سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

- میوه‌تو پوست بکن.
- همه‌اش که اینا نیست. مهران هیچ‌وقت نیست. انگار نه انگار که این بچه‌ پدری داره. مدرسه و کلاس و تفریح و خلاصه همه چیزش با منه. شده‌م سرویس. برو، بیا. تا حرف هم می‌زنم میگه چی براتون کم گذاشتم؟
دست می‌برم تو پیش‌دستی‌اش و پرتقالی را برمی‌دارم. پوست کندن پرتقال را خیلی دوست دارم. سرش را جدا می‌کنم و بعد عین سیب، دور تا دور، پوستش را می‌کنم. پرتقال را در پیش‌دستی خالی باز می‌کنم و بعد سر صبر، پوستش را دور هم می‌پیچم و گل درست می‌کنم. گل را کنار پرتقال جا می‌دهم و همه را با هم سُر می‌دهم سمت هانیه.
هانیه یک‌بند حرف می‌زند. نصف حرف‌هایش را نشنیدم. این روزها خیلی بی‌حواس شده‌ام. زود ذهنم پر می‌کشد و مدام از شاخه‌ای به شاخه‌ای می‌پرد.
به چشم‌هایش نگاه می‌کنم:
- بخور!
لحظاتی مکث می‌کند و بعد نگاهش را که تند تند روی اجزای صورتم می‌پرید، می‌گیرد و به محتویات پیش‌دستی خیره می‌شود.
از دوران دبیرستان می‌شناسمش. روز اول که کنار دستم نشست، امیدوار بودم که زودتر جابجا شود. اصلا ازش خوشم نیامد. پوست سفیدش اینقدر نازک بود که مویرگ‌های صورتش را می‌دیدم. چشمان بادامی و ابروهای صافش، با آن بینی استخوانی نازک و لب‌های نارنجی‌رنگی که به وضوح بر هم می‌فشرد، حس خوبی بهم نمی‌داد. دائم کارش این بود که لبه‌ی مقنعه‌اش را مرتب کند یا با انگشتانش بازی کند. خجالتی، کم‌حرف، و پر از اضطراب. کم‌کم بهش عادت کردم. عین رود، زلال بود. اینقدر که وقتی به چشمانش خیره می‌شدی تا تهِ تهِ قلبش را می‌خواندی. خیلی واضح، خیلی شفاف. هیچ چیزی برای پنهان کردن نداشت. هرگز نمی‌توانست دروغ بگوید. عین یک بچه 5 ساله که دائم تنبیه شده باشد، مدام نگران واکنش‌ها و قضاوت‌ها بود. به شدت درس‌خوان و منظبت. به شدت قانون‌مدار، تمیز، حرف‌گوش‌کن. و آن‌وقت من چطور کنارش دوام آوردم، خدا می‌داند!
حالا او یک پسر دارد و من یک دختر و یک پسر. خانه‌هایمان نزدیک نیست اما زیاد هم را می‌بینیم. بچه‌ها با هم هم‌بازی‌اند و من هم یک گوشِ تمام و کمال که با صبر و حوصله تمام درد دل‌هایش را می‌شنود.
یک پر پرتقال بر می‌دارد. پوسته‌های سفید رویش را با وسواس جدا می‌کند. همه را تا ذره‌ی آخر. بعد همان یک پر را با چاقو نصف می‌کند و مرحله به مرحله در دهان می‌گذارد. دلم می‌خواهد جلوی چشمانش یک پرتقال درسته در دهانم بچپانم تا بفهمد زندگی اینقدرها هم سخت نیست.
- چی می‌گفتم؟ آره ... ساعت ده شب جنازه‌اش می‌رسه خونه. تا میام دو کلمه باهاش حرف بزنم، همونجور که رو مبل لم داده خوابش می‌بره. مشاوره گفته پسر باید رابطه‌ی زیادی با باباش داشته باشه وگرنه تو زندگی‌ش دچار خلاء میشه. اصلا بابا کجا هست؟!
دو پر پرتقال به هم چسبیده از پیش‌دستی‌ش برمی‌دارم و در دهان می‌گذارم. هوووم! چقدر شیرین است! چشمانم ریز می‌شود و لب‌هایم همانطور فشره بر هم، می‌خندند. پرتقال، فقط پرتقال جنوب. شیرین و آبدار.
من عاشق هنر بودم ولی به اصرار خانواده تجربی می‌خواندم. هانیه اما عاشق پزشکی بود و از اول آمده بود که دکتر شود. حالا عاشق عاشق که نمی‌دانم ولی سفت و سخت دنبالش بود. موقع کنکور، همه می‌گفتند تو امسال قبول نمی‌شوی! چون رنگ و بویی از اضطراب نداشتم. در عوض هانیه ...
من هنر، دانشگاه دولتی قبول شدم و او بهداشت محیط، دانشگاه آزاد.
هر دو زود ازدواج کردیم. همان سال‌های اولیه دانشگاه. شوهرش مرد خوبی است. در یکی از شرکت‌های خودروسازی کار می‌کند. از این تازه‌تاسیس‌ها. هزار بار اسمش را گفته‌ها ولی یادم می‌رود. درآمدش خیلی خوب است ولی مشغله‌اش زیاد است. به قول هانیه یا دائم ماموریت است یا دیر می‌آید خانه.
- خب چی کار کنن؟ تو این دوره زمونه یا باید اینجوری کار کنن، یا باید هشت‌مون گرو نه‌مون باشه. طفلیا واسه خودشونم وقت ندارن. هفته پیش برای علی وقت گرفتم بره دندونپزشکی. دندونش به عصب رسیده. یه هفته است درد داره. با کلی چک و چونه از دکتر وقت اورژانسی گرفتم. بعد فهمیدم بعد از صدبار جابجا کردن ساعت، آخرشم نرسیده بره. دوباره دیروز زنگ زدم برای امروز وقت گرفتم براش. خداکنه بره حالا. عوضش ما، به درسمون می‌رسیم، به مهمونی‌مون می‌رسیم، به ورزشمون، به سلامتی‌مون، به گشت و گذارمون، به مسافرتمون ...
یهو انگار برق می‌گیردش:
- آخ گفتی مسافرت! آخر هفته چیکاره‌ای؟ دلم لک زده برای پاییزِ شمال. چهارشنبه بچه‌ها رو از مدرسه برداریم، جمعه برگردیم. هان؟
عاشق سفر است. همان‌طور که با شوق و ذوق نگاهم می‌کند، آخرین پر پرتقال را ندیده و نکاویده در دهان می‌گذارد. مشتم را تکیه‌گاه سرم می‌کنم و با شیطنت، برق نگاهش را تماشا می‌کنم. صورتش پر از لبخند است. فکر کنم تازه فهمیده تا به حال، چه پرتقال شیرینی می‌خورده! عین بچه‌هاست. آن به آن، حال و هوایش عوض می‌شود. عین بهار است این دختر. چقدر دوستش دارم.






تاریخ : یکشنبه 101/10/25 | 7:5 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

 


- می‌گن سوره‌های مکی، آیات کوتاه و کوبنده و مضمون تهدیدکننده‌ای دارند که مشرکان بترسند و حساب ببرند. 
حالا کاری به اصل و نسب این حرف‌ها ندارم، ولی خدایی "إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا حِسابَهُمْ" کوبنده و ترسناکه؟! 
اصلا اینکه می‌گی بازگشت ما به سوی خودته دل آدمو گرم می‌کنه.
همین که می‌گی حساب و کتاب کارهامونو خودت بر عهده گرفتی آدمو جسور می‌کنه. 
خیالم راحته که طرف حسابم تویی...

