سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 به نام خدا
سلام؛

مردم حال نداشتن.
تا پیامبر بود - از سر رودربایستی - افتان و خیزان قدری راه اومدن.
اما بعد از پیامبر، کنار نشستند.
گفتن ما انقلاب کردیم که به رفاه و آسایش برسیم. اینهمه سختی کشیدیم که الان تو امنیت و آرامش باشیم. کاشتیم که درو کنیم و گوشه‌ای آسوده بنشینیم و زندگی کنیم.
ما انقلاب نکردیم که دائم تو جنگ و فتنه و تنش باشیم.
مردم دیگه حال نداشتن.
خسته بودن.
اینقدر که فریادهای استغاثه دختر پیامبر به گوششون نمی‌رسید.
نه که حق رو نشناسنا.
خوب هم می‌شناختن.
منتها دیگه می‌خواستن زندگی کنن.


کربلا، اینجوری رقم خورد.


................
پ.ن:
در قرآن، در وصف احوال حضرت موسی علیه السلام وقتی مجبور شدن به مَدیَن هجرت کنن، اومده:
"فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ"
حضرت اباعبدالله علیه السلام هم زمانی که ناچار شدن از مدینه هجرت کنن، همین آیه رو زمزمه می‌کردن.
در وصف مولایمان صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم آمده: الْمُرْتَقِبِ الْخَائِفِ.

یعنی که تاریخ به شکل ترسناکی تکرار می‌شود.
مگر اینکه ...






تاریخ : جمعه 101/6/25 | 3:56 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |


به‌نام خدا
سلام؛
می‌گن تو بازار، دو نفر روبروی هم حجره داشتن. یکیشون بیمار بود. هر روز یه خرما می‌خورد، هسته‌شو پرت می‌کرد تو سر صاحب حجره روبرویی‌!
اونم خیلی ناراحت می‌شد ولی هیچی نمی‌گفت. فقط هر بار، هسته خرما رو برمی‌داشت می‌نداخت تو کیسه.
گذشت تا اینکه کیسه‌اش پر از هسته خرما شد.
یه روز که باز اون مردم‌آزار کارشو تکرار کرد، اینم بلند شد کلّ کیسه رو کوبید تو فرق طرف!
حالا بحث این نیست که طرف مُرد یا سرش شکست.
موضوع اینه که این روزا چقدرررر مصداق این داستان زیاد شده. اینقدرررر که مجبور شدم بنویسمش!

عاقا! یه بار تحمل کن، دو بار صبوری کن، دفعه بعد تذکر بده. صوبت کن! دنیا، دنیای گفتگوعه نه موشک!

میذاری جمع می‌شه جمع می‌شه جمع می‌شه، بعد یهو می‌زنی طرفو می‌پوکونی!

چرا؟!

.................
پ.ن: عه!






تاریخ : چهارشنبه 101/6/23 | 11:40 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا

سلام؛


یکی از قوانینی که در هر جامعه‌ای با هر سبک تفکری مطرحه، "قانون پوشش" هست. یه جا قانونشون اینه که کسی "عریان" بیرون نیاد، یه جا می‌گن نه! لباس خونه و بیرون باید متفاوت باشه و حضور در جامعه با پیژامه، جریمه داره. یه جا هم مثل کشور ما، قوانین -از جمله حدود پوشش- بر اساس احکام اسلامی و نظر شخص "خالق" تعریف شده.


می‌گن "حجاب اجباری" -مثل هر چیز اجباری دیگه- سبب لجبازی و عصیان آدما میشه. این یکی از بزرگترین مغلطه‌ها در مورد "قانون پوشش" هست!
اولا ما چیزی به اسم حجاب اجباری نداریم و اصلا این واژگان معنا ندارن. ما مثل هر کشور دیگه‌ای، برای حضور در جامعه، قوانینی داریم که از جمله‌ی اونا، قانون پوششه.
عایا (غلظت سوال بالاست) اگه بنده و شوما به خاطر "سرعت غیر مجاز" در رانندگی جریمه بشیم، از فرداش پامونو میذاریم رو گاز و از لجمون همه چراغ قرمزا رو رد می‌کنیم؟ یا مثلا اتوبوس آتیش می‌زنیم و شیشه‌های بانکو میاریم پایین؟! مگه دارالمجانینه عاخه؟!!


