سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همه فصل های خدا زیباست. هرکدومشون یه رنگ و بو و یه حال و هوایی دارن. حتی زمانی که از سرما و تاریکی زمستون دیگه به ستوه میای، باز هم هرچی چشم میندازی، فقط زیبایی می بینی چون خالقش زیبای مطلقه و از خالقی به این زیبایی، جز مخلوق زیبا انتظار نمی ره... شایدم اینهمه زیبایی که چشماتو پر کرده واسه اینه که با همه سختی ها، دلت گرمه که همیشه و همه جا خدا هست... همیشه کنارته... خیلی نزدیک...

آخرای زمستون که می شه دیگه آدم دلش بی قرار رسیدن بهاره.. یعنی این یکی دو هفته آخرو دیگه یه جوری فقط پاس می کنیم که بگذره و زودتر بهار برسه... بهار که نزدیک می شه، همین که چشمم به این شقایق ها و پامچال های خوشگل میوفته و عطر شب بوها و سنبل ها ریه هامو شستشو می دن، یه جوری بی قرارت می شم... انگار اگه قرار به اومدن باشه باید یه صبح بهاری منتظرت بود...

انگار زمستونِ همیشه غروب و همیشه تاریک که می گذره، باید عمر غروب های انتظار دیگه سر بیاد و با اولین طلوع خورشید گرم بهار، بهار آرزوهامون سربزنه و شکوفه های صورتی و سفید، مقدمتو گلباران کنن... راستی که این روزهای آخر انتظار عجیب بوی بی قراری می ده و انگار فقط می خوایم زودتر ، هر چند روزی که باقی مونده رو پاس کنیم و بگذره و بالاخره برسی، بهار دل ها!

چقدر زیباست سر زدنت در بهار... چقدر حس و هوای تو رو داره این فصل زیبا... چقدر این سرمای غیبتت استخوان سوز شده... کی بشه خورشید حضورت این یخ ها رو آب کنه و جنبش خون گرم زندگی، دوباره رگ هامونو پر کنه...

چقدرررررر هوای تو رو دارم... چقدرررررررررر آرزوتو دارم... چقدرررررر دوریت سخت و طولانی شده و چقدر چشم به راهی دردناکه...

چقدر دلتنگ نرگس های مستِ هرگز ندیده بودن عجیبه و اما چقدر هم زیباست دل بستن به کسی که سزاوار دل باختنته...

انتظار که طولانی می شه آدم یه جوری بی قرار می شه... عین پرنده ای که خودشو به در و دیوار قفس می زنه بلکه روزنه نجاتی پیدا کنه... انگار چاره ای جز بی قراری نیست... چطور می شه توقع قرار داشت از دل امیدواری که با هر غروب جمعه شکسته؟ برای اینه که اینقدر زندگی سخت می گذره شاید... آدم وقتی زیاد می شکنه تحملش هم کم می شه، دیگه طاقت حواشی زندگی رو نداره... گیرم که زندگی خیلی هم سخت نگیره... به هرحال سخت می گذره...

خلاصه حرفم یه جمله است: تا نیایی گره از کار بشر وا نشود...

امسال هرچی که بود گذشت اما انگار فقط به من سخت نگذشته... می بینم همه آرزو می کنن زودتر بگذره بلکه سال جدید، نوید اتفاقات زیباتری رو داشته باشه... عجب سالی بود سال 90... همه این روزا همینو می گن!

به امید طلوعت، خورشید بهار...






تاریخ : شنبه 90/12/20 | 8:30 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

سلام گل نازم...

این مطلبو یکی از دوستام تو پیامگاه فرهنگی گذاشته بود، خیلی خوشم اومد... می ذارم اینجا تو و دوستات هم بخونین:

***

سلام و درود و رحمت و رضوان حق بر شما...

من یک مرد هستم ولی مطمئنم که یک "چادری" هستم و امیدوارم خدا من رو به حرمت "چادر" حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها با ""اهل چادر" محشورم کنه...
لزوما" نباید هر خانمی که چادر سرش میکنه با عنوان "چادری" خطاب بشه...

من تو فضایی دارم زندگی میکنم که نسیمش معطر به عطر و بوی "چادرخاکی..." مادر شیعیان جهان اسلام است

من "چادری" ام چون به چادر مادرم عشق می ورزم....

من "چادری" ام چون رو چادر خواهرانم غیرت دارم...

و

من "چادری" ام چون همیشه اشکم برای چادر عمه ی مظلومه ی امام زمان عجل الله جاریست...

من "چادری" ام چون چادر حجاب رو روی چشمام کشیدم و فهمیده ام که هر مخلوقی ارزش نگاه ندارد...
و
به 1001 دلیل دیگر... . . . . . من "چادری" ام 
                                                          فرزند شهید صدیق دربندی...

 

 

***

چادر به معنای مجازیش مورد نظر نویسنده است. نه صرفا به معنای پوشاننده. اهل چادر از نظر من حاملان بیرق و طرفداران مسلک خاصی هستند:

این بیرق عزای حسین است بر سرم...

