به نام خدا
سلام؛
در ادامه ی مباحث فضای مجازی، می رسیم به موضوع "حد" و "اندازه"..
گفتیم [1] برای این که بتونیم استفاده ی مفید و مناسبی از ابزار داشته باشیم باید حد استفاده از اونا رو بشناسیم و اعمال کنیم؛
در مثال صندلی گفتیم زمانی نشستن روی صندلی مفیده و احساس رضایتمندی برامون داره که به اندازه بشینیم.. این اندازه به قدر رفع نیازه.. بعد از اون دیگه نشستن روی صندلی نه تنها مفید نیست بلکه مضر هم هست..
برای تعیین حد استفاده از ابزار (از جمله فضای مجازی) باید اول بدونیم حد استفاده از هر وسیله چطور تعیین می شه؟
اگه به مثال صندلی برگردیم به سادگی فرمول اصلی دستمون میاد؛
"هر ابزار و وسیله ای تا زمانی برامون مفید و کاربردیه و احساس رضایتمندی به همراه داره که در حد رفع نیاز ازش استفاده کنیم"
اصلا تمام این دنیا همین خاصیت رو داره.. چون وسیله است.. ما مسافرانی هستیم که قراره در طی مسیر سفرمون از یه سری ابزار ، استفاده ی حیاتی کنیم.. اونایی که اهل سفرن می دونن هر چی کوله بارمون از ابزار خالی تر باشه در طی سفر راحت تریم و برعکس هرچی بار و بندیل اضافی با خودمون حمل کنیم بر خلاف تصور که توقع داریم رفاه بیشتری همراه بیاره، دردسرمون بیشتر خواهد بود..
همین مقدار ضروری از ابزار هم که ناچاریم ازشون بهره بگیریم اگه حدشون رعایت نشه به دردسر میوفتیم.. مثلا نمی تونیم در تمام طول سفر مسواک بزنیم که!
در مورد فضای مجازی، این قضیه گویا با شدت بیشتری صدق می کنه..
همونطور که قبلا هم عرض شد ما ناچار به دنیای مجازی وارد شدیم و ناچار به استفاده از اون هستیم.. ابزاری فوق العاده مفیده خصوصا برای ترویج عقاید.. چون بدون هیچ یک از محدودیت های دنیای حقیقی می تونیم با تمام افراد دنیا ارتباط برقرار کنیم.. و این موقعیت خیلی خوبی برای تبلیغه اما در حد ضرورت.. در حد رفع نیاز.. در حدی که واقعا بینی و بین الله بتونم بگم کار مفیدی انجام دادم که رضایت خداوند متعال رو در بر داره.. [2]
***
به همین اندازه، موضوع تعیین "اولویت" اهمیت داره ..[3]
یعنی این که در نظر بگیرم در حال حاضر کدوم فعالیت برای من ضروری تره؟ این کاری که می خوام در فضای مجازی انجام بدم ضروری تره یا مطالعه ی فلان کتاب؟ یا نوشتن فلان مطلب؟ یا رفتن به فلان جا؟ یا سر زدن به خانواده ام؟ یا بازی کردن با بچه هام؟[4] یا رسیدگی به امور منزل؟ یا ...؟!
گاهی ما تمام وظایف مهم و اساسی مونو فراموش می کنیم فقط مشغول هدایت خلق الله به صراط مستقیم می شیم (کاربرد فضای مجازی رو در مفیدترین حالتش در نظر می گیرم)
قبل از اون من به عنوان انسان، زن، فرزند، همسر، مادر (و سایر مسئولیت های الهی ام) وظایفی دارم که خیلی هاشون نسبت به این فعالیت مجازی اولویت دارن.. مثلا من وظیفه دارم به بچه هام رسیدگی کنم.. باهاشون حرف بزنم.. بازی کنم.. نیازهاشونو مرتفع کنم.. باید فرصت و حوصله ی کافی برای ابراز محبت و احساساتم باقی بذارم که تو امر تربیت که فکر می کنم مهم ترین وظیفه ام تو این دنیاست موفق باشم.. من در وهله ی اول وظیفه دارم بچه های خودمو درست تربیت کنم.. به دین علاقمند کنم.. آماده و راهی شون کنم برای بندگی.. نه که همه ی عالمو به صراط مستقیم بخونم و از خونه ی خودم و از نزدیک ترین افراد به خودم غافل باشم.. این دو وظیفه رو می شه در کنار هم انجام داد اما همیشه اولویت با بچه هامه..