بر اساس همون مغلطه‌ی مذکور، می‌گن آقا اصن "لا اکراه فی الدین" ... ما هر جای دینو بخواییم اجرا می‌کنیم، هرجا رو نخواییم زیرآبی رد می‌کنیم.

جانا! لا اکراه فی [اصل پذیرش] دین... نه که لا اکراه فی [باید و نبایدهای] دین[ی که انتخابش کردی]... نمی‌شه ناخن بکاری و حکم وضو جبیره صادر کنی و همونجوری هم نماز بخونی. یکی هم بهت یادآوری کرد، بگی بابا اینا حرفای آخونداست، خدا همه‌جوره ازمون قبول می‌کنه. نه جان دلم! همون نماز صبحی که 2 رکعتی میخونی یا ظهر که چهار رکعتی میخونی هم حرف آخونداست. اصن همین که رکعت 1 و 2 حمد و سوره میخونی و 3 و 4 تسبیحات اربعه می‌گی هم حرف آخونداست. اصن اگه حرف آخوندا نباشه چیزی از دین گیرمون نمیاد. مثل اینه که پزشک توصیه می‌کنه به واکسن، ما علما می‌گیم نه بابا اینا بیخود می‌گن، واکسن همش ضرره. خب عزیزم یا بیا بریم درس بخونیم دکتر شیم، یا اگه سوادشو نداریم، به حرف متخصص گوش کنیم! تو روزگاری که اینقدر عقول بشر رشد کرده که داره مهیّا می‌شه برای ملحق شدن به "عقلِ کلّ عالم"، با این حرفا خودمون و بقیه رو تحقیر نکنیم. می‌شه دین نداشته باشیم چون "لا اکراه فی الدین"، ولی نمی‌شه هم دین داشته باشیم، هم بی‌دینی کنیم!

...............
پ.ن.
1. متحیّرم چطور از چیزی به‌عنوان "حجاب اجباری" دم می‌زنیم و بهش می‌تازیم و نقد می‌کنیم، در حالی که بعضی بزرگواران با پوششی در سطح جامعه تردّد می‌کنند که ما جلوی برادر و پدر و پسرمون تو خونه حیا می‌کنیم اونجوری بگردیم! کم آب به آسیاب دشمن بریزیم!
2. توجه دارین که هجمه‌های نه به "اجبار" و طرح "آزادی" و "بی‌قیدی" فقط درمورد "قانون پوشش" مطرحه و داعیه‌داران همین ادعاها، وقتی به خط عابر پیاده می‌رسن با لبخند و تواضع، توقف می‌کنن و نگران خدشه‌دار شدن آزادی‌شون نیستن؟!
3. اخیرا تو یه جنگل بکری می‌گشتیم که راه‌آب باریکی در دلش جاری بود. مسیر آبو گرفتیم و اینقدر ادامه دادیم تا رسیدیم به سرچشمه‌اش. چون آدم فطرتاً و بدون نیاز به توضیح و تاکید دیگران، می‌فهمه که هر آب جاری، از سرچشمه‌ای نشات می‌گیره. سرچشمه رو باید پیدا کرد!

 4. به‌شدت پذیرای نظرات، نقدها، و چون و چراهای دوستان خوبم هستم.






تاریخ : یکشنبه 101/5/30 | 4:4 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا
سلام؛


دارم فکر می‌کنم ...

دارم گفت‌ها و شنودها رو غربیل می‌زنم ...


کلا با زور و اجبار مخالفم. حس خوبی به آدم نمیده. آدم یاد مشقای شب مدرسه میفته. طفل معصوم 6-7 ساله که آزاد خلق شده و باید آزاد زندگی کنه، هر روز اسیر مدرسه و درس و مشقه! خب حالا رشد هم می‌کنه. بالاخره رشد درد داره، سختی داره ...


آره خب قبول دارم هیچ بچه‌ای به میل و عشق خودش نمیره مدرسه، جز انگشت‌شماری، اونم به استثنا (و غیرطبیعی!). ولی گناه دارن دیگه. آدم دلش می‌سوزه!