چادر امروز دیگه فقط حجاب نیست! وگرنه مانتو و روسری هم حجابه و.... اصلا خیلی عجیبه اگه چادر رو فقط یه حجاب بدونیم. اهل چادر حامیان ولایت اند. چادر پرچمه. نشونه است. یعنی ما جزو این دسته ایم.

چادر خیمه است. نشونه عزاست. نشونه درد و ماتمیه که از دلها پاک نمی شه. نشونه وجود آتش در سینه حاملشه. آتشی که خاموش نمی شه.

چادر غمنامه عشاقه. چادر صفحه ای سراسر انتظاره. شبی در انتظار طلوع.

چادر سکوته و تسلیم و رضا. نگهداشتن این بیرق خیلی سخته. کار هر کسی نیست. خیلی سنگینه. خیلی همت می خواد.

چادر همدردی با غیرته. کی می تونه اینهمه رو تو یه کلمه حجاب خلاصه کنه؟

حجاب درد نیست درمانه. اما چادر خود درده.

حجاب سمبل نیست وظیفه است اما چادر سمبله نشونه است... یاده... خاطره است... داغه...

حجاب حفظ می کنه اما چادر می سوزونه... وقتی نگاهت به چادر میوفته قلبت آتیش می گیره... یه چیزی تو وجودت زنده میشه... خاطره روزایی که اصلا نبودی... خاطرات هزار و چهارصد سال پیشت... چادر زنده کننده خاطره است...

برای همینه که یا نمی تونی چادری بشی یا اگه شدی دیگه نمی تونی کنار بذاریش...

چادر پرچمه!






تاریخ : سه شنبه 90/10/27 | 11:2 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی |

گویند شبی بلندتر از یلدا نیست!

گویا که شام غریبان ندیده اند...

خیابان‌ها دوباره شلوغ می‌شود. دوباره تاکسی به این راحتی‌ها گیرت نمی‌آید. همه در تکاپو هستند. دوباره زیر بغلت را هندوانه ای که چند شب قبل به میوه فروشی محل سفارش داده ای پر می‌کند و دست دیگرت را با آجیل و انار و میوه های رنگارنگ پر می‌کنی که چه؟ که امشب شب یلداست.
یلدا از راه رسیده است. راستی یلدا فقط همین یک شب است؟ همین که فصل خزان جایش را به زمستان می‌دهد؟ 
فکر نمی‌کنم؛ رنگ سیاه لباس‌هایمان که از سیاهی شب یلدا سیاه‌تر است این را یادمان می‌اندازد. راستی شب یلدای بچه های کربلا کی بود؟ شب بسته شدن آب؟ شب عاشورا؟ یا شام غریبان؟ شاید هم شب خرابه شام.
عجب حکایتی است این شب یلدا. شب دوست داشتنی است این شب برای ما ایرانی ها. امسال هم خیلی‌ها به فکر آنند که نکند هندوانه گران شود؛ نکند آجیل گیرمان نیاید و انارش قرمز نباشد و هزار نکند دیگر.
اما هستند خیلی‌ها که شب یلدا را دور هم جمع می‌شوند و آنچه برایشان مهم است این است که صله رحمی به جای آورند و دور هم باشند و تفالی هم بزنند. هستند آدم‌هایی که همه جان و تنشان فدای شکمشان نمی‌شود و دل از محرم و کربلا نمی‌کنند
آری اینجا ایران است. کشوری که محرمش برای همه بوی اسپند می‌دهد و گریه. طعم تشنگی و نم اشک. امشب یلداست، اما این بلندترین شب سال نیست. از این بلندتر هم داشته‌ایم شب‌هایی که صبح شدنش دردی را دوا نمی‌کرد.
یلداهایی را این آسمان و زمین به چشم خود دیده است که آفتاب وسط آسمان نشسته بود و...
بگذریم. امشب شب یلداست. شبی با پیشینه ای تاریخی برای ما ایرانی‌ها، اما یادمان نرود هنوز داغ بزرگ‌ترین تراژدی عالم بر دلمان مانده است و حتی هندوانه خنک هم دردی را دوا نمی‌کندچرا؟ دلیلش را امام صادق (ع) برایمان به یادگار گذاشته است: برای شهادت امام حسین (ع)، حرارتی در دل های مؤمنان عاشق وجود دارد که تا ابد، سرد شدنی نیست.
امسال هم شب یلدا دور هم می‌نشینیم، اما یادمان باشد حالا که دهه اول محرم تمام شده است، ‌عزاداری‌هایمان را حرام نکنیم. هیچ اشکالی ندارد که با هم و دور هم باشیم اما به قول حسین پناهی مرحوم: حرمت نگهدار دلم، گلم...






تاریخ : چهارشنبه 90/9/30 | 3:16 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

سلام یاس سفیدم...

دیگه چیزی تا محرم نمونده... همه جا دارن داربست می زنن و همینکه چشمت به داربست ها میوفته ناخودآگاه صدای روضه تو گوشت می پیچه... صدای سینه زنی... طبل... زنجیر... و بوی اسپندی به مشامت می رسه که به زودی دود خواهد شد...