ولی ما معمولا از تمام وظایفمون غافلیم و حتی اینقدر سرگرم فضای مجازی می شیم که -بی اغراق- از خورد و خوراک بچه ها که از نیازهای اولیه اشونه هم غافل می شیم.. اسمشم می ذاریم فعالیت فرهنگی!
این عین بی فرهنگیه!
این اولویت بندی رو اگه ما خودمون نتونیم مراعات کنیم چجوری می خوایم به بچه هامون یاد بدیم؟
***
باید میزان اهمیت این دو موضوع اساسی (حد استفاده و اولویت بندی) برای ما روشن باشه که بتونیم این فرهنگ صحیح رو به دیگران خصوصا فرزندانمون منتقل کنیم..
درسته که خاصیت لاینفک دنیای مجازی ایجاد غفلته ولی به نظر می رسه در دنیای حقیقی هم غفلت شده خصلت بارز شخصیت ما!
"آنچه باید می آموختیم" مربوط به زمانیه که برای اولین بار خواستیم وارد فضای مجازی بشیم و از این فرصت و این ابزار که می تونه بی اندازه مفید و در عین حال بی اندازه مضر باشه(با توجه به نوع و میزان مصرف) بیشترین بهره رو ببریم؛ اما متاسفانه معمولا ما اول مبتلا می شیم بعد می آموزیم!
شاید این فرصتی باشه برای تبادل نظر بیشتر تا لااقل فرزندانمون (اگه هنوز وارد این فضا نشدن) "مجهز" و با "دید باز" وارد شن تا از معضلاتش همه در امان باشیم ان شاءالله..[5]
..............................................................
پ.ن:
2. فکر نمی کنم در این رابطه نیاز به توضیح بیشتری باشه اما اگر لازم بود اضافه خواهم کرد ان شاءالله..
3. به نظرم هر دو به یه اندازه اهمیت دارن..
4. من فکر نمی کنم چیزی مهم تر از این موضوع وجود داشته باشه که تا این اندازه مورد ظلم و بی تفاوتی واقع شده باشه..
5. به خاطر آسیب های بسیار زیادی بازی های رایانه ای، همه جوره سعی کردم از ورودشون به خونه جلوگیری کنم اما متوجه شدم بدترین راه ممکن رو پیش گرفته ام..
من تمام مدت سعی کردم صورت مساله رو پاک کنم تا با این مساله ی سخت اصلا روبرو نشم..
اما اشتباهم رو زمانی متوجه شدم که دیدم فاطمه بانو به هر طریق ممکن راهشو به این فضا باز کرده و سنگ بزرگی که تو مسیرش گذاشته بودم نتونسته جلوی اصرار لطیف و روشنشو بگیره.. (از طریق گوشی های خاله و عمه و دایی و حتی پدربزرگ که اصلا کاری با این بازی ها نداره و ...)
به نظرم رسید به جای این که مدام نگران محتوای بازی هایی باشم که ناخواسته دست دخترم می بینم، خودمو بذارم کنارش و باهاش همراه و هم بازی شم.. یکی دو تا بازی نسبتا امن براش ریختم و با هم مشغول بازی شدیم..
دیروز به موضوع اولویت بندی فکر می کردم و خواستم امتحان کنم ببینم تا چه حد می تونه عملی باشه.. وقتی از مدرسه اومد گفت: "پو" می دی بازی کنم؟ چون مشغول کار بودم فکر نمی کرد باهاش هم بازی شم.. گفتم: الان میام با هم بازی کنیم.. تا گفتم "با هم" ، گفت: می شه خونه بازی کنیم؟! (از این خونه های کوچولوی دو طبقه که وسایل داره.. لذت بخش ترین بازی اش اینه.. هیچ وقت ازش سیر نمی شه) با هیجان برنامه ریزی شده ای! گفتم: آره! خیلی خوبه.. مدت زیادی با هم بازی کردیم و به کلی "پو" رو فراموش کرد.. دیگه هم سراغشو نگرفت..