بدبختی بزرگم که می‌شیم اسیر قانون و چهارچوب و باید و نباید و هزااااار مکافات دیگه‌ایم. خب آره! قانون لازمه‌ی زندگی جمعیه تا منافعمون دچار تزاحم نشه، و بتونیم به سلامت کنار هم زندگی کنیم. ولی سخته دیگه. گناه نداریم؟!


چشم باز می‌کنیم با یه کوه "باید و نباید" مواجه می‌شیم که تا چشم از دنیا فرو نبندیم، ولمون نمی‌کنن! هرچند آزاد خلق شدیم و آزادی حقمونه!


اصن می‌خوام بدونم این باید و نبایدها از کجا میان؟ کی حق داره واسه‌ی بقیه تعیین تکلیف کنه و بگه اینی که من فکر می‌کنم درسته؟!
 


معمولا عقلا و فلاسفه یه جامعه -چون فکر می‌کنن بیشتر می‌فهمن- میان برای کل جامعه باید و نباید می‌سازن ... یا حکومت‌ها چون زورشون بیشتره ... یا ...


فرقی نمی‌کنه. بالاخره هرکس قانونی وضع کنه، به مزاج یه عده خوش میاد، به مزاج یه عده ناخوش. چون هرکی نقطه نظر خودشو داره. ولی همه هم توافق داریم که لازمه یه قانون کلی برای جوامع انسانی تعیین شه، جوری که نه سیخ بسوزه نه کباب! جوری که بتونیم همو نکشیم!


اصل "لزوم وجود قانون" پذیرفتنیه، حلّه، همه هم قبولش داریم. همه‌ی دعواها سر "کی قانونو تعریف کنه" است.
کیه که بیشتر از بقیه می‌فهمه و یه خورده جلوتر، حرفشو پس نمی‌گیره و به اشتباهش اقرار نمی‌کنه؟ کیه که می‌دونه طیف مختلف بنی‌بشر، با هر نژاد و سلیقه و فرهنگی، چی براشون خوبه و چی براشون بده؟ اصلا کیه که می‌تونه یک قانون کلی و جامع و خدشه‌ناپذیر تعریف کنه؟! جوری که همه بتونن بهش اعتماد کنن و با خیال راحت به دستوراتش عمل کنن و مطمئن باشه حتما و حتما سبب رشد و پیش‌رفتشونه؟!


خیلی پیچیده است؟!

این مقدمه‌ی پست بعدیه: (کلیک‌رنجه بفرمایید)








تاریخ : یکشنبه 101/5/30 | 3:51 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به‌نام خدا
سلام؛