شهر که هنوز زیر بیرق عزای حسین نرفته رو سیاه می بینی و پی در پی آه می کشی... منزل به منزلِ کربلایی که از کودکی، تصویرش تو ذهنت حک شده رو از نظر می گذرونی...

می گردی توی خاطرات هزار و چهار صد سال پیشت... دنبال آغاز این ماجرا... خدایا این مظلومیت از کی رقم خورد؟ برمی گردی عقب تر... پیکر پاک حسن (ع) رو می بینی که میان دستان برادرانش تیرباران شد... باز عقب تر... وقتی مسجد کوفه میزبان شق الشمس شد و خون خورشید زمین و زمان را پوشاند... صدای ناله زهرا (س) که هنوز میان کوچه ها می پیچد... دری که هنوز می سوزد... باز هم عقب تر... هنوز سایه رسول الله از سر اهل بیتش کوتاه نشده که مدام می گوید: الا ای اهل عالم، هر که من مولای اویم این علی مولای اوست... بدانید که فاطمه پاره تن من است... هرکه او را بیازارد مرا آزرده... بدانید که حسن و حسین سید جوانان اهل جنتند... بدانید که حسین از من است و من از حسین...

عادت معلم هاست... نکات مهم رو زیاد تکرار می کنند تا به ناخودآگاه شاگرد سپرده بشه ... مردم بدونین... مردم فراموش نکنین... مردم من از شما مزد رسالت نمی خوام... به ازای اینهمه سال خون دلی که خوردم شما فقط احترام اهل بیتمو نگه دارید...

غربت همیشه بود از وقتی این خاندان بودند...

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک...

خدا نبخش کسانی رو که اسباب جنگ با حسین مظلومت رو فراهم کردند... نبخش کسانی رو که با ایشان به جنگ پرداختند... نبخش کسانی رو که حرمت آل عبا رو نگه نداشتند... و نگذر از کسانی که قرانت را سر بریدند "عطشانا"...

یا حسین (ع)

یا مظلوم

 






تاریخ : یکشنبه 90/8/29 | 2:25 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

سلام بر یاس قشنگم...

می گن دوره آخر زمون دوره ایه که نگه داشتن دین مثل نگه داشتن آتیش کف دسته... راست می گن..

تازگی نمایشگاه قران رفته بودیم تو بخش پوسترهاش اطلاع رسونی خیلی خوبی شده بود نمی دونم اونایی که مثل من پوست کلفت بودن و با دیدن اون پوسترها زنده از نمایشگاه برگشتن الان چه حالین اما من که هنوز گیج گیجم...

مثلا یه پوستر بود در مورد اینکه هر کلیکی که تو سایت های یاهو و گوگل می کنین کلیک نیست در واقع شلیک گلوله ای به مسلمونیه و متن شعار پوستر هم این بود که شما کلیک نمی کنین شلیک می کنین... به همین راحتی!!

حالا چه بکنیم با این آی دی های یاهومون؟ چه بکنیم با اعتیاد گوگلمون؟! باور کنیم یا نه بی خیالی طی کنیم و بگیم اینجورام نیست؟! شخصا هنوز کاری نکردم و همچنان مشغول تیراندازیم!!!!!

قبلا هم این مطلب رو انگار رو وبت گذاشته بودم شایدم رو وب شخصی خودم که یه زمانی روزگاری توش سپری کردم... به هرحال امروز لیست کالاهای اسرائیلی رو می ذارم رو وبم بلکه کمی هم به خودآییم و بخواهیم که انسان باشیم!

هیچوقت دوست نداشتم سرلاک نستله یا اسمارتیز یا حتی کورن فلکسش رو برات بخرم... همیشه به نظرم حکم مال حروم رو داشت که هیچوقت دلم نمی خواست به خوردت بدم... دو سه روز پیش شهروند سعادت آباد بودیم و طبق روال معمول جلوی در برای تبلیغات محصولاتی رو اشانتیون می دادن که کورن فلکس نستله هم ایندفعه جزوشون بود... خیلی دلت خواست آخه خیلی دوس داری و من نمی دونستم چجوری باید برات توضیح بدم که به چه دلیل برات نمی گیرم... اینه که به زبون آدم بزرگا گفتم فاطمه جونی این مارک نستله است ما این مارکو نمی خریم... خوشبختانه گیر ندادی هرچند می دونم نگرفتی قضیه رو ولی حاضر بودم تو اون شلوغی برگردم تو شهروند و یه بسته کورن فلکس مارک متفرقه برات بگیرم اما از اون اشانتیون نخوری... به جز اینکه ما با خریدمون از این شرکت ها در واقع اسرائیلو حمایت می کنیم معلوم نیست چه بلاهایی هم بر سر نسلمون بیاد.. قضیه اخرویشو که کلا کنسل کنیم معلوم نیست چه آشغالایی به خوردمون می دن و چه نواقصی در پی خواهد داشت...