ما می تونیم از این دست بازی های هیجان انگیز داشته باشیم که همیشه تازه است و اتفاق های جالبی به همراه داره، می تونیم هم مشغول بازی کسل کننده و یک نواخت پو بشیم.. می تونیم کتاب های جدیدی که به تازگی خریده رو بخونیم و کلی بهمون خوش بگذره، می تونیم هم بدون تحرک یه گوشه بیوفتیم و کله مون تو موبایل باشه.. قطعا بچه ها اگر حق انتخاب های بهتر و هیجان انگیزتری داشته باشن سراغ این چیزها نمی رن یا اگه برن خیلی زود اون حس کنجکاوی شون ارضا می شه و وقتی می بینن خبری نیست دست می کشن.. حالا این که من هی بخوام محدود کنم و نذارم تجربه کنه یا هی بخوام بگم یه دقیقه دیگه تمومش کن دو دقیقه دیگه خاموشش کن و .. جز ایجاد تنش و سر و کله زدن های طولانی و نهایتا ناراحتی و فاصله افتادن بین من و بچه هام اتفاق دیگه ای رقم نمی خوره..
من فکر می کنم این در مورد تلویزیون هم کاملا صدق می کنه.. بچه هایی که ارتباط خیلی کمی با والدین و اطرافیانشون دارن اگر تلویزیون تماشا نکنن چیکار کنن پس؟ در و دیوارو تماشا کنن؟ کدوم بهتره؟ این که من مدام سر زمان تماشای تلویزیون سر و کله بزنم یا این که پیشنهاد کنم با هم بریم رو در و دیوار حموم با رنگ انگشتی نقاشی بکشیم؟! کدومش برای بچه ها جالب تره و لذت بیشتری داره؟!
ما وظیفه داریم برای بچه هامون وقت و انرژی کافی بذاریم.. چه کاری بهتر و مفیدتر و حتی ضروری تر از سیر کردن روح بچه هامون داریم؟! و چه کاری تا این اندازه مورد اجحاف و بی تفاوتی ما والدین واقع می شه؟!
به نام خدا
سلام؛
یکی دیگه از مسائلی که تو دنیای مجازی باید بهش توجه ویژه بکنیم عدم اعتماد به افراده..
خیلی زیاد دیده می شه گروه می سازن مثلا تو تلگرام (که اتفاقا دیروز درگیر همین ماجرا شدم) یه مدت زمان طولانی ای فعالیت می کنن یهو یکی می گه " آقا " تو گروهه! یه ولوله ای میوفته که ای وای واقعا آقا تو گروهه؟! اگه آقا تو گروهه خارج شه!! این یه چیز می گه اون یه چیز می گه یهو مدیر گروه می گه به نظر می رسه آقا تو گروهه..باید گروه رو حذف کنم..شماره بدین ببرمتون تو گروه جدید!!
به خدا یعنی آدم می خواد با سر بره تو دیوار! می گم یعنی واقعا برای همه ی شما محرز شده که اینایی که گفتن ما خانومیم همه از دم خانومن؟! از کجا به همچین نتیجه ای می رسیم؟!
اصلا این که بیایم گروه بسازیم بگیم صرفا خانوما فعالیت کنن هم اشتباهه هم خطرش از گروه های عمومی بیشتره.. ما تو گروه های عمومی حساب کار دستمونه.. رعایت محرم نامحرمو می کنیم.. هر حرفی نمی زنیم.. شکلک های مسخره نمی فرستیم.. قربون صدقه ی کاربرهای ناشناخته نمی ریم.. تکلیفمون مشخصه.. اما وقتی گروه زنونه می سازیم ناخودآگاه خیالمون راحته و این باب خطر رو قطعا به رومون باز می کنه.. مگه این که واقعا دانا باشیم و بشه تضمین کرد که تحت تاثیر جو هم قرار نمی گیریم..
از کجا معلوم همه خانوم هستن؟ و اصلا به فرض این که همه ی کابرا خانم هستن از کجا معلوم که همسرشون، برادرشون و .. با کاربری اونا وارد نشن؟! یه چیز بدیهی و روشنیه..
می بینیم گروه زنونه است هی شماره رد و بدل می کنیم منو ببر این گروه منو ببر اون گروه.. جدیدا می گن هر کی تو هر گروه عضوه منم عضو کنه.. اینم شماره ام! بعد که مصیبت سرمون اومد کاسه ی چه کنم چه کنم دست می گیریم!
توی گروه های مختص بانوان انگشت شمارن کسانی که واقعا رعایت می کنن و حواسشون جمعه که الکی به کسی اعتماد نکنن و خطرهای دنیای مجازی رو در نظر داشته باشن..
تو دنیای مجازی موضوع زن و مرد اصلا مطرح نیست چیزی که اهمیت داره اینه که هیچ کاربری قابل اعتماد نیست مگر این که عکسش ثابت بشه.. حالا این که چجوری ثابت بشه دیگه من نمی دونم! فقط می دونم اعتماد نکردن ضرری نداره اما اعتماد کردن خطرناکه!