این دیگه آخرین مثاله :)
:: مثلاً چند وقت پیش سه تا طلبه رو داخل حرم امام رضا علیه السلام با چاقو زدن که دو تاشون شهید شدن. ملّت کامنت گذاشتن: "مگه میشه؟! چجوری چاقو برده تو؟!"
عزیزم! چرا نشه؟ من خودم چاقو بردم تو! از این کارتی‌ها که وقتی باز میشه یه چاقوی پدر-مادر داری هم میشه. خب حالا یادم نبود تو کیفمه :) ولی بحث چیز دیگه‌ایه. از اینا خطرناک‌تر هم میشه برد داخل وقتی که هنوز سیستم امنیتی حرم مطهر، سنتی و دستیه. یه گروه از خدّام عزیز رو شب و روز نشوندیم اونجا مردمو یکی یکی بگردن! چرا واقعا؟! همون چاقوی من که اصلا قیافه‌اش نشون نمی‌داد چاقو باشه، تو فرودگاه لو رفت و ماموریتم خنثی شد!
بگذریم!
قربونش برم آستان قدس اینهمه درآمد داره. خیلی سخته چند تا گیت بازرسی و چند تا دستگاه ایکس-ری بذاره جلوی ورودی‌ها که خیالمون از بحث امنیت راحت باشه؟! چرا تا فاجعه پیش نیاد، هیچ حرکتی نمی‌کنیم؟!
حکایت دوستانیه که ورودی حرم ماسک‌هاشونو درمیارن و بقیه رو هم امر به منکر می‌کنن! می‌گن اینجا حرم امنه. انگار نعوذ بالله آقا نشستن اونجا ما خودمونو آتیش بزنیم ایشون خاموش کنن.
بفرما؛ دو نفر وسط صحن پیامبر اعظم کشته شدن. وسط حرم امن! وقتی می‌گم واژه‌ها رو بفهمیم برای اینه.
بارها افراد نابینا و معلول رو آقا شفا دادن، بارها هم ندادن. مگه طلب داریم؟
اصلاً "خونه خدا". حرم امن هست یا نه؟ قطعاً هست، خودش فرموده: "وَ مَن دَخَلَهُ کانَ آمِناً". پس چجوری تا حالا خود کعبه رو بارها تخریب کرده‌اند؟ چجوری در جوار کعبه، تو دل حرم امن، جنگ و کشتار راه انداختن؟
آقا اباعبدالله حج رو ناتمام گذاشتن و از مکّه خارج شدن و فرمودن اینا دستشون برسه منو در کنار کعبه به قتل می‌رسونن و من نمی‌خوام حرمت کعبه شکسته شه.
"حرم امن" معنیش این نیست که هیچ حادثه ناگواری اونجا اتفاق نمیفته. معنی‌اش اینه که این مکان (حرم) اینقدر حرمت داره، اینقدر احترامش واجبه، که بنده و شما و دیگران نباید توی اون مکان به دیگری تعرضی کنیم، کسی رو آزار بدیم، یا جنگ و کشتار راه بندازیم.
قانونش اینه، اما دست و پامون که بسته نیست. می‌تونیم این کارا رو بکنیم که در اون صورت دو تا جنایت مرتکب شدیم، هم حرمت حرم رو شکستیم هم متعرض دیگری شدیم.
یعنی چی؟
یعنی شمایی که ماسک نمی‌زنی! اگر به‌واسطه شما کسی تو حرم بیمار شه، دو تا جرم مرتکب شدی؛ هم حرمت شکستی هم نسبت به هر تبعاتی که متوجه اون بندگان خدا ‌شه مدیونی.

....................
پ.ن.
نداره!






تاریخ : سه شنبه 101/1/23 | 2:38 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا
سلام؛

می‌خوام با "مثلاً" شروع کنم.

:: مثلاً می‌گیم "نمایشگاه قرآن"!
اصن یه ماه رمضونه و یه نمایشگاه قرآن.

 خب به معنای واژه‌ها دقت نمی‌کنیم چرا؟ مگه "قرآن" رو می‌شه به نمایش گذاشت که اونو در "گاهِ" (مکانِ) "به تماشا گذاشتن" قرارش بدیم؟! مگه تماشاکردنیه قرآن؟
وقتی هدفِ کارمون واسه خودمونم مجهوله، اینجوری می‌شه.

:: مثلاً وسط ماه مبارک، "جشنواره‌ی غذا" برگزار می‌کنیم. اونم در طول روز، اونم وسط چهارباغِ اصفهان که قشنگ محل تردّد باشه.
خب یا نمی‌فهمیم "جشنواره‌ی غذا" چیه، یا نمی‌فهمیم "ماه رمضون" چیه، یا هر دووانه.
شهردار محترم؛
جشنواره‌ی غذا، یه گِردِ هَم آیی است برای معرّفی غذاها، شیرینی‌ها، نوشیدنی‌های مختلف، و سایر وابستگان. آیا خوردنی‌ها رو می‌شه با تماشا کردن و بو کردن و رد شدن معرفی کرد؟! خوردنی رو باید چشید دیگه. خیلی موضوع دور از ذهن و پیچیده‌ایه؟! وسط روز که ملّت روزه‌اند، جشنواره‌ی غذا چه محلّی از اعراب داره؟! :)
زشته دیگه! باید به آدم بگن؟
یه کوچولو فکر کنیم، هم ورزش ذهنه، هم خروجی‌های معقول و طبیعی نشون می‌دیم، مضحکه‌ی ملّت نمی‌شیم.
تو ناف اروپا مسلمونا تو ماه مبارک، کنار تنها مسجد شهر جشنواره‌های رنگارنگ غذا و شیرینی برگزار می‌کنن، از اذان مغرب تا پاسی از نیمه‌شب. کلّی هم مسلمون و غیر مسلمون کیف می‌کنن. هم تبلیغ آیینه، هم تبلیغ فرهنگه، هم رفاقت و هم‌دلی شکل می‌گیره ...
یه خورده جمهوری اسلامی باشیم دیگه! اَه!