تا قبل از این که مجبور بودیم برای خرید حتی یه بیسکویت ساده اونهمه ترکیباتی که ریز ریز روی محصول نوشته شده بود رو بخونیم از طریق بچه های حسینیه ایرانیا فهمیدیم بعضی علائم که قاطی این ترکیبات نوشته می شه مثل E و مثلا یه عددی جلوش، مخصوص کشورهایی به جز امریکاست و باز علائم خاص دیگه ای مخصوص کشورهای مسلمون و غیره.. ما عملا موش آزمایشگاهی خواهیم بود اگه خودمون هوای خودمونو نداشته باشیم...

یا مثلا این نوکیا که اینهمه هرروز از مضراتش داد سخن می دن خب چه مرضیه؟ نه خدایی!! چه اصراریه؟ همه می دونن که تمام گوشی های نوکیا مجهز به دستگاه شنوده و یه گوشی جاسوسی محسوب می شه... همه می دونن امواج فوق العاده خطرناکی تولید می کنه و هزار و یک مشکل ایجاد می کنه... خب چه دردیه که خودمون با خودمون این کارو کنیم؟

لیستی که می ذارم بر اساس تحقیقات دانشجویان مسلمون و انجمن های اسلامی کشورهای مختلف جمع آوری شده و به اثبات رسیده... فروشگاه های بزرگی که تو این لیست هستن مثل کررفور متعلق به سرمایه داران اسرائیلی و حامیان اونها هستن... شرکت والت دیسنی و تمام محصولاتش که اینهمه واسش سر و دست می شکونیم قاتل بچه مسلمونای مظلومیه که فرزندان خود ما هستن اگه البته مسلمونیم...

فکر می کنی شرکت اورئال عاشق چشم و ابروی زنهای مسلمونه و به فکر سلامتی و زیبایی ماست؟

به کجا چنین شتابان؟!

شرکت های حامی اسرائیل:
این محصولات در دست من و تو چه می کنند؟!

http://up.iranblog.com/37261/1268240666.jpg



http://edalatkhahi.ir/main/img/2010/09/boycott-apartheid-israel-275x330.gif


http://www.1sarpanah.com/wp-content/uploads/2010/08/boycott_israel_1.jpg

http://www.edalatkhahi.ir/images/Copy%20of%20gaza2.jpg

http://pvxl2.persiangig.com/image/pepsi.jpg

******************************************

در مورد کالاهایی که معرفی کردم دو صورت مفروضه یا واقعا متعلق به شرکت های حامی اسرائیل هستن که در این صورت تکلیف مشخصه یا نیستن در این صورت باید فکر کنیم استفاده کردن و نکردن این محصولات بسیار معروف که به وفور توی بازارمون ریخته به حال ما چه فرقی می کنه؟ چی استفاده از این محصولاتو واسمون واجب کرده که تحریم کردنشون باید نگرانمون کنه. با توجه به اینکه تمام این محصولات خارجی هستن بهتر که کالای کشورهایی که ما رو تحریم کرده اند رو تحریم کنیم. ما چه نیازی به اورئال فرانسوی داریم تا وقتی سینره ایرانی با این کیفیت عالی در دستمونه؟! کشورهایی که ید طولایی در حمایت از اسرائیل دارن باید اقتصادشون توسط کشورهای مسلمون تحت تحریم واقع بشه چه اثبات بشه که دقیقا فلان شرکت حامی هست یا نه حقیقت اینه که تا وقتی دولتمردان کشوری از این جنایت کار بی حیا حمایت می کنند، استفاده از محصولات صادراتی اون کشورها بر ما حرومه چرا که به اقتصاد کشوری نفع می رسونیم که حامی جنایاتی است که در حق ما میشه. غیر اینه؟
اما این محصولات تماما بر اساس تحقیقات انجمن های اسلامی در کشورهای مختلف معرفی شده اند و اگر دنبال منبع موثقی هستین می تونین به راحتی سرچ کنین و دسترسی پیدا کنین
طبق قانون اسلام می گن تو کشور اسلامی می تونی هرچیزی رو بدون پرس و جو مصرف کنی اما وقتی می دونی مثلا پاستیل های خارجی که به وفور توی فروشگاه های بزرگمون به صورت باز و کیلویی فروخته می شه فقط و فقط از فیلتر ترکیه به اسم یه کشور مسلمونی رد شده و به اسم حلال به فروش می ره در حالیکه حاوی ژلاتین حیوانیه که در کشورهای تولید کننده اش ذبح شرعی نشده، تکلیف چیه؟ بگیم تو ایران اسلامی محصول وارداتی از کشور مسلمون ترکیه رو داریم مصرف می کنیم؟
چشم دل باز کنیم، آیتی بهتر از این می خواهیم؟!
چند وقت پیش یه رستوران ایتالیایی رفتم که پیتزاهای ایتالیایی رو از طریق ترکیه وارد می کرد. یعنی دقیقا یه پیتزای آماده بسته بندی شده از ایتالیا میومد ترکیه و از فیلتر ترکیه رد می شد و تو ایران فقط تو فر گرم می شد. اینه که اینجا هم به همون سبزیجات اکتفا کنیم سر به سلامت می بریم نه؟!
تمام محصولات یه طرف، مواد غذایی ای که تو این لیست معرفی شده و دیگر موادی که نمی دونیم سر و تهش به کجا ختم می شه نباید استفاده کنیم. به قول آقای بهجت هرجا شک داشتین استپ کنین.
از مصرف نکردنشون بلایی سرمون نمیاد اما اگه یه درصد هم احتمال بدیم درست باشه از مصرف کردنش چه بلاهایی سرمون خواهد اومد.