باز دارم با خودم حرف می‌زنم و لابد طبق معمول، بلند بلند. لابد دیگه. وگرنه چرا آدم‌های دور و برم اینطوری نگاهم می‌کنند؟
یکی از پشت سر میزنه به شونه‌ام.
- آقا! نوبت شماست...
پاسپورتمو تحویل مسئول کانتر میدم و قدری عقب‌تر می‌ایستم. با دست چپم، دسته چمدان کوچکم را سفت و محکم چسبیده‌ام و دست راستم، اضافه آمده. نمی‌دانم چه کارش کنم. حواله‌اش میدهم به جیب. بلیطم را مهر می‌کنند و تحویلم میدهند. یهو دلم میریزه پایین. مثل بچه ها این پا و آن پا میکنم. خودم هم نمیدانم چه‌کاره ام‌. می‌چرخم و بی‌هدف راه می‌افتم و چمدان، انگار که به دستم چسبیده باشد یا جزئی از بدنم باشد، به دنبالم کشیده می‌شود.
نگاه مضطرب مادر همه جا دنبالم است. همه جا می‌بینمش:
- کجا می‌خواهی بروی مادر؟ تا کی؟ بالاخره که چی؟
و من هر بار ، پاسخی جز سکوت ندارم...
کجا دارم می‌رم؟ توی شلوغی و هیاهوی فرودگاه، توی هجوم بی‌امان بوها و رنگ‌ها و نورها، گم شده‌ام.
نور سرخ و سبز خورشید از لابلای شیشه‌های ارسی پنجره، روی صورتم خزیده و از پشت پلک‌های بسته‌ هم دست برنمیدارد. چادرشب نازک را روی صورتم می‌کشم. خیس عرق شده‌ام. ولی تنم از رختخواب دل نمیکند. انگار تمام تکه‌های بدنم را به زمین دوخته‌اند. سنگینم.
مادر، همانطور که زیر لب آواز می‌خواند، وارد اتاق می‌شود. پنجره‌ها را باز می‌کند و رو به حیاط کوچکمان می‌ایستد. چادرشب اینقدر نازک هست که نشانم دهد مثل هر روز، شانه‌ی کوچک چوبی‌اش را چطور با آب و تاب بر موهای بلندش می‌کشد و از همین پشت سرش هم می‌شود دید چه لبخند قشنگی بر صورت دارد.
بوی اسپند که در خانه می‌پیچد، می‌فهمم که امزوز جمعه است و مادرم خانه است. عاشق بوی اسپندم. حالم را جا می‌آورد. در عوض بوی سیگار، دلم را به هم می‌ریزد.
مگر در فرودگاه، سیگار کشبدن قدغن نیست؟!
سرم گیج می‌رود. بی‌تاب می‌شوم. کاش این چمدان را تحویل بار داده بودم. چشمانم روی تابلوها گیج می‌خورد: سرویس بهداشتی. دوان دوان خودم را به اولین دستشویی خالی می‌رسانم و تمام محتویات معده خالی‌ام را بالا می‌آورم. تلخی اسید معده گلویم را می‌سوزاند. یادم می‌آید از دیشب چیزی نخورده‌ام. وقتی دلشوره دارم انگار کسی معده‌ام را در دستش مچاله کند، آب هم از گلویم پایین نمی‌رود. طفلی مادر برایم کال‌جوش درست کرده بود، ولی بویش هم دلم را به هم می‌ریخت.
- کجا میخواهی بروی مادر؟

به صورت نحیف و بعد به دستان پینه‌بسته‌اش خیره می‌شوم. چه زود پیر شدی مادر. دلم می‌خواست فریاد بکشم: چه زود پیرِ من شدی مادر... چه زود شکستی...
آب دهانم را محکم‌تر قورت می‌دهم شاید از شر این بغض لعنتی خلاص شوم. نمی‌خواستم کار به اینجاها بکشد. دلِ آزردن یک موزچه را هم ندلرم، چه برسد ... فقط می‌خواستم دیگر کار نکند. می‌خواستم به من -به تنها فرزندی که مثلا همه‌ی سرمایه عمر و جوانی‌اش بود- افتخار کند. می‌خواستم... تو که می‌دانی خدا... تو که می‌دانی...
صورتم را آب می‌زنم. خنکای آب، حالم را جا می‌آورد. یک دل سیر گریه کرده‌ام. حتما گریه کرده‌ام که چشمانم و سر بینی‌ام اینهمه سرخ‌اند. حتما گریه کرده‌ام که این آقا، از آینه زل زده به من  و یادش رفته که شستن دست‌هایش خیلی وقت است تمام شده.
کجا می‌روم؟ کجا را دارم که بروم؟ کجا در امانم جز در آغوش تو؟
تویی که از تو مهربان‌تر و بزرگوارتر سراغ ندارم.
تویی که از تو دل‌رحم‌تر و با گذشت‌تر نمی‌شناسم.
از تو دلسوزتر، از تو خوب‌تر، از تو بزرگ‌تر و حامی‌تر و دلواپس‌تر، پیدا نمی‌کنم.
دست چمدانم را می‌گیرم و به سمت در خروج راه می‌افتم. ریه‌هایم را از هوای ناپاک تهران پر می‌کنم. آخیش! داشتم خفه می‌شدم.
چه خوبه که طرف حسابمون خودتی. چقدر آرامش‌بخشه. چقدر خیال‌راحت‌کُنه. ببین! برگشتم که جبران کنم. می‌دونم که هوامو داری. مثل همیشه. إلهِی لاَ تُخیِّبْ مَنْ لا یَجدُ مُعْطِیاً غَیْرَکَ، وَلاَ تَخْذُلْ مَنْ لا یَسْتَغْنِی عَنْکَ بِأَحَد دُونَکَ






تاریخ : یکشنبه 101/10/25 | 7:4 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا

مجموعه فایل های گزارش کار به صورت فایل زیپ قابل دریافت است (کلیک).






تاریخ : یکشنبه 97/2/30 | 12:15 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

طرح کار

انشا و نویسندگی


هدف از تفکیک انشا و نویسندگی در  واحد ادبیات، تمرکز و تأکید بر کسب مهارت نویسندگی در دانش‌آموزان است. اهمیت نویسندگی، تنها از جهت کسب مهارتی برای آینده نیست که شاید به‌عنوان حرفه‌ای درآمدزا اختیار شود و یا روزی جایی به‌کارآید. نوشتن، احساسات و عواطف را هدایت می‌کند و سبب ارتباطات سالم‌تر با هم‌نوعان خواهد بود، که اقتضای تمام دوره‌های سنی است. علاوه‌برآن، خوب‌نوشتن مستلزم به‌کارگیری صحیح حواس است و نیازمند تمرکز و تفکر عمیق، که اهمیت آن نیز بدیهی است.

نوشتن، حس خودباوری را در دانش‌آموزان افزایش می‌دهد و توانمندی‌های نهفته ایشان را آشکار می‌سازد. همچنین بار روانی تحمیل‌شده بر دانش‌آموزان را سبک می‌کند و می‌تواند کمکی باشد در جهت کشف اختلالات رفتاری احتمالی، و دغدغه‌ها و فشارهای روانی دانش‌آموزان، در جهت اصلاح و یاری‌رساندن به ایشان. اهمیت انشا و نویسندگی، در جملاتی کوتاه و این قالب محدود به بیانی کامل نمی‌رسد و حق آن ادا نمی‌شود؛ لذا به همین اشارات اندک بسنده می‌کنم.