:: مثلاً مسئول باید مُدیر باشه و مُدیر باید تدبیر داشته باشه.
اصن مدیرِ بی‌تدبیر هم مگه می‌شه؟
بععععله که می‌شه! مدیر داشتیم دو سال مدارسو به زور بسته و بچه‌ها رو منزوی و خانواده‌ها رو بیچاره و رشد علمی کشورو نابود کرده، بعد درست بعد از تعطیلات نوروزی که سفرهای افسارگسیخته‌ی ملّت و تهدید کرونا، همه رو به وحشت انداخته، یهو چماق برداشته که باید مدارس حضوری شه. چنان به جان مدارس و اولیا افتاده و چنان نفرت و استیصالی ایجاد کرده که باید تو تاریخ ثبت شه!
حالا اینکه خوبه!
مدیر داشتیم تو عجیب‌ و غریب‌ترین آلودگیِ هوای ممکن، که عقلاً باید دستور تخلیه‌ی شهرو بده، دستور داده ادارات و مدارس باز باشن!
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود! چپ رفتیم کرونا بود، راست رفتیم خوردیم به سرخک (تو چی می‌گی دیگه؟!)، از بالا هم که علی برکت الله، باران بی‌کفایتی مسئولان بر سرمون می‌باره.

.............................
پ.ن.
:: مثلاً "آدم" باید زنده باشه. آدمِ زنده، از خودش عکس‌العمل نشون می‌ده. اونکه هر بلایی سرش بیارن، کلُه‌ی مبارکو می‌ندازه پایین و صداشم درنمیاد، نشاید که نامش نهند آدمی! مسئول در خدمت مردمه نه مردم برده‌ی مسئول.

:: مثلاً گاهی آدم می‌بینه این حرف، حقّه، اونم حقّه. مثلاً اگه از منظر وزیر آموزش و پرورش نگاه کنی، افت تحصیلی جامعه نگران‌کننده است، ولی وزیر بهداشت هم حق می‌گه. مدارس هم حق دارن تابع مقررات باشن، اولیا هم حق دارن نگران بچه‌ها باشن. خب حق تو حق شد که! زمانی که به تزاحم حقوق مبتلا می‌شیم، باید اهمّ و مهم کنیم. وقتی بین سلامتی و آموزش، تزاحمی وجود داره، خب بدیهیه که اولویت با سلامتیه. نمی‌شه مثلاً سلامتی ملُتو به خطر نندازیم و با تدبیر درست، شرایط آموزش سالم و مناسب و مفید رو فراهم کنیم که شاهد افت تحصیلی هم نباشیم؟!

:: مثلاً همینجوری پیش بریم، قابلیت اینو دارم که تا دو روز بنویسم مثلاً. بلکه هم بیشتر. روزگارِ انفجارِ مثاله :)







تاریخ : دوشنبه 101/1/22 | 12:33 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا
سلام؛

اگر فردایی باشه و تاریخی نوشته شه، از دوران ما با عنوان "سخت‌جانیان" یاد خواهد شد!
الان دارم اینا رو می‌نویسم که اسناد تاریخی‌مونو تحریف نکنن و بذارن عبرتی شه برای آیندگان،
آینده‌ای اگر باشه!
تا دو سه سال پیش، زندگی روال هرروزه‌اش رو داشت. مثل همیشه‌ی دنیا، معجون تلخ و شیرینی بود که هر صبح و شب به کام جانمون ریخته می‌شد و روال روزگار، روی دورِ متعادلِ عادت بود.
غم بود، مشکل بود، تهدید و جنگ بود، ولی طبیعی بود، عادی بود، رزق هر روزمون بود و کنارش هم امید و دلخوشی و شادی داشتیم. اصلا هرچی بود، همه با هم و کنار هم بودیم.
فاجعه از اون صبحی شروع شد که با خودش، خبر شهادت #حاج_قاسم رو آورد. من شاهدِ هَنوز زِنده‌ی این روزها هستم. شهادت می‌دم به چشم دیدیم که جهان هستی به هم پیچید و به چشم دیدیم که همه‌ی دنیا رو دوده‌های ظلمت پر کرد.
جنگ و جنایت، کشتار و بیماری، تعطیلی مدارس، و افسردگی و انزوا دنیامونو رو گرفت. پشت هم عزیزانمونو از دست دادیم، امید و آرزوهامون بر باد رفت و خلاصه بگم، بی‌چاره شدیم، بُریدیم.

