مثلا شاید کسی چندین صفحه مقاله علمی متقن درمورد ضررهای سیگار بنویسه،

ولی خودش هم سیگار بکشه.

می‌دونه چقدر بده، 

ولی این دونستن به مرحله عمل نرسیده.

"بلد بودن" یه مهارت عملی تو دلش داره.

یعنی اون چیزی که می‌دونی،

اینقدر برات معرفتی شده که حالا بهش عمل هم می‌کنی.

دونسته‌های امثال من، معمولاً تلنباری از اطلاعات هستن که از طرق مختلف بهمون رسیدن،

ولی معرفتی نشدن.

یه مشت بذر درجه یک رو پاشیدیم رو یه زمینی و رفتیم.

خب هیچی هم ازش درنمیاد!


حالا این معرفته از کجا میاد؟ 

صبر کنیم خودش بیاد یا نه باید بسترشو فراهم کنیم؟

اونایی که فکر می‌کنن تلنبار اطلاعات، به معرفت منجر می‌شه، خیلی دارن بیراهه می‌رن.

آدم اگه چیزی می‌دونه، باید خودشو وادار کنه (به هر سختی‌ای هم که هست) به اون دانسته‌اش عمل کنه.

اگه می‌دونم فلان کار درسته، باید خودمو وادار کنم بهش عمل کنم.

اگه می‌دونم غلطه، باید خودمو وادار کنم ازش دور شم.

اینکه همت کنم به اون دونسته‌ام (هرچقدر هم اندک باشه) عمل کنم، درهای معرفت به روم باز میشه. بعد دیگه اصلاً نمیتونم به دانسته‌ام عمل نکنم.

تازه مطلب خیلی عمیق‌تر از ایناست.

عمل به دانسته‌ها، توصیه همه بزرگان اخلاقه،

به علاوه‌ی توقف در ندانسته‌ها.

یعنی اگه تشخیص ندادی، دست نگه‌دار.

عمقش اینجاست که اگه جایی هم گیر کردی و دیدی نمی‌فهمی، دیدی به معرفت نمی‌رسی، راهشو برات باز می‌کنن:

وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَه مَخرَجـًا 


و از یه جایی که فکرشم نمی‌کنی، بهت می‌رسونن:

وَ یَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب 


از این قشنگ‌تر؟

وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ

 

 



[ سه شنبه 100/9/16 ] [ 10:15 عصر ] [ آگاهی ]

به نام خدا

سلام؛


داستان محبت، داستان چشمه است؛

می‌جوشه و جاری می‌شه و راهشو -شده از دل سنگ- باز می‌کنه.

توقف و نشدن هم نداره.

نمی‌شه کسی دلش لبریز از محبت باشه و "بلد نباشه محبتشو اظهار کنه".

اصلا این حرفو قبول ندارم!

کسی که "اهل محبت" باشه، دست خودش نیست که.

محبت از دلش می‌جوشه و جاری می‌شه.

اون که فکر می‌کنه اظهار محبت "بلد بودن" می‌خواد، بویی از محبت نبرده.

این مدلی نباشیم. قشنگ نیست.


.........

پ.ن:

1. چقدر تنبلی می‌کنم برای نوشتن :)

2. محبت، مثل نردبونه. ذاتاً کارش اینه که آدمو بالا ببره. مگه اینکه کسی خودش اصرار داشته باشه ازش پایین بیاد. مسیر جریان محبت رو باید مراقبت کرد که منحرف نشه. بحث این پست، اصل قضیه‌ی محبته.




[ جمعه 100/8/21 ] [ 10:50 عصر ] [ آگاهی ]

به نام خدا

سلام؛


از بین آدم‌ها، بچه‌ها رو خیلی دوست دارم،

و پیرها رو.

یه علتش اینه که هر دو گروه، معمولا خاضع‌اند.

اون سرکشی‌ها، خودبزرگ‌بینی‌ها، قلدری‌ها، تحقیر دیگران و توهین‌های گاه و بی‌گاه، معمولا تو این دو گروه کمتر دیده می‌شه.

این دو گروه، توی دورانی از زندگی به سر می‌برند که می‌خوام اسمشو بذارم «دوران عجز».