کلاس انشا و نویسندگی در نظر دارد مطابق با چارچوب آموزشی پایه‌های اول تا ششم، فعالیت‌هایی خارج از کتاب را در جهت ارتقای سطح نوشتار دانش‌آموزان داشته باشد. درواقع با‌توجه‌به سطح هر دوره و توانمندی دانش‌آموزان، هرآنچه مقتضی نویسندگی است، در این کلاس تدریس می‌شود.

اهداف کلی

دراین‌خصوص چند رویکرد کلی مدّنظر است:

1. انس دانش‌آموزان با نویسندگی:

می‌آموزیم نویسندگی، هنری مختص گروهی خاص نیست و هر فردی - چه با استعداد ذاتی، چه بدونِ آن- می‌تواند خوب بنویسد. این روحیه را به چند شیوه مختلف در دانش‌آموزان پرورش می‌دهیم:

1. شناختن و شناساندن توانمندی‌های بالقوه هر دانش‌آموز:

بسیاری از دانش‌آموزان نسبت به توانایی‌های بالقوه خود ناآگاهند. یکی از کارکردهای کلاس انشا و نویسندگی، کشف این توانمندی‌ها در فرد‌فرد دانش‌آموزان، شناساندن آن به ایشان و هدایت آن در جهت رشد و باروری است. برای انجام این کار در جلسات اول، دانش‌آموزان ترغیب می‌شوند هرآنچه در توان دارند، بر کاغذ بنشانند. این نگاشته‌ها در پوشه‌ای ضبط می‌شوند و به‌مرور زمان، معلم با بررسی روند حرکتی هر دانش‌آموز، علاوه‌بر سنجش میزان رشد مطلوب او، توانمندی‌های خاص او را پیدا کرده و به نمایش می‌گذارد. یافتن توانمندی‌های ویژه در هر دانش‌آموز، ایجاد انگیزه کرده و او را به نوشتن مایل و نسبت به آن علاقمند می‌کند.

2. توجه به نکات مثبت هر نوشته، معرفی و برجسته‌سازی آن:

پس از چند جلسه آزاد نویسی و آشنایی نسبی معلم با سطح کلاس، آموزش نکات مؤثر در بهترشدن نوشتار آغاز می‌شود. در این گام‌ها که به‌مرور در طول سال و با تمرکز بر نکات کتاب درسی هر پایه صورت می‌پذیرد، هر دانش‌آموز سعی می‌کند آموخته‌ها را در نوشتار رعایت کند. سپس در زمان قرائت نوشته، از دیگر دانش‌آموزان خواسته می‌شود نکات مثبتِ موجود در نوشتار او را پیدا کنند و از این طریق، حس موفقیت و خودباوری در دانش‌آموز تقویت می‌شود. دو ماه اول با سیاست‌های تشویقیِ صِرف، دانش‌آموزان را به نویسندگی علاقمند و دلگرم می‌کنیم و پس از آن به‌مرور زمان، به نقد مثبت نوشته‌ها اقدام می‌شود.

در نهایت دانش‌آموزانی که موفق شده‌اند بیشتر نکات را در نوشتار خود رعایت کنند، به طرق مختلف -و البته بدون شاخص‌شدن و جلب حساسیت سایرین- مورد تشویق قرار می‌گیرند که از جمله آن، چاپ اثر ایشان در ماهنامه «انشا و نویسندگی» است که به‌صورت ماهانه انجام می‌پذیرد و انتخاب آثار مطابق با سیاست‌های جاری کلاس در آن ماه است. همچنین امکان چاپ آثار برتر در ویژه‌نامه اردیبهشت‌ماه فراهم است. علاوه‌بر آن و جهت مشارکت حداکثری دانش‌آموزان، به اقتضای زمان (مناسبت ها، جشن‌ها و ... ) نوشته‌های برتر معرفی و یا در جمع مدرسه قرائت می‌شوند. لازم به ذکر است معلم بر خود وظیفه می‌داند در دیدن و دیده‌شدن دانش‌آموزان کسی را از قلم نیندازد.

3.  همراهی معلم و دانش‌آموزان:

معلم در کنار دانش‌آموزان قرار دارد نه در مقابل ایشان. لذا هر زمان موضوعی برای نوشتن طرح می‌شود، خود را موظف می‌داند همراه دانش‌آموزان بنویسد، نوشته خود را به همراه دیگر دانش‌آموزان قرائت کند و آن را به نقد و بررسی کلاس بگذارد. این همراهی سبب انس و الفت دانش‌آموزان با معلم، کلاس و موضوع آموزشی می‌شود و علاقه و انگیزه ایشان به مشارکت را افزایش می‌دهد.


2. رشد علمی- تکنیکی سطح نویسندگی:

1. آموزش نکات لازم جهت نگارشی سالم و مؤثر مطابق آموزش‌های کتاب درسی هر پایه:

در هر پایه، نکات مورد تأکید کتاب نگارش آن پایه مدّنظر قرار دارد و در آموزش نویسندگی لحاظ می‌شود. معلم با تأکید بر نکات رعایت‌شده در نوشتار دانش‌آموزان، ایشان را به تمرین و ممارست ترغیب می‌کند و در عمل، آن‌قدر این نکات در متن نوشته‌ها تکرار می‌شوند که به‌صورت ملکه درمی‌آیند؛ دانش‌آموز به چشم تکلیفی دشوار به آن نمی‌نگرد، بلکه آن را به‌عنوان ابزاری جهت بهترنوشتن و درنتیجه بیشتر دیده‌شدن، به استخدام خود درمی‌آورد. این آموزش، فرع بر آموزش تکنیکی و مکمل آن است.

2. آموزش قواعد نویسندگی:

1) از منظر مهارتی: مهارت، آموزش‌دادنی و آموزش‌دیدنی است. پس هرکس -با استعداد ذاتی یا بدون آن- می‌تواند بیاموزد. در این بخش، متناسب با سطح کلاس، نکات لازم جهت خوب‌نوشتن، آموزش داده می‌شود که از جمله آن، قواعد آزادنویسی، ساده‌نویسی، واقع‌نگاری، پرهیز از جانبداری و تحمیل عقاید، شروع قوی و جمع‌بندی نهایی و ... است.

2) از منظر هنری: با بررسی‌های صورت‌گرفته در نوشتار دانش‌آموزان، افرادی که دارای استعداد ذاتی هستند، شناسایی و جهت‌دهی می‌شوند.


3. نوشتن و نوشتن و نوشتن:

نوشتن، مهارتی است که علاوه‌بر آموزش، نیازمند تمرین مستمر است. برای تحقق این منظور، کتاب‌هایی جذاب در نظر گرفته شده که به‌صورت تخصصی به آموزش انشا و نویسندگی تعلق دارد: 1. برای نوشتن دست‌های خود را گرم کنید (جلد 1 و 2 و 3)؛ 2. پرورش خلاقیت در کودکان.

معلم و دانش‌آموزان، گام‌به‌گام با تمرین‌های این دو کتاب پیش‌می‌روند و آنچه در طول کلاس فراگرفته‌اند را با تمرین، نهادینه می‌کنند. همچنین به‌کمک این تمرین‌ها، با شیوه رایج کپی‌کاری (املا نویسی!) مقابله کرده و دانش‌آموزان را در جهت خلق آثاری بدیع و باطراوت، هدایت می‌کنیم.