این روزها زیاد به آسمون نگاه می‌کنم. می‌خوام ببینم اون خدای "قد نری تقلب وجهک فی السماء"، ما رو هم می‌بینه؟ یا این بنده‌های بی‌چاره‌ی خسته و بی‌پناهشو...
گاهی حس می‌کنم ملائکه مامور شدن تتمه‌ی کیسه‌های بلا رو از اون بالا رو سرمون بتکونن، همچین که دیگه چیزی تهش نمونه.
دنیامونو انگار مثل سفره‌ای که با شدت بتکانند، چنان تکان دادن که هر کدوممون به گوشه‌ای پرت شدیم. همه دور از هم. همه گنگ و ناآشنا با هم. هیچ‌کس حرف هیچ‌کس رو نمی‌فهمه. هیچ‌کس دغدغه‌ی دیگری رو درک نمی‌کنه.
بی‌تعارف، به‌عنوان یکی از "سخت‌جانیان" هیچ امیدی به دیدن طلوع فردا ندارم...
اگر فردایی بود،
و اگر طلوعی رخ داد،
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان،
چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید ...

..........................
پ.ن:
دَریغ مُدَّتِ عُمرَم که بَر اُمیدِ وِصال، به سَر رِسید و نَیامَد به سَر زَمانِ فِراق ...






تاریخ : شنبه 101/1/20 | 11:54 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی |

بَرَاءَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 


سرگشته محضیم و در این وادیِ حیرت

 عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم  


بچه‌شیعه رو دست کم نگیرید. ما از اوناش نیستیم که با توهین و جسارت کارمونو پیش ببریم.  بچه‌شیعه اهل عقل و اهل تحقیق و اهل پژوهشه. بچه‌شیعه اهل استدلاله. اونجا هم که لازم باشه پاسخ دندان‌شکن بده، نه با بددهنی و توهین -که شایسته‌ی بی‌سروپاهاست- که با منطق و اصول و با استناد به اسناد قوی پاسخ می‌ده. چیزی که دهان هر یاوه‌گوی بی‌هویتی رو می‌بنده: فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ. [1] چون اونکه اهل تفرقه است، نه شیعه است و نه سنی.  


در پاسخ به جسارت اخیر مولوی گرگیج (امام جمعه اهل سنت آزادشهر) به ساحت ائمه اطهار علیهم السلام و بعد عذرخواهی دستپاچه ایشان، اول چند تا استدلال عقلی داشته باشیم تا بعد به استنادات تاریخی این سخنان بپردازیم. [2]،[3]

   1. جناب گرگیج، چون در اصلاح اهانتتون، ادعای ارادت و عشق به اهل بیت علیهم السلام کردین! یه سوالی برام پیش اومد: اگر شما به عموتون ارادت داشته باشین، درصورتی‌که پسرعموتون به پدرتون توهین کنه، شما هم به پدرش توهین می‌کنین؟ یعنی امکانش هست بگین من خیلی به عموم ارادت دارم، خیلی قلبا دوسش دارم و براش احترام قائلم، من عاشق عموم هستم ولی بهش توهین می‌کنم چون پسرعموم به پدر من توهین کرد؟! آیا این عقلانیه؟ یعنی شما (به‌قول خودتون) به بخشی از باور و عقیده قلبی و ارادت محض خودتون توهین کردین چون عده‌ای به بخش دیگه‌ای از باورتون توهین کرده بودن؟! این حرفه؟ این حرف یه عالمِ باسوادِ درس‌خونده است؟ این حرف یه آدمِ عاقله؟! آیا نمیشه نتیجه گرفت که یا اون "باور قلبی" وجود نداره، یا "عقل"؟ چون جمع این دو تا، اجتماع نقیضینه و محال! پس یکیشو انتخاب کرده و به ما هم اعلام کنید.  