 

*****************************************


http://www.gerdab.ir/files/fa/news/1390/5/12/14702_527.jpeg
 

هدایت از گمراهی مشخص شده است

این پست وظیفه کسی رو سبک نمی کنه برعکس بار سنگینی رو دوش هممون می ذاره

هر قدم همته دست به دست هم بدیم و ریشه این مفسد فی الارض رو بکنیم

مگه جنگ باید حتما با توپ و تانک باشه

هرکس با هر سلاحی که در دست داره یا علی

وبلاگ های پارسی بلاگ یه روز همت کنیم همه این مطلب رو با عنوان بایکوت اسرائیل رو وبمون بذاریم

خودمونو بچه هامونو از دستاوردهای این شیطان فتنه گر حفظ کنیم لااقل

به امید ظهور حق: جاء الحق و ذهق الباطل ان الباطل کان ذهوقا

یاعلی






تاریخ : یکشنبه 90/7/3 | 10:19 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |


سلام بر بوستان سبز قلبم....!!!

گل زیبای من این پست با پاکی و طراوت تو سازگاری ای نداره.. اینبار بذار واسه دل خودم بنویسم...

فکر می کنم به تعداد و تنوعی که انواع گناهان دارن توجیح و تعریف برای گناه وجود داره.. هرکی به شیوه ی خودش گناه رو تعریف می کنه و به همون شیوه بارشو نادیده می گیره... دوست داشتم یه تعریف خوشگل برای این نهایت زشتی پیدا کنم می بینی که شدنی نیست... با خودم فکر کردم اصلا گناه یعنی چی؟ چون این روزا می بینم که هرکی هر کاری می خواد می کنه و به هر طریقی توجیهی براش پیدا می کنه و متاسفانه روز به روز هم فراگیر تر و اپیدمیش گسترده تر می شه.. امروز می بینم که بین آدم حسابی ها!! هم داره رواج پیدا می کنه..

اما راستی گناه یعنی چی؟ به نظر من گناه یعنی هر کاری که وقتی داریم انجامش می دیم حواسمون نیست (= مطمئن نیستیم= یقین نداریم و ... ) که خدا داره نگاهمون می کنه که اگه حواسمون باشه و مطمئن باشیم و یقین داشته باشیم که خدا داره ما رو می بینه اون کار رو انجام نمی دیم.. ما یا خدا رو قبول داریم یا نداریم.. یا عاشقش هستیم یا ازش متنفریم... یا باور داریم که هست یا باور داریم که نیست.. به توجیح و تعریف هاشم کاری ندارم.. با خودمون که دیگه تعارف نداریم.. یا مسلمونیم یا نیستیم... اگه نیستیم که هیچی اصلا جای بحثی نیست.. اما اگه ادعا داریم که مسلمونیم (دقت کن: اگه حتی فقط ادعاشو داریم) پس عاشقانه خدا رو می پرستیم.. پس هرچیزی که معشوقمونو ناراحت کنه گناهه.. هرچیزی که غمی به دل معشوق بنشاند گناه است... به همین سادگی!!

حالا چی خدا رو ناراحت می کنه؟

شیطون وقتی آفرینش ما رو دید با خدا کل انداخت که من اعتباری رو که برای این بنده هات قائلی به صفر می رسونم تا بهت ثابت کنم انسان ارزششو نداره! انسانی که " از کف خاکی که بر بادش توان داد" ساختی ارزش اینو نداره که مثل تو خدایی بهش بنازه و به دیگر آفریده هاش که عمری عبادتشو کرده بودن بگه در برابر این شاهکارم سجده کنید!!

خدا آبروی مثل من و تویی آدمیزاد رو خرید.. گرون هم خرید.. یعنی بالامون خیییییییییییلی پول داد... خب؟! حالا نمی تونه ببینه من و توی ساده دل با این دشمن خونی (که دشمنی آشکار است نه پنهان و آشکارا دشمنی می کند و ضربه می زند نه پنهانی) رو هم بریزیم و عزممونو جزم کنیم که خودمونو دستی دستی نابود کنیم و به خاک سیاه بنشونیم و اراده کنیم که پست و بی ارزش باشیم... آخه می دونی ما حیفیم!! لابد یه چیزی هستیم که خدا اینهمه بالامون پول داده! باور کن!