3. دانش‌آموزانِ نویسنده:

انتظار می‌رود در پایان سال، هر دانش‌آموز حداقل بتواند از مهارتی نسبی در نوشتن برخوردار باشد؛ به‌طوری‌که منظور خود را -که به‌صورت شفاهی خوب بیان می‌کند- بتواند خوب هم انشا کند.

به‌صورت حداکثری، توقع می‌رود در میان دانش‌آموزان، افرادی برجسته با قابلیت نویسندگی مطلوب و متناسب با پایه خود، شناخته شوند که به هنر خوب‌نوشتن و زیبا‌نوشتن مجهزند.


اهداف جزئی

به‌صورت جزئی‌تر و با تفکیک آموزش هر پایه، عملکردی به شرح زیر مدّنظر است:

پایه اول:

1. انس با نوشتن و ایجاد انگیزه و علاقه برای ساخت کلمات با حروفی که در هر هفته آموزش دیده‌اند.

2. طرح بازی مرتبط و هماهنگ با سطح آموزشی پایه.

3. ارائه برخی فعالیت‌های کتاب همراه «پرورش خلاقیت در کودکان» که متناسب با سطح آموزشی پایه فوق می‌باشد.

پایه دوم:

1. تصویرنویسی: نشان‌دادن چند تصویر مختلف، تقاضای توجه به جزئیات آنها و نوشتن درموردِ تصویر موردِعلاقه.

2. ارائه 2 یا 3 موضوع تشریحی، گفتگو درباره آنها و تقاضای نوشتن درموردِ موضوع موردِ‌علاقه (کتاب همراه «برای نوشتن دست‌های خود را گرم کنید 1 و 2 و 3»).

3. یافتن و برجسته‌کردن نکات نگارشی رعایت‌شده در نوشته دانش‌آموز، هم‌زمان با تدریس آن توسط معلم پایه؛ مانند: مخالف‌ها و هم‌معنی‌ها؛ توجه به محل زندگی موجودات مختلف و به‌کار‌بردن واژه مناسب؛ اشاره به مشاغل و مکان‌های مرتبط با آنها؛ صَرفِ افعال گذشته، حال، و آینده؛ استفاده به‌جا و مناسب از صفت‌های تفضیلیِ «تر» و «ترین»؛ توجه به علائم نگارشی و به‌کارگیری صحیح آن؛ استفاده به‌جا از جملات پرسشی و ... .

4. ارائه فعالیت‌های کتاب همراه «پرورش خلاقیت در کودکان».


پایه سوم

1. تصویرنویسی: نشان‌دادن چند تصویر مختلف، تقاضای توجه به جزئیات آنها و نوشتن درموردِ تصویر موردِ‌علاقه.

2. یافتن و برجسته‌کردن نکات نگارشی رعایت‌شده در نوشته دانش‌آموز، هم‌زمان با تدریس آن توسط معلم پایه؛ مانند: به‌کارگیری کلمات به‌صورت جمع «ها، ان، ات»؛ به‌کارگیری مترادف و متضاد کلمات؛ صرف فعل در گذشته، حال، و آینده و استفاده به‌جا از آن؛ استفاده به‌جا از علائم نگارشی «.- ؟ - «»- ،- :- !»؛ استفاده به‌جا از ضمیرها؛ به‌کارگیری پسوند و پیشوند مناسب؛ توجه به مفعول، موصوف و صفت و ... .

3. ارائه 2 یا 3 موضوع کلی برای انشا و تقاضای انتخاب موضوع موردِ‌علاقه، تبدیل آن به چند موضوع کوچک‌تر، انتخاب موضوع کوچک‌تر موردِ‌علاقه و نوشتن درموردِ آن.

4. تأکید بر جمله اول به‌عنوان جمله اصلی یا جمله موضوع، شرح کارکردهای آن، توجه به ارتباط بندهای بعدی با آن، شاخص‌کردن جملات اولِ قوی‌تر در میان نوشته‌ها.

5. خواندن داستانی کوتاه و هدفمند به‌عنوان نمونه از کتاب «101 قصه از دنیای حیوانات»، کتاب‌های کتابخانه یا داستان‌های پیشنهادی دانش‌آموزان (می شود از ایشان خواست برای جلسه آینده داستانی کوتاه که موردِ‌علاقه ایشان است با خود به همراه بیاورند)، تقاضای انتخاب عنوانی مناسب برای آن‌که به‌جز عنوان‌یابی مناسب که خود از نکات مهم نویسندگی است، مهارت‌های شنیداری، درک مطلب، توجه به جزئیات و توجه به پیام اصلی داستان را نیز در دانش‌آموزان تقویت می‌کند.

6. ارائه 2 یا 3 موضوع تشریحی، گفتگو درباره آنها و تقاضای نوشتن درموردِ موضوع موردِ‌علاقه (کتاب همراه «برای نوشتن دست‌های خود را گرم کنید 1 و 2 و 3»).

7. ارائه فعالیت‌های کتاب همراه «پرورش خلاقیت در کودکان».

پایه چهارم

1. تصویرنویسی: نشان‌دادن چند تصویر مختلف، تقاضای توجه به جزئیات آنها و نوشتن درموردِ تصویر موردِ‌علاقه و تقاضای انتخاب عنوانی مناسب با آن.

2. یافتن و برجسته‌کردن نکات نگارشی رعایت‌شده در نوشته دانش‌آموز، هم‌زمان با تدریس آن توسط معلم پایه؛ مانند: رعایت علائم نگارشی؛ توجه به املای صحیح کلماتی که تلفظ مشابه دارند، مانند: اساس و اثاث؛ شاخص‌کردن کلمات ترکیبی استفاده‌شده در نوشتار؛ به‌کار‌گیری مناسبِ واو ربط یا واو پیوند؛ به‌کارگیری صحیح پیشوندها و پسوندها؛ اتصال جملات با اما و ولی، چون و زیرا، سپس و بعد؛ توجه به هم‌خانواده کلمات و استفاده به‌جا از آنها و ... .

3. خواندن داستانی کوتاه و هدفمند به‌عنوان نمونه از کتاب «101 قصه از دنیای حیوانات»، کتاب‌های کتابخانه یا داستان‌های پیشنهادی دانش‌آموزان (می شود از ایشان خواست برای جلسه آینده داستانی کوتاه که موردِ‌علاقه ایشان است با خود به همراه بیاورند)، و تقاضای بازنگاری آن توسط دانش‌آموزان با رعایت ترتیب رویدادهای آن.

4. خواندن دو متن مشابه و پیداکردن شباهت‌های آن با مشارکت رقابتی دانش‌آموزان.

5. تمرین نوشتار علمی.

6. تمرین نوشتار ادبی.

7. تمرین انتخاب عنوان مناسب برای نوشته، شاخص‌کردن عناوین جذاب که بیشترین مناسبت را با نوشته و پیام آن دارد.

8. تأکید بر عبارت آغازین و برجسته‌سازی عبارات آغازین جذاب و جالبِ‌توجه در میان نوشته‌های دانش‌آموزان.

9. توجه به رعایت ترتیب رویدادها در نوشتار دانش‌آموزان.

10. تمرین ویرایش و بازنگاری نوشتار.