   2. عقلاً همه درک می‌کنیم که امروز، اختلاف بین شیعه و سنی مطلوب دشمنان اسلام و به قول معروف، آب به آسیاب دشمن ریختنه. پس منِ نوعی حق ندارم به عنوان مسلمون (چه برسه به اینکه عالم هم باشم!) بیام به تفرقه‌افکنی دامن بزنم. کسی که اهل تفرقه است، اگر دشمن نباشه پس جاهله. و چون این سخنان با ادعای عالم بودن و بلکه هم مسلمان بودن ناسازگار و متناقضه، لذا باز بین "جاهل‌ بودن" یا "معاند بودن" حق انتخاب وجود داره. 

    3. دیگه عقل چی می‌گه؟ می‌گه حرف می‌زنی با سند و مدرک بزن، چک بی‌محل نکش. هر بنایی، روی یه ستون و پایه‌ای استواره وگرنه می‌ریزه. کلام هم باید با استناد به دلایل عقلی و نقلی محکم و خدشه‌ناپذیر صادر شه وگرنه بی‌ارزشه.  


حالا بیاییم اصالت این ادعا رو بررسی کنیم. چند تا سوال مطرحه:

الف) آیا حقیقتا حضرت شهربانو، کنیز هدیه‌شده به حضرت اباعبدلله علیه السلام بود؟

ب) آیا در فقه اهل سنت، عاقد لزوماً باید عادل باشه و اگر نباشه عقد باطله؟

ج) اگر عقدی باطل باشد، در نوادگان اون فرد چه اثری داره؟ و آیا این اثر بر همه افراد (مثلاً خلیفه دوم هم) فرض است یا باور ما گزینشی است؟!  


پاسخ  


* اولاً حضرت شهربانو نه کنیزِ هدیه به امام حسین علیه السلام بود و نه توسط عمر به نکاح امام حسین علیه السلام درآمد، بلکه ازدواج رسمی بود. اسرای فتح ایران ابتدا توسط امام علی علیه السلام آزاد شدند و سپس ازدواج رسماً صورت گرفت که طبق عقیده شیعیان خطبه عقد مولای ما امام حسین علیه السلام با حضرت شهربانو به دستور امیرالمومنین علیه السلام و توسط جناب حذیفه از شیعیان آن حضرت خوانده شد. [4]  

** ثانیا به فرض که ایشان کنیز بوده باشد، براساس فقه صحیح اسلام هر غنیمتی (از جمله کنیز) که تحت حاکمیت ظالمین از مشرکین گرفته شود، اساساً ملک امام معصوم است. یعنی چی؟ یعنی اگر در جنگی به فرماندهی امام معصوم غنیمتی حاصل شه، یک پنجم اون غنیمت متعلق به امامه و بقیه تقسیم میشه. ولی اگر جنگ به فرمان و مطابق نظر امام نباشه، همه غنیمت حاصل از اون جنگ، متعلق به امامه. [5]

امام، مالک کل عالمه و اگر غاصبی چیزی به ایشان ببخشد، مالکیت ایشان به خاطر هدیه توسط غاصب نیست.   پس برفرضِ کنیز بودن مادر حضرت زین العابدین علیه السلام، ایشان ملک اهل بیت بوده و عمر بن خطاب دخلی در ملکیّت وی نداشته که با سلب مشروعیت خلافتش، نکاح امام حسین علیه السلام با حضرت شهربانو ابطال شود. لذا این سخن تنها یک افترای بی سر و ته است.  

*** ثالثا کجای فقه اهل‌سنت عاقد باید عادل باشد؟ آیا عاقد فاسد عقدش باطل است؟ طبق نظر بسیاری از علمای شیعه و اهل سنت، می توان کافر را از طرف یک مسلمان وکیل کرد، تا از جانب او عقد نکاح یا ... را انجام دهد! [6]

پس این استدلال در مورد اینکه چون خلیفه دوم حضرت شهربانو را به عقد سید الشهدا علیه السلام درآورده است، پس خلافت او شرعی است، نه تنها دلالت بر خلافت ندارد، بلکه این عمل الزاماً حتی نمی‌تواند دلالت بر اسلام شخص وکیل داشته باشد!  