***
تو پست قبلی گفتم: "منتها چیزی که گه گداری در ذهن آدمی دیننننننگ صدا می ده اینه که نکنه یه وقت به جای این که ما از این امکانات استفاده کنیم، این امکانات از ما استفاده بلکه سوءاستفاده کنن؟!"
مسئله ی سوءاستفاده ی دنیای مجازی از ما هم مسئله ی جالبیه! تو چند تا گروه عضو می شیم از این گروه کپی می کنیم اونور از اونور کپی می کنیم اینور! یه سری مطالب بی پایه و اساس که "افراد خاص جهت اهداف خاص" تهیه و تدارک دیدن رو ما زحمت می کشیم حمل می کنیم اینور اونور!
"آقا هرکی این دعا رو بخونه یه اتفاق خوب براش میوفته.. "
نمی دونم "اگه کپی نکنی مسلمون نیستی.. کپی کردن این مطلب هزینه ای نداره همه ی مسلمونا رو از این خبر مطلع کن! تو هر گروهی عضوی کپی کن! اگه نکنی فلان اتفاق میوفته! اصلا فلان اتفاق هم نمیوفته اما پای جون یه انسان وسطه! امشب قراره فلان ستاره بخوره به فلان سیاره همه موبایلاشونو خاموش کنن! زود کپی کن! و ..."
یک چرت و پرتایی که آدم می مونه از کجا در میارن اینا رو.. بعد ما هم مهربون! هی کپی می کنیم تا ملت آگاه شن! غافل از این که اینا برنامه پشتشه!
یه سری مطالب مذهبی می سازن که فلان اتفاق خوب میوفته.. هیچ هم نمیوفته و کم کم مردم به دین بدبین می شن که پس همش چرنده!
یه سری هم مطالب عاطفی می سازن که یه طفل خردسال عمل داره براش دعا کنین و .. که ما زحمت کپیشو بکشیم و اونا هم از این همه تکثیر استفاده های اقتصادی و اطلاعاتی شونو ببرن..
نوشته: "مادرم مریضه.. عمل داره.. تو رو خدا دعاش کنین.. برای همه بفرستین تا همه دعاش کنن.."
می گم: "بلا دوره ان شاءالله.. چی شده؟!"
می گه: "مال من نیست یکی برام فرستاده!" (حالا پیدا کنید پرتقال فروش را!)
"تو رو به امام چندم.. تو رو به فلان.." هی قسم و آیه که اینو منتشر کن.. ما هم بچه مسلمون! دیگه قسم داده دیگه! هزینه هم که نداره!
یه خورده فکر کنیم.. شاید ما خیلی مهارت و علم استفاده از این ابزار رو نداشته باشیم اما مسلما همه ی ما قدرت تفکر داریم.. می تونیم استدلال کنیم.. دو دو تا چهارتا کنیم.. چه به روزمون اومده؟!
***
و اما از معضلات اساسی بچه مذهبی ها در دنیای مجازی "مباحثه" است..
اکثریت قریب به اتفاق امثال بنده، دینمونو همینجوری "دلی" گرفتیم.. مثلا گفتن فلان عالم و عارف بزرگوار چنین فرموده گفتیم بله دیگه ایشون فرمودن پس قطعا همینطوره..[1] بعد میایم تو فضای مجازی یه "کاربر ناشناس" دو تا شبهه می ندازه تو جوابش می مونیم شروع می کنیم به فحاشی!
مثلا کابر ناشناس می گه: "آقا من اصلا تاریخ رو قبول ندارم.. ما که نبودیم و ندیدیم.. اونایی هم که نوشتن دار و دسته ی خلفا و پادشاها بودن به نفع اونا نوشتن.. اصلا تاریخ قابل اعتماد نیست.." و به کل میاد سندیت تاریخ رو نفی می کنه.. تا برسه به اینجا که بگه: "ما ائمه رو هم ندیدیم پس احادیث قابل استناد نیست.. معلوم نیست کی اینا رو نقل کرده و نمی شه بهش اعتماد کرد.." بعد می گه: "ما یه قران داریم تو دستمون همون فقط قابل استناده و کافی هم هست! شما شیعه ها هم الکی با "عُمَر" دشمنید.. سر فلان جنگ که عمر حمله کرد به ایران و چنین و چنان شد کینه ی عمر تو دل شماها افتاده.. گشتین دیدین حضرت علی ع با عمر دشمنه.. دشمنِِ دشمن می شه دوست! اصلا شیعه یه حزب و تشکیلاتیه که زمان فلان پادشاه به فلان دلیل تشکیل شده و اصلا مذهب نیست و جایی در اسلام نداره و ..."