11. یافتن پیام جمله از طریق تبدیل حکایات به نثر ساده.

12. تقویت هم‌ذات‌پنداری و بیان توصیف با احساسات و عواطف خود.

13. توجه به جمله پایانی و اهداف آن.

14. تمرین خاطره‌نویسی (یادداشت روزانه).

15. تبدیل نظم به نثر یا متن ادبی به نثر ساده.

16. نوشتن به روش پرسشگری.

17. ارائه 2 یا 3 موضوع تشریحی، گفتگو درباره آنها و تقاضای نوشتن درموردِ موضوع موردِ‌علاقه (کتاب همراه «برای نوشتن دست‌های خود را گرم کنید 1 و 2 و 3»).

18. ارائه فعالیت‌های کتاب همراه «پرورش خلاقیت در کودکان».


پایه پنجم:

1. تصویرنویسی: نشان‌دادن چند تصویر مختلف، تقاضای توجه به جزئیات آنها و نوشتن درموردِ تصویر موردِ‌علاقه و تقاضای انتخاب عنوانی مناسب با آن.

2. یافتن و برجسته‌کردن نکات نگارشی رعایت‌شده در نوشته دانش‌آموز، هم‌زمان با تدریس آن توسط معلم پایه؛ مانند: استخدام پسوندها و پیشوندهای مناسب در نوشتار، رعایت علائم نگارشی و استفاده به‌جا از آن، ایجاد پیوند میان جملات با «هم، نیز، که، تا» و ... .

3. تجسم یک صدا، گفتگو درموردِ آن، ابراز احساس خود از آن صدا (شادی، اندوه، خشم و ... ) و علت آن حس، تقاضای نوشتن در‌این‌باره.

4. خواندن داستانی کوتاه و هدفمند به‌عنوان نمونه از کتاب «101 قصه از دنیای حیوانات»، کتاب‌های کتابخانه یا داستان‌های پیشنهادی دانش‌آموزان (می شود از ایشان خواست برای جلسه آینده داستانی کوتاه که موردِ‌علاقه ایشان است با خود به همراه بیاورند) و بررسی جزئیات آن با مشارکت دانش‌آموزان.

5. تبدیل نظم به نثر و حکایت به نثر ساده.

6. ارائه 2 یا 3 موضوع تشریحی، گفتگو درباره آنها و تقاضای نوشتن درموردِ موضوع موردِ‌علاقه (کتاب همراه «برای نوشتن دست‌های خود را گرم کنید 1 و 2 و 3»).

7. ارائه فعالیت‌های کتاب همراه «پرورش خلاقیت در کودکان».

8. خاطره‌نویسی (یادداشت روزانه).

9. تمرین شرح‌حال‌نویسی.

10. تمرین زندگی‌نامه‌نویسی.

11. تمرین خلاصه‌نویسی.

12. تشویق و هدایت دانش‌آموزان به سمت بهره‌گیری از تخیل در نوشتن.

13. تمرین گزارش‌نویسی.

14. تمرین تحقیق.

 

پایه ششم:

1. خواندن ابتدای یک داستان و تقاضای نوشتن ادامه آن.

2. یافتن و برجسته‌کردن نکات نگارشی رعایت‌شده در نوشته دانش‌آموز، هم‌زمان با تدریس آن توسط معلم پایه؛ مانند: توجه به مصدر کلمات؛ مبالغه‌گویی؛ کنایه؛ پیوند جملات با «بنابراین، اگرچه، اگر، تا»؛ به‌کارگیری تشبیه در نوشتار؛ استفاده از توصیف در نوشتن؛ استفاده از روش مقایسه؛ استفاده به‌جا از مبالغه و مناظره؛ به‌کارگیری شبه‌جمله و ... .

3. ارائه 2 یا 3 موضوع تشریحی، گفتگو درباره آنها و تقاضای نوشتن درموردِ موضوع موردِ‌علاقه (کتاب همراه «برای نوشتن دست‌های خود را گرم کنید 1 و 2 و 3»).

4. ارائه فعالیت‌های کتاب همراه «پرورش خلاقیت در کودکان».

3. تحقیق و گزارش‌نویسی.

4. تبدیل نظم به نثر، و ضرب‌المثل به نثر ساده.

5. خلاصه‌نویسی.

6. شرح‌حال‌نویسی.

7. توجه به ساده‌نویسی، کوتاهی جملات و مرتبط‌بودن آنها.

8. تمرین نوشتن با بهره‌گیری از حواس.

9. خاطره‌نویسی (یادداشت روزانه).

10. روزنامه دیواری.

11. تمرین جان‌بخشی به اشیاء.

12. استفاده از ضرب‌المثل، لطیفه، شعر، آیات، روایات و ... در نوشتار.









تاریخ : جمعه 97/2/28 | 5:45 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

« نقشـــــه راه »

زاهده آگاهی؛ معلم انشا و نویسندگی

 

موضوع:

تدریس انشا و نویسندگی به دانشآموزان پایه اول تا ششم ابتدایی.

اهداف:

1. انس دانش‌آموزان با نویسندگی.

2. رشد علمی- تکنیکی سطح نویسندگی.

3. دانش‌آموزان نویسنده.

عملکرد:

1. شناختن و شناساندن توانمندی‌های بالقوه هر دانش‌آموز.

2. توجه به نکات مثبت هر نوشته، معرفی و برجسته‌سازی آن.

3.  همراهی معلم و دانش‌آموزان.

4.  پیگیری روند پیشرفت هر دانش‌آموز.

5. آموزش نکات لازم جهت نگارشی سالم و مؤثر مطابق آموزش‌های کتاب درسی هر پایه.

6.آموزش قواعد نویسندگی.

7. نقد سازنده از طریق یافتن نکات آموزش‌داده‌شده در نوشته دانش‌آموز توسط دوستان هم‌کلاسی.






تاریخ : جمعه 97/2/28 | 5:30 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا

....................

شما یادتان نیست. آن وقت‌ها – زمانی که خیلی بچه‌تر از حالا بودیم- باران می‌آمد.

نه! آن که شما می‌گویید گِل‌باران است. منظورم باران راست‌راستکی است. آن هم نَه سال به دوازده ماه یک مرتبه! از اول پاییز سقف آسمان قشنگ مثل آبکش بزرگی سوراخ‌سوراخ می‌شد و اینقدر آب بکر و تازه فرو می‌ریخت که تمام سر و روی شهر را حسابی صفا می‌داد؛ خانه‌ها و درخت‌ها را می‌شست، کوچه‌های خاکی را از عطرش پر می‌کرد و بی‌رودربایستی به هرجا می‌توانست راه می‌جُست.

زیر تِلِق تِلِق قطره‌های درشتی که از سقف توی سطل‌های ماست و کاسه‌های رویی می‌پرید، بچه‌ها، پیچیده در دست‌بافته‌های مادرانشان، مشق شب می‌نوشتند. بعد هم با همان لالایی باران، دورتادور، زیر کرسی زغالی می‌خوابیدند تا زودتر صبح شود و چکمه‌های پلاستیکی زرد و سُرخشان را به پا کنند و بند نازک کلاه بارانی‌های مشمایی‌شان را زیر گلو سفت کنند و در راه مدرسه، هرجا فرصتی دست داد، محکم‌تر در چاله‌چوله‌ها پا بکوبند و... دست آخر هم سراپا گِلی به خانه برگردند و لابد برای آنهمه شور زندگی، کتکی هم نوش‌جان کنند.