سخن پایانی  

در پایان، این مذهبی که شما مدعی آن هستید، علمای دیگری هم دارد که از شما و سخنان تفرقه‌افکنتان اظهار نفرت و برائت کرده‌اند. لذا ما این سخنان را نه سخنان یک عالم اهل سنت، که سخنان یک جویای نامی می‌دانیم که اگر نگوییم دشمن دین و اتحاد مسلمین است، در ساده‌انگارترین حالت، بی‌دغدغه و بی‌تفاوت است نسبت به حفظ دین مبین اسلام و حفظ اتحاد جامعه اسلامی (که لازمه حیات دین است).

کسی که خودش را عالم و آگاه به آموزه‌های شریعت مقدس اسلام می‌دونه، پاسخ اینهمه سفارش پیامبر نسبت به محبت و احترام به اهل بیت رو اینطور میده؟!

در پیشگاه خدا شرم نمی‌کنیم وقتی به قرآنی عقیده داریم که می‌فرماید:

* قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی? (شوری، 23)

* اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرًا (احزاب، 33)

* إنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رسولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الَّذین یقیمونَ الصَّلاةَ وَ یؤتونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعونَ (مائده، 55)  


و همچنان اینهمه وقاحت داریم... 



....................

1. بقره،258  

2. متن جسارت: «مادر امام زین العابدین (ع) دختر یزدگرد بود و عمر بن خطاب پس از فتح ایران او را به ازدواج امام حسین(ع) درآورد و 9 امام پس از آن نیز از همین نسل به وجود آمده‌اند. در نتیجه اگر خلافت عمر بن خطاب را نپذیریم، اعتبار امامان [شیعه] و نسب آنان را زیر سؤال برده‌ایم!». 

  3. متن عذرخواهی: «با سلام بر محضر عزیزان در فضای مجازی، در خطبه های این هفته (19 آذر 1400) مطالب جامعی مطرح شدند که فایل تصویری آن موجود است، از آن رو ما خود را از ارادتمندان و عاشقان اهل بیت (رضوان الله تعالی علیهم اجمعین) می‌دانیم و این ارادت بارها در خطبه های جمعه، نوشتارها، گفتار و مصاحبه ها بیان شده است؛محبت اهل بیت و صحابه رسول الله(ص) جزو ایمان قلبی اینجانب است؛ توهین به اهل بیت پیامبر اعظم (ص) حرام و کفر است. علت سخنرانی بنده نصب بنرهای توهین آمیز در کوچه‌ها، خیابان‌ها و برخی از سخنان تفرقه افکن در ایام فاطمیه است؛ هزاران بار به خدا پناه می‌برم که در دل اینجانب نسبت به خاندان رسول گرامی (ص) و سُلاله پاکش، کینه، کدورت، عداوت باشد و یا اهانتی روا دارم. به گفته سعدی « خدایا به حق بنی فاطمه، که با قول ایمان بُود خاتمه». 

  4. الدرُّ النظیم فی مناقب الائمة اللهامیم/مناقب آل ابی‌طالب.

   5. معاویة بن وهب گوید: به امام صادق عرض کردم: اگر امام افراد را به سریّه بفرستد و غنیمت‌هایی به دست آورند، چگونه تقسیم می‌شود؟ فرمود: اگر به فرماندهی کسی که امام او را منصوب فرموده است جنگیده‌اند، باید یک پنجم که سهم خدا و رسول است جدا شود و چهار پنجم آن را بین خودشان تقسیم کنند. و اگر در آن جنگ به جنگ مشرکان نرفته‌اند، هرچه غنیمت گرفته‌اند برای امام علیه السّلام است و هرطور دوست بدارد با آن رفتار می‌کند. (الکافی ج 5، ص 43) 

  6. زکریا الأنصاری، أسنی المطالب فی شرح روض الطالب، ج 2، ص 295/ سید یزدی، العروة الوثقی، ج2، ص209. 

7. بخش "پاسخ" برگرفته از: https://www.hawzahnews.com 

 






تاریخ : سه شنبه 100/9/23 | 10:32 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.