اینه که خدا دلش به حال ما می سوزه.. چون ما اینقدر ارزششو داشته ایم که نماینده های خدا روی زمین باشیم.. نماینده یعنی چی؟ یعنی سفیر.. دیدی هر دولتی یه سفیر به کشورهای مختلف می فرسته.. سفیره حکم صاحب اون دولت یعنی رئیس جمهور رو داره و حرفش و عملش باید مطابق با اون باشه وگرنه لایق عنوان سفیری نیست و برش می گردونن... ما هم سفیرهای خدا هستیم که فرستادتمون زمین.. حالا کی و چرا و چگونه اش بمونه... حالا که خدا ما رو انتخاب کرده لابد یه شایستگی ای تو وجودمون دیده دیگه... پس باید حرفمون و عملمون مطابق با خواسته های خدا باشه... مطابق با برنامه ای که خدا تنظیم کرده.. این خواست و برنامه چیه؟ همین که بهش می گن برنامه ی سعادت انسان... بزرگ شی تو دینی می خونی!

واسه اینکه تنها نباشیم و در برابر حملات چپ و راست شیطون سردرگم نشیم خدا هرازگاهی برامون پیامبری از بین خودمون انتخاب کرد.. این پیامبرا محکم ترین مردم زمان خودشون بودن که به هر بادی نمی لرزیدن و استوار می موندن.. یعنی باید هم مقاوم و استوار می موندن چون بعد از رسالتشون انواع طوفان ها رو تجربه می کردن... هر بار هر پیامبری اومد عده ای مخالف و عده ای موافق داشت..

مخالفا اونایی بودن که عاشق زیبایی های فریبنده ی دنیا شده بودن و نمی تونستن از این زیباروی دلفریب چشم پوشی کنن.. و خداییش که دنیا بی اندازه زیباست هرچند به همون اندازه هم نامرده و عاشقاشو به خاک و خون می کشه... اصلا لذت می بره که عده ای رو مچل خودش کنه و دنبال خودش بکشه و ذلالت و بدبختی شونو ببینه و پوزشونو به خاک بماله... اینم یه جورشه دیگه!

موافقا اونایی بودن که ته دلشون یه چراغی هنوز سو سو می زد.. به این می گن فطرت.. یه چیزایی وقتی به دنیا اومدیم تو دلمون گذاشته بودن مثل چراغ که هرچی از خدا فاصله بگیریم فیتیله ی چراغو کشیدیم پایین و نورش کم می شه و هر چی به سمت خدا بریم چراغمون شارژ می شه و پرنورتر می شه... اینه که اونایی که هنوز کامل چراغاشونو خاموش نکرده بودن جذب صحبت های پیامبر می شدن که در واقع با فطرتشون همخونی داشت..

اما هرکدوم از پیامبرا که از دنیا می رفتن یا کشته می شدن بعد از مدتی حرف و یادشون هم از بین می رفت تا اینکه خدا اراده کرد پیامبر اسلام رو به رسالت مبعوث کنه.. حضرت محمد (ص) که اومد دینی آورد که تا دنیا دنیاست باقیه و حتی شده در حد اسمی و یادی دینش پابرجاست و کتابی آورد که دست هیچ بنی بشری نمی تونه نقطه ای بهش اضافه یا ازش کم کنه...

اما اختلاف ها درست همون وقتی تو دین ما پیدا شد که پیامبر از دنیا رفت..

کینه ها رو کینه ها انبار شد.. هرکی اومد یه مسلک جدید آورد... این میون دشمن هم بیکار نبود و زمانی که خودی به نابودی خودی کمر همت بسته بود دشمن هم سودجویی کرد و مکاتب و فرقه های مختلفی واسمون طراحی کرد که حالشو ببریم.. اختلاف نظرها روز به روز پررنگ تر و عمیق تر شد و الکی الکی شدیم هفتاد و دو ملت...

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه... چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

آره دقیقا افسانه!! افسانه پردازان سر و کله شون پیدا شد و هرکی در قالب رمان و داستان های کوتاه و بلند حرف از فلسفه زد و عرفان... پشت سر هم عرفان های کاذب ظهور کردن و کاسه کوزه ی ما رو در هم شکستن

حالا ما موندیم حیرون و سرگردون که راه کدومه چاه کدومه

اینه که حالا واقعا تعریف دقیقی از واژه ای به این مهمی نداریم: گناه!!

واقعا ما به چی می گیم گناه؟

تو آرایشگاه خانومایی که ناخن مصنوعی می کارن (از سر جبر دوران!!) و اصرار هم دارن که نماز بخونن!! حکم وضوی جبیره رو صادر می کنن و به همدیگه توصیه می کنن!

وقتی صحبت از خدا و ایمان می شه هرکی می رسه می گه ایمان باید تو دل آدم باشه.. آدم باید دلش پاک باشه! آدم باید نیتش پاک باشه... ما قصد گناه که نداریم (هرچند عملا گناه می کنیم اما دلمون که پاکه!!) .. ما اعتقادات خودمونو داریم.. بالاخره هرکی واسه ایمانش یه راهی باید پیدا کنه... به نظر ما می شه نماز هم نخوند.. مگه خدا به نماز ما احتیاج داره؟! می شه هر کار خلاف دیگه ای رو هم انجام داد و ته دلمون هم خدا رو دوست داشته باشیم.. خدا هم که ما رو دوست داره و موضوع حله... نه؟! واااااااااللللااااااااااااااااااا....