بگذریم؛ شما یادتان نیست. روزگاری داشتیم با باران. حالا دیگر باران نمی‌آید که. هی زلزله می‌آید! بمب و ترکش هم زیاد می‌بارد.تمام پاییز، به‌جای خبر بارندگی و آب‌گرفتگی، اخبار انفجار و بی‌خانمانی و مرگ‌ومیر است که از زمین به آسمان می‌بارد. اصلا باران کجا ببارد؟ دار و درختی مانده؟ باغ و مزرعی مانده؟ هرچه بود یا کوبیدیم یا کوبیدند. این خرابه‌ها که جای باران نیست.

 http://pic.photo-aks.com/photo/animals/bird/sparrow/large/gonjeshk_zir_baran.jpg

 






تاریخ : چهارشنبه 96/9/22 | 11:48 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا

سلام

...............

عجیب آدم‌های مقاومی هستیم!

به‌راستی چه می‌کنیم با سیل بی‌امان واژه‌هایی که روز و شب – به طرق مختلف- بر ذهن و جانمان می‌ریزد؟ چطور در بندشان می‌کشیم و کجا آن‌ها را انباشته‌ایم که دست از قلم باز می‌داریم و هیچ نمی‌نویسیم؟

شاید بخشی از این دریافت‌ها را با گفتگو پس بدهیم؛ اما بدیهی است آن بخش عظیمی که از راه مطالعه، رسانه‌های مختلف، دیده‌ها و شنیده‌های خواسته و ناخواسته و ... وارد شده است، به این راحتی‌ها خارج نمی‌شود. پس با باقی‌مانده اطلاعات چه می‌کنیم؟

وقتی «ورودی» ذهنمان با «خروجی» آن هم‌آهنگ نیست، لاجرم باقی‌مانده که بی‌استفاده مانده است توسط مغز دور ریخته می‌شود تا فضا برای ورود اطلاعات جدید خالی شود. چون به‌سبب فقدان مدیریت صحیح در به‌کارگیری اطلاعات، ذخیره مناسبی از اطلاعات مفید نداریم، خواه‌ناخواه این بخش هم حذف می‌شود و می‌بینیم دچار فراموشی شده‌ایم؛ چون ما تصمیم نگرفته‌ایم کدام بخش بماند و کدام حذف شود.

از راه‌های ثبت اطلاعات در حافظه بلندمدت، به‌کارگیری آن‌ها و درواقع تبدیل بخش مفید این ورودی عظیم به خروجی است. یک پیشنهاد، نوشتن است. با نوشتن، بخشی از اطلاعات مفید دریافتی خود را با دیگران به‌اشتراک می‌گذاریم؛ لذا ورودی‌ها را به‌کار انداخته و خروجی می‌دهیم. بنابراین این بخش از اطلاعات - علاوه‌براینکه مورد کنکاش و شانه‌زنی ذهن و درنتیجه تعمیق و تثبیت آن در ذهن شده است- به حافظه بلندمدت منتقل می‌شود و در آن – درست مانند یک کتابخانه منظم- جا خوش می‌کند تا هر زمان که نیاز شد، به آن مراجعه کرده و بهره بگیریم.

پس اگر از فراموشی رنج می‌بریم، مقاومت نکنیم؛ بنویسیم!

 


http://www.modiresite.com/wp-content/uploads/2014/10/webcopywriting.jpg 






تاریخ : پنج شنبه 96/9/2 | 10:48 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی |

مبنای رسم‌الخط

شیوه‌نامه? خط فارسی را فرهنگستان تولید و منتشر کرده است: دستورخط فارسی. همه تابع این شیوه‌نامه هستیم. در فرهنگ املایی خط فارسی، قوانین دستورخط تا حدود زیادی بر 31?767 واژه اعمال شده است. این سامانه نیز بر اساس این دو شیوه‌نامه تهیه شده است.

در کارگاه‌های ویرایش و درست‌نویسیِ مؤسسه? «ویراستاران»، وقتی به بخش ویرایش صوری می‌رسیم، نخستین بحث، «دستورخط» است. سه پرسشِ آغازین این قسمت، این‌هاست:
1. چرا باید همه? فارسی‌نویسان از دستورخط واحد پیروی کنند؟
2. چرا آن دستورخط واحد باید دستورخط فرهنگستان زبان و ادب فارسی باشد؟
3. دستورخط فرهنگستان درباره? شیوه? املای تمامی واژه‌ها و عبارت‌های فارسی چه می‌گوید؟
از این رهگذر، اهمیت این شیوه‌نامه و لزوم تبعیت از آن را اثبات می‌کنیم و آن را به‌طور کامل آموزش می‌دهیم. به‌زودی گزیده‌ای از این مباحث را در دسترس شما قرار خواهیم داد.

چند مبنای دستورخط

تر، ترین در صفت‌ها، همیشه نیم‌جدا با قبل نوشته می‌شود؛ البته به‌جز در بیشتر و کمتر و بهتر.
می، نمی در فعل‌ها، همیشه نیم‌جدا با فعل پس از خود نوشته می‌شوند.
ابن / بن در اسم‌ها، همیشه با قبل و بعدش نیم‌جدا نوشته می‌شود.
ای (حرف ندا) همیشه جدا از منادا نوشته می‌شود.
اعراب‌ فقط برای پیشگیری از بدخوانی اعراب‌گذاری می‌شود. از ساکن به‌ندرت استفاده می‌شود.
تنوین‌ درج تنوین در کلمات تنوین‌دار، اجباری است.
ـه? فقط «ـه?» درست است و آن را همیشه باید درج کنیم.

بناهای اختیاری دستورخط

در بناهای اختیاری دستورخط، این‌ها را برگزیده‌ایم:

دستورخط انتخاب «ویراسـتاران»
ابن = بن در میانه? اسم، الف «بن» را درج نمی‌کنیم.
ـها = ها «ها»ی جمع را همیشه با قبل نیم‌جدا می‌نویسیم.
املاء = املا بعد از کلمات عربی مختوم به الف و همزه، همزه را درج نمی‌کنیم: املا. در این صورت، وقتی این کلمات کسره? اضافه بگیرند، یای میانجی بعدشان قرار می‌گیرد: املای من.
املایی = املائی قبل از یای نسبت و یای نکره‌ساز، ی می‌گذاریم، نه همزه: املایی.

دوصورته‌ها

در فرهنگ املایی خط فارسی، اگر برای یک واژه دو صورت املایی آمده باشد، معمولاً نخستین صورت املایی را ملاک گرفته‌ایم. این از آن روست که در خود فرهنگ املایی خط فارسی نیز صورت اول به‌واسطه? رجحانش در ابتدا قرار گرفته است.

اعراب‌گذرایِ فرهنگ املایی خط فارسی

در مواجهه با فرهنگ املایی خط فارسی، رعایت اعراب‌گذاری و ساکن‌گذاری و تشدیدگذاری عین آن کتاب ضروری نیست. به‌نظر می‌آید بنا به دلایلی، فرهنگ املایی خط فارسی در اعراب‌گذاری زیاده‌روی کرده است.

اگر واژه‌ای نبود؟

طبیعی است که بعضی واژه‌ها در فرهنگ املایی «ویراسـتاران» نباشد. ما گزارش جست‌وجوهای بی‌پاسخ را می‌بینیم و به‌تدریج و پس از بررسی، آن‌ها را به  فرهنگ املایی «ویراسـتاران» می‌افزاییم. البته برای سرعت‌یافتن این فرایند، خواهش می‌کنیم فرم «پیشنهاد واژه» را پر کنید.