تو دوران عجز، آدم به این باور می‌رسه که موجود کوچیک و ناتوانیه.

برای بسیاری از کارهاش، نیازمند دیگرانه و کمتر کاری رو می‌تونه درست و بی‌نقص انجام بده.

تو دوران عجز، آدم همش خرابکاری می‌کنه،

همش نمی‌تونه،

همش نمی‌شه!

دوران عجز، دورانیه که آدم واقع‌بینانه‌ترین نگاه رو به خودش داره.

«یه موجود ضعیف و نیازمند که تنهایی نمی‌تونه»!


******

این روزها هممون -پیر و جوون، قوی و ضعیف، دارا و ندار، دانشمند و بی‌سواد- هممون تو دوران عجز به سر می‌بریم.

نمی‌دونیم واکسن بزنیم یا نزنیم؟

نمی‌دونیم بچه‌ها رو مدرسه بفرستیم یا نفرستیم؟

نمی‌دونیم به اقوام و آشنایان سر بزنیم یا نزنیم؟

نمی‌دونیم چی خوبه؟

چی بهتره؟

چی درست‌تره؟

نمی‌دونیم!

و در نهایت عجز، به خودمون می‌پیچیم.

این کرونا تا کی موندگاره؟

این واکسنا چقدر آنتی‌بادی می‌ده؟

بالاخره سرنوشتمون، سرنوشت این بچه‌ها، سرنوشت این دنیا، قراره چی بشه؟!

چیکار باید کرد؟!

هیچ‌کس هیچی نمی‌دونه!

هیچ‌کس!

هیچی!

این یعنی عجز.

یعنی بهترین و روشن‌ترین دوران عمرمون.

یعنی بالاخره فهمیدیم: برو بابا! آدمیزادو چه به این حرفا!

«کَفِ خاکی که بَر بادَش تَوان داد» رو چه به تکبّر؟!

ما ناچیز موجوداتِ این هستیِ بی‌پایان رو چه به «بلدم»، «می‌تونم»، «می‌دونم» ؟!

ایّها النّاس!

فهمیدین که «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ»1 ؟

یا همین فرمون بریم؟



..........................................................

1. سوره فاطر، آیه 15.


[ یکشنبه 100/7/11 ] [ 2:29 عصر ] [ آگاهی ]

به نام خدا

سلام؛


وقتی از موهبتی محروم می‌شی،

گاهی می‌شینی تو خلوتت با خودت فکر می‌کنی ببینی مگه "چیکار کرده بودی"؟

هی بالا و پایین می‌کنی،

حساب و کتاب می‌کنی

و گاهی هم به این نتیجه می‌رسی که خدایی "هیچ کاری نکردی" که مستحق عقوبت باشی!

"هیچ کاری"؛

نه ظلمی، نه جرمی،

هیچی!

اونوقت هی به خودت می‌پیچی و دادت بلنده که آخه گناهم چی بود؟!


عزیز من!

آدم خوبه یه "کاری" بکنه که مستحق (دریافت یا حفظ) عنایتی بشه،

"هیچ کاری نکردن" خیلی هم هنرمندانه نیست.

 

تَرکِ گِدایی مَکُن که گَنج بیابی

اَز نَظَرِ رَه‌رُوی که دَر گُذَر آیَد

 

 

...........................

ویراسته


[ سه شنبه 100/7/6 ] [ 8:41 صبح ] [ آگاهی ]

به‌نام خدا

سلام؛

"مومن" با "صبر" -که رعایت خط مشی "رازداری" هم از لوازم آن است- چون تیری که از چله کمان رها شود، چنان به مقامات عالی رشد می‌رسد که برای امثال ما متصور نیست.
رازداری، به تنهایی یکی از بال‌های پرواز است:
1. فاش نکردن هیچ سری از اسرار مومنین خصوصا انسان کامل ارواحنا فداه.
2. فاش نکردن حال خوش معنوی به هر صورت و هر مقدار.



[ سه شنبه 100/4/29 ] [ 12:20 عصر ] [ آگاهی ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

امکانات وب


بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 57
کل بازدیدها: 568374