حالا واقعا می شه آدم کسی رو (تصور کن آدمی رو) دوست داشته باشه و تو عمل بهش ثابت کنه من دشمن تو ام؟ نه! خداییش!! می شه آدم طرفدار یه آدمی باشه و بره تو لشکر دشمناش رو رفیقش شمشیر بکشه و بگه ته دلم که عاشقتم...!!

بابا بی خیال تو رو خدا... باور کن خدا به عشق من و تو اونم من و توی آدمیزاد هیچ احتیاجی نداره... (با تاکید موکد خوانده شود!!).. هیچ نیازی نداره... باور کن!

حالا چجوریه که تو سپاه دشمنای خدا جمع شدیم.. لباس دشمنای خدا رو می پوشیم.. سلاح دشمنای خدا رو دستمون می گیریم... شمشیرم از رو می بندیم.. حرفمون حرف دشمنای خداست... فعلمون فعل دشمنای خداست.. به شادی دشمنای خدا شادیم و به غمشون اندوهگین... اونوقت ته ته اعماق قلبمون می گیم خدایا دوستت دارم!!! تو چرا باور نمی کنی من دوستت دارم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

به نظرت چقدر علامت تعجب بذارم جواب می ده؟!!!!!!!!

نه دیگه.. یه کم هم ته دلمون منطقی باشیم تو رو خدا!... با خودمون که دیگه تعارف نداریم... همه کاری بکنیم و بگیم مسلمونیم؟ بابا چرا اینهمه تعارف کنیم؟! خب مسلمون نیستیم!! چرا با خودمون رودربایستی داریم؟!

حق اینه که آدم یا مسلمونه و دیگه کمترین کاری که می کنه نماز می خونه یا مسلمون نیست... اگه مسلمونی برای نمازت باید وضو بگیری... توجیح و تفسیر و خدا می بخشه و از این حرفا رو بریز دور... اگه سالمی که شکر خدا! وضوی جبیره دیگه چه صیغه ایه؟ بابا چرا آدم خودشو به زحمت بندازه؟! نمازی که باطله خب نخون... به همین سادگی!

هر کاری میایم بکنیم می گیم ما قصد گناه نداریم خدایا تو هم شاهد باش هااااا... یه وقت فکر نکنی قصد گناه داریم هیچ هم خوفی نداریم که ممکنه به گناه بیفتیم.. اصلا ما استثناییم... اونایی که خدا تو قران گفته منظورش ما نبودیم که!.. منظورش آدمای معمولیه... ما که بابا دیگه کسی هستیم... گناه چیه؟ خطا چیه؟ لغزش چیه؟ ما از همه ی اینا مبراییم!! خدایا تو خودت که بهتر می دونی!!!!!!!!

مجلس حرام می ریم... آخه زشته دعوت کردن نریم ناراحت می شن.. بابا صله رحمه... مجلس حرام چیه؟ ... (خودمو می گما!!)... می ترسیم که پس فردا برامون پشت چشم نازک کنن و پشت سرمون حرف بزنن.. دیگه تحویلمون نگیرن و اصلا از فامیل تردمون کنن...

هیچ چیزی گناه رو توجیح نمی کنه... هیچ چیزی!! این حرف خداست..

چرا مایی که خدا رو دوست داریم و واقعا هم دوستش داریم قیافه هامون، ظاهرمون، لباس پوشیدنمون، حرف زدنمون، حرکات و رفتارمون، معاشرتمون، و در مجموع همه ی وجودمون شبیه دوستای خدا نیست؟

چرا همش می گیم ما که هیچوقت علی (ع) نمی شیم! خب معلومه که نمی شیم... اما مگه سعی کردیم یه قدم هم که شده به علی(ع) نزدیک شیم؟

چرا با این بهانه ها فاصله هامونو با دوستای خدا زیاد و زیادتر می کنیم؟ حالا که شبیه دوستای خدا نمی شیم خودمونو شبیه دشمنای خدا کنیم!! خدایا شاهد باش که ته دلمون هنوزم دوستت داریمااااا... هرچند شمشیرامونو از رو بستیم اما دلمون که با توا... فکر کنم تو کربلا هم بیشتر لشکر یزید ملعون ته دلشون خدا رو دوست داشتن... حتی شاید ته دلشون امام حسین (ع) رو هم دوست داشتن... منتها یا روشون نشده بیان کنن.. یا دیگه جبر روزگاره دیگه!!

حالا هی بشینیم بگیم اللهم کن لولیک الفرج

کدوم فرج؟ مگه اونایی که پیامبرا و ائمه رو کشتن و اینهمه مسلمونا رو آزار و اذیت می کنن لشکر جنیان بودن؟ نه بابا! همشون آدمن... آدمیزاد.. مثل من و تو... خیلی هاشونم ته دلشون خدا رو دوست داشتنا... قصد گناه هم نداشتن!! نیتشونم هم پاک بوده!!... اصلا دلشون پاک پاک بوده... یکیش ابن ملجم... مگه کم عبادت خدا رو می کرد... عاشق خدا بود... شب و روز هم عبادت می کرد.. واجبات که هیچی ته مستحبات رو هم دراورده بود.. آخرش هم با دلی پاک و سرشار از عشق و ایمان به خدا بهترین بندگان زمانش رو شهید کرد... قصد گناه هم نداشتا می خواست ثواب کنه و عاقبت به خیر شه!! باور کن!