مخالفت با فرهنگ املایی خط فارسی

چند واژه? نیم‌جداشده در فرهنگ املایی خط فارسی را نپذیرفته‌ایم؛ چون کلمه? مرکب نیست، مبنایی در دستورخط ندارد، به افراط در نیم‌جداکردن کشیده می‌شود و کلمه را دشوارخوان می‌کند. این نپذیرفتن فقط درباره? نیم‌جداکردن، آن‌هم در همین چند واژه? معدود است و قرار نیست ادامه یابد. شمار مخالفت‌ها 493 مدخل از بین 31?767 مدخل است؛ یعنی 1?55درصد! دوباره می‌گوییم مخالفت‌ها فقط در نیم‌جداکردن است.

چند نمونه:

نایکدستی: مثلِ‌آبِ‌اماله، آبِ اِماله

فاصله‌گذاری کلمات

1. درون یک کلمه:

1. 1. فاصله: نباید

1. 2. نیم‌فاصله: در صورت نیاز، باید

2. بـیـن دو کلـمه:

2. 1. یک فاصله: باید

2. 2. بیش از یک فاصله: نباید

2. 3. نیم‌فاصله: نباید

عددنویسی

1. عدد و معدود ← جدا: یازده تومان، 25 تومان، کوچه? 22

نکته: «بار» و «تا» هم معدود محسوب می‌شود: اولین بار.

2. هر تک‌واژه? ترکیبی ← نیم‌جدا: 25تومنی، پنجاه‌تومنی، سی‌ساله، هشتاد‌نفری، صددروازه، هشت‌دری، 320برگی

3. هر عدد ترکیبی ← نیم‌جدا: دویست‌وسی‌وششمین نفر، 435هزار نفر، 5میلیارد و 440میلیون و 32هزار نفر

4. کوته‌نوشت‌ها ← به عدد می‌چسبد: ص23، 1497م، 1342ش، ش66، ج7، س9

5. در تاریخ‌نویسی ← ماه‌ها و فصل‌ها به عدد می‌چسبد: 13خرداد1389، 12ذی‌قعده136، تابستان1392

6. عدد احتمالی ← نیم‌جدا و طبق قاعده? عددنویسی، اگر واودار بود، با رقم و اگر بی‌واو بود، با حرف : دوسه نفر، 1200 – 1300 کیلومتر

7. کسرها ← به‌حرف و نیم‌جدا: دوسوم، سه‌چهارم

تذکر:

1. «و» و «تا» بین دو رقم ← جدا: ص456 و 459، پنج تا شش نفر.

2. اعشار: فقط /

به

1. در فعل:

1. 1. بای زینت ← چسبیده: بروم، دست بکشم، بگفتم.

1. 2. عبارت فعلی ← نیم‌جدا: به‌کار رفت، به‌دست آورد، به‌یغما برد، به‌چاپ رساند، به‌شمار می‌رود.

2. در اسم:

2. 1. صفت‌ساز ← چسبیده: بهوش (هوشیار)، بسزا، بحق (درست)، بجا (شایسته)، بهنجار، بسامان، بقاعده (قاعده‌مند).

2. 2. قیدساز ← نیم‌جدا: به‌آهستگی، به‌تدریج، به‌عمد، به‌سختی، به‌زحمت، به‌خلافِ، به‌شدت، به‌جِدّ، به‌کلی، به‌ندرت، به‌ضمیمه?، به‌غایت.

2. 3. میانوند ← نیم‌جدا: سربه‌زیر، سربه‌هوا، خون‌به‌دل، دست‌به‌دست، پشت‌به‌پشت، لابه‌لا، جابه‌جا، روزبه‌روز، منزل‌به‌منزل.

2. 4. مصدر ← نیم‌جدا: به‌کاربردن، به‌دست‌آوردن، به‌روزکردن، به‌دورانداختن، به‌فریادرسیدن.

2. 5. عبارت‌های عربی ← چسبیده: بلاعوض، بلافصل، بلاشک، بعینه، بنفسه، بشخصه، بالعکس، بالقوه، بالفعل.

2. 6. متمم ← جدا: به اتاقم رفتم، به یک سال زندان محکوم شد، به شمیران خواهم آمد، به تو یادآوری کرد، به نام خدا.

2. 7. قسم ← جدا: به خدا قسم، به جان عزیزت، به سبیلم قسم، به قرآن.

2. 8. واژگان کهن ← چسبیده: بدین، بدان، بدو، بدیشان.

3. در حرف اضافه? مرکب ← نیم‌جدا: به‌سوی، به‌جهت، به‌نزد، به‌سمت، به‌طرف، به‌واسطه?، به‌غیر از، به‌طور (کلی)، به‌شیوه?، به‌طرز، به‌سبک.

نشانه‌ها

1. در نشانه‌های درنگ . ، ؛ : … ! ؟ قبل: بی‌فاصله؛ بعد: فاصله? کامل.

2. در نشانه‌های دربَرگیر «» () ?? [] {} < > با ‌درون: بی‌فاصله؛ با ‌بیرون: فاصله? کامل.

نکته: اگر نشانه? درنگ و دربرگیر کنار هم آمدند، قاعده? دومی را اعمال می‌کنیم:   ).   .)

3. در نشانه‌های ریاضی تنیده در متن فارسی + – = / ÷ × با قبل و بعد: یک فاصله.

قیدسازها

«در» و «بر» و «با» و «از» قیدساز و متمم‌ساز جدا نوشته می‌شود. «به» متمم‌ساز نیز جدا نوشته می‌شود.

فقط «به» قیدساز استثناست و با بعدش نیم‌جدا می‌شود.

منفی‌سازها در واژه‌های مرکب

نیم‌جدا با بعد: بی، نا، ضدّ (همیشه با تشدید)، غیر (مگر اینکه به حرف برسد: غیر از).

جدا از بعد: عدم، نبود، فقدان، فاقد، بدون.

مصدر

مصدر مصدر و شبه‌مصدر همیشه نیم‌جداست: ناکام‌شدن.

مگر اینکه در میانه‌اش واژه‌ای دیگر بیاید: نگاه ناپسند انداختن.

یک واحد خواندنی

معمولاً‌ عبارت‌های با یک واحد خواندنی نیم‌جدا نوشته می‌شوند. البته بعضی عبارت‌های با یک واحد خواندنی جداست: مجموعه کتب، سلسله جلسات، سری فیلم‌های بتمن، بهترین شکل، دیگر افراد، خیلی خنک، اندک دقت، این نوع.

اجزای فعل

اجزای فعل همیشه جداست.

پیشوندها در فعل‌های پیشوندی نیم‌جدا نوشته می‌شود. فعل پیشوندی فعل‌هایی هستند تشکیل‌شده از دو تک‌واژ که با این پیشوندها آغاز می‌شوند: در، بر، ور، فرا، فرو، فرود، باز، وا

همچنین «به» در عبارت‌های فعلی نیم‌جدا نوشته می‌شود.

حرف پسینی

حرف بعد از کلمه، همیشه جدا نوشته می‌شود: نسبت به، در مقایسه با، مبنی بر، مربوط به، با توجه به، بنا بر، بنا به.