خب حالا ما چیکار کنیم؟ ما که تو واجباتمونم لنگ می زنیم... اصلا فرض کن الان امام غائبمون (روحی فداه) حاضره و جایی رو کره ی زمین مشغول امور مسلمینه.. نه دقیقا می خوایم چیکار کنیم؟ هیچی!! ما خیلی هنر کنیم خودمونو جمع کنیم!!

باور کن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (... و یک دنیا علامت تعجب که اینجا مجالش نیست!)

یه کم قضیه رو پیشرفته ترش کنیم:

گناه یعنی تمام لحظاتی که بی یاد معشوق سپری شه...

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت... باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود

اووووووووووه... له شدیم زیر بار اینهمه گناه!! بذار پس ثوابا رو بشماریم: لحظاتی که به یاد خدا بودم دقیقا چند ساعت در بیست و چهار ساعت شبانه روزمه؟ بیست ساعت؟ ده ساعت؟ پنج ساعت؟ چند دقیقه؟ چند ثانیه؟ لحظه ای؟ اصلا لحظه ای بوده که به یادت باشم؟ نماز هم خوندما... اما نمی دونم سر نماز یاد چی بودم؟! یاد امتحانام؟ یاد خانواده و دوستان؟ یاد مشکلات و مصائب؟ هرچی بوده در راستای درس بوده استاد!! باور کن!!!!!!!!!!!!!!!!!!

هفته ی بی خیالی که تو پست قبلی ام اومد خوب پروژه ای بود... می خوام یه هفته هم یه تمرین جدید کنم.. اسمشم بذاریم هفته ی یاد... یاد یار؟! یادآوری؟ هفته ی خیال...

آره اسمشو بذاریم هفته ی خیال... خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم........ دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم

پس این هفته که از همین لحظه شروع می شه هفته ی خیاله... خطا هم بسیار جایز!

ألم یَأنِ للذین ءامنوا أن تخشع قلوبُهم لذکر الله» ... آیا وقت آن نرسیده است که قلب های آنان که به خدا ایمان دارند در برابر یاد او خاشع شود (حدید،16 ) .....

صبح که پا شدم یادش می کنم... خواستم چیزی بخورم یادش می کنم.. خواستم حرفی بزنم یادش می کنم.. خواستم کاری بکنم یادش می کنم.. حتی اگه کار کوچیکی مثل آشپزی بود... بذار ببینم می تونم یا نه... هفته ی بی خیالی که خیلی راحت بود اما این هفته به نظرم پر از ارور خواهد بود!! اما ارزششو داره.. یه محکی خودمونو بزنیم ببینیم چی می شه

تو هر لحظه که یادم بود به خودم یادآوری کنم یادشو... تا حواسم باشه داره نگاهم می کنه.. صدامو می شنوه...

نزدیک تر از رگ گردن...

باور کن!!







تاریخ : سه شنبه 90/3/31 | 9:15 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

سلام.

برای اونی که چشمش به ساعته هر دقیقه یه عمر می گذره اما برای اونی که تو راهه هر ساعت یه چشم به هم زدنه..

برای اونی که نشسته منتظر می مونه اتفاقی پیش بیاد یا کسی از راه برسه زمان نمی گذره اما همین زمان می دوه همراه کسی که به استقبال اتفاق می ره و به دنبال هر چیز و هر کسی که جزو آرزوهاشه می گرده و می گرده..

برای اونی که نشسته تو مرکز روزمرگی ها هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه همون شکل همیشگی رو دارن اما برای کسی که همراه عقربه ها حرکت می کنه هر ثانیه یه ایستگاه جدیده با کلی تفاوت و تازگی...

اگه همه ی تلاشتو بکنی که به هدفی برسی حتی اگه کلی معطل شی تو ترافیک بمونی یا حتی راهو گم کنی آخرش می بینی که رسیدی و با خودت می گی چه زود!

اگه همیشه در حرکت باشی حتی اگه چند تا پله سر بخوری بری پایین بازم آخرش می بینی که خیلی زود به اون بالاها رسیدی..

همه رو گفتم که اینو بگم:

حرکت کن..

نذار تو چرخش عقربه ها سرت گیج بره و بیفتی وسط روزمرگی..

بدون هرروز خورشید یه رنگ دیگه است..

بدون هرشب ستاره های جدیدی متولد می شن..

بدون هر لحظه ای که می گذره تمام ذرات هستی متحول می شن..

هر لحظه احساس کردی لازمه تغییر کن..

هر زمانی که می تونی همون چیزی رو بگو که تو قلبته..

گاهی روح آدم نیاز به دوش آب سرد داره..

دریغ نکن...






تاریخ : جمعه 88/3/1 | 6:41 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.