صفت اشاره در ترکیب‌ها

«این» و «آن» و «همان» و «همین» در میانه? ترکیب‌ها باعث جداشدن نیم‌جداها می‌شوند: به‌جهتِ ← به این جهت.

جدا از بعد

این‌ها را جدا از بعدشان می‌نویسیم: تحت، مورد، زیر، عدم، نبود، فقدان، فاقد، بدون، اهل، هیچ، هر، آن، این.

مگر: چند استثنای ذکرشده در فرهنگ املایی «ویراستاران».

«قابل» و «غیرقابل» با بعدشان نیم‌جدا نوشته می‌شوند.

القاب

لقب‌های آغازین با بعدشان جدا نوشته می‌شوند: مرحوم، دکتر، شهید، شیخ، آیت‌الله، حجت‌الاسلام، مهندس، آقای، خانم و… .

مگر اینکه آن لقب جزء نام آن فرد شده باشد.

عطف وند

اگر کلمه‌ای به کلمه? پیشوند یا پسونددار عطف شد، جدا نوشته می‌شود: بی‌دقت و ملاحظه، پیشوند و پسونددار، غیرآبی و خاکی، پررنج و زحمت.

مگر: چند استثنای ذکرشده در فرهنگ املایی «ویراستاران».

نیم‌فاصله در عربی

در متون عربی، هیچ‌کجا نیم‌فاصله وجود ندارد. عنوان کتاب‌های عربی نیز باید کاملاً جدا نوشته شود: غرر الحکم و درر الکلم، نهج البلاغه، بحار الانوار.

عربی در فارسی

عبارت‌ها و اسامی عربی در متن فارسی، نیم‌جدا نوشته می‌شوند: ان‌شاءالله، دارالحدیث، دارالقرآن.

 

منبع: http://virastaran.net/khat/

 

...........................................................

پ. ن. 1: مرجع نویسی به روش آ پی آ

پ. ن. 2: فرهنگ املایی خط فارسی (فرهنگستان زبان و ادب فارسی)

پ. ن. 3: واژه یاب

 






تاریخ : یکشنبه 96/8/7 | 4:2 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا

 

نوشهرم. در ترافیک مسافران نوروزی. هوا خیلی سردتر از تهران است. از شیشه های بسته ماشین، مغازه ها را تماشا می کنم. بسته های بزرگ و کوچک توپ هایی که بیرون مغازه ها آویزان است توجهم را جلب می کند. چقدر توپ. بنگ به رنگ. طرح در طرح. هرکدام در قد و قواره ای. فکری می شوم مگر روزی چند کودک به این توپ ها نیاز پیدا می کنند که اینهمه تولید می شود؟

یادم می افتد بچه های خودم چند برابر سال های عمرشان توپ داشته و دارند. بدون این که فرصت کنند یک دل سیر با یک کدامشان بازی کنند. هی توپ خریدیم و هی توپ دور ریختیم!

لباس ها و مانتوها را نگاه می کنم. کیف و کفش ها را. اسباب بازی های رنگ وارنگی که پشت ویترین از سر و کول هم بالا می روند. ظرف و ظروف و لوازم دکوری.

روزانه چقدر تولید داریم؟ چقدر وارد می کنیم؟ چقدر عرضه می شود؟ چقدر از این عرضه کارآمد و مصرفی است؟ هرکدام از ما چقدر در سال خرید می کنیم؟ چه می خریم؟ چرا می خریم؟

چرا مدام لباس عوض می کنیم؟ کفش می خریم؟ لوازم خانه را زیاد می کنیم، کم می کنیم، عوض می کنیم؟!

به این فکر می کنم که اگر می توانستم لیستی از لوازم اضافه خانه ام تهیه کنم چند صفحه می شد؟ چند دفتر؟ چیزهایی که واقعا ضروری نیستند و بدون آنها هم می توان زندگی کرد، آب هم از آب تکان نمی خورد.

فکر می کنم به جای این همه خریدن که به خاطر محدودیت فضا، بسیار دور ریختن هم دارد، چه کارهایی می توانستم بکنم؟ شاید اگر به جای پر کردن خانه از غیر ضروری ها پس انداز کرده بودم الان سرمایه داری بودم برای خودم!

هی آه می کشیم و افسوس می خوریم که آخر الزمان است و هیچ چیز برکت ندارد. در نظام علی معلولی که هر معلولی علت دارد، این بی برکتی ها بی علت نیست و علت آن قطعا جبر نیست.


کسی که خِرَد را ندارد ز پیش

دلش گردد از کرده خویش، ریش

خرد چشم جانست چون بنگری

تو بی چشم، شادان جهان نسپری...

 

.......................................................................

پ.ن.1: شعر از فردوسی

پ.ن.2: کی می گه ترافیک چیز بدیه؟! :)






تاریخ : پنج شنبه 96/1/24 | 2:32 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

درهای آسمان باز شده و هرچه باران در دل خود داشته یک جا بر زمین می ریزد. از آن باران هاست که در لحظه آدم را موش آب کشیده می کند.

صدای شرشر باران، عطر خیس خاک، سرسبزی بی نهایت حاشیه خزر، همه با من پا در بازار محلی می گذارند که همه چیز دارد.

بوی سیرترشی و زیتون، بوی میوه های تازه دست چین شده از باغ های پر رونق شمالی، بوی شیر، ماست، پنیر، بوی تند ماهی؛ سفید، غزل، کفال... چقدر بو، چقدر رنگ.

همه چیز طراوت و تازگی وصف نشدنی دارد. تمام روز این جا قدم بزنی نه خسته می شوی نه حوصله ات سر می رود. هر غرفه - که همه چیزش دست ساز است و به گونه ای خاص سر هم بندی شده- سایه بان بلندی مقابلش دارد که در کنار هم، سقف بازار را ساخته اند. وقتی آفتاب تند باشد، سایه بان می شود و حالا هم جلوی سیل بی امان باران را گرفته است.

پارچه ها را با طناب های پلاستیکی رنگارنگ که مخصوص جعبه های میوه است محکم کرده اند. فکر خوبی بوده فقط یک مشکل کوچک دارد؛ پارچه ها از آب پر می شوند و شکمشان درست بالای سر ما باد می کند می آید پایین. البته برای آن هم تدبیر کرده اند؛ هر از گاهی یکی از فروشنده ها با چوب دستی بزرگش به شکم پارچه فشار می آورد و یک عالمه آب از لبه های آن سرازیر می شود پایین. آن پایین هم سطل پلاستیکی بزرگی گذاشته اند که آب مستقیم داخل آن می ریزد. مهارت خاصی می طلبد. مهندسی دقیق و خوبی دارند این سقف های محلی.

بین بازار میوه فروش ها و ماهی فروش ها به قدر دو سه متری فاصله است. این میان کوچه ای است که ورودی وسط بازار را تشکیل داده. هیچ مهندسی هم در کار نیست. همین فاصله اندک کافی است که سر تا پا خیس شویم. اما ارزش دارد. آن طرف ماهی فروش ها غوغایی راه انداخته اند؛ ماهی ها را روی زمین چیده اند و چوب می زنند. چقدر ماهی. بیشترشان هنوز زنده اند و نفس نفس می زنند. چند ماهی سفید، سبزی تازه محلی، پرتقال و نارنج، خیار و گوجه و قدری زیتون، سوغاتی است که از این بازار می بریم. همین طور سراپای خیس و یکی دو تا عطسه.






تاریخ : پنج شنبه 96/1/24 | 2:7 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.