عوض این که با دوتا جمله ی ساده جوابشو بدیم و بی پایه بودن ادعاهاشو ثابت کنیم، شروع می کنیم به فحاشی که ای فلان فلان شده ی چی چی زاده برو اول ببین پدرت کیه! معلومه دیگه تو که با علی ع دشمنی پس فلان زاده ای! فلان سلفی (پیشوند نام یک حیوان باوفا است) فلان فلان شده! (من شخصا تو یه همچین مباحثه ای شرکت داشتم و اینا رو به چشم دیدم)
خب نتیجه چی می شه؟ می گن "تو دعوا کی فحش می ده؟ اون که کتک خورده!"
کم آوردیم.. منطق نداریم.. جواب نداریم.. بد و بیراه می گیم! می خوایم حقانیت خودمون و مذهبمونو با بی احترامی و فحاشی ثابت کنیم! بعد چی می شه؟ بچه هامون می بینن دین و ایمون پدر و مادرشون منطق نداره.. پایه و اساس نداره.. همینجوری رو هوا نسل در نسل گرفتیم و بغلی بگیر! به همین سادگی لامذهب می شن!
تو قرآن هم داریم دیگه [2] به مشرکا فرمودن ایمان بیارین.. گفتن ما نسل در نسل بت پرستیدیم.. چجوری دین پدرانمونو رها کنیم؟! یعنی حتی اگر پدرانشون جاهل بودن و اشتباه می کردن!
دین بی پایه و اساس، اعتقاد بی بنیان می شه همین! ما چه فرقی با اون بت پرستا داریم؟ اونا نگاه به پدرانشون کردن ما هم نگاه به پدرانمون کردیم! کدوممون گشتیم ببینیم حقیقت دینمون چیه؟ شاید اصلا داریم اشتباه می کنیم! شاید پدرانشون اشتباه کردن!
عقل رو می ذاریم کنار، اعتقاداتمون می شه دلی.. کم میاریم بد و بیراه می گیم! اینم بساط امروز ماست..
بعد هم اصلا اون "کاربر ناشناس" کیه؟ اینا تشکیلاته.. فکر می کنیم اون اومده دنبال حقیقت؟! اون اومده وقت ما رو تلف کنه و اعصابمونو خرد کنه و با شبهاتش دین و ایمونمونو به باد بده.. واقعا اگه ظرفیتشو نداریم وارد این مباحث نشیم.. هم دین خودمونو به باد می دیم هم بقیه که دارن می خونن!
در هر صورت عرض کردم سواد هم که نداشته باشیم علم هم که نداشته باشیم عقل که داریم.. می تونیم از این مغزمون استفاده کنیم بهش خمس تعلق نگیره! اینقدر می فهمیم که آقا اگه همه ی تاریخ قابل استناد نیست قبول اما بخشی از تاریخ که قابل استناد هست.[3] بله تمام مطالبی که در مورد نادرشاه افشار تو تاریخ اومده قابل قبول نیست اما اون نامه هه که به فلان پادشاه نوشته و هنوز در اسناد موجوده اون که قابل استناد هست.. موجوده.. الان تو دستمونه.. می شه با توجه به اون به یه سری وقایع تاریخی دست پیدا کرد.. اگه ما نتونیم یه بخش تاریخ رو ثابت کنیم که نباید همه ی تاریخ رو زیر سوال ببریم! بگیم یا همه یا هیچ! عقلانی نیست..
***
در هر صورت این دنیای مجازی، دنیاییه که خواه ناخواه افتادیم وسطش.. باید کوچه پس کوچه هاشو یادبگیریم.. پس فردا بچه هامون می خوان اینجا تردد کنن.. باید بد و خوبشو بشناسیم.. بالا و پایینشو بشناسیم.. خودمونو مجهز کنیم تا بتونیم از خودمون مراقبت کنیم و در آینده بتونیم بچه هامونو تجهیز کنیم تا بتونن از خودشون مراقبت کنن..
این فرهنگ فرهنگ که می کنن اینه!
***
یه چیز دیگه هم رو دلم سنگینی می کنه باید بگم.. ماهایی که ادعا می کنیم برای ترویج فرهنگ اسلامی و شیعی داریم این همه وقت و عمرمونو صرف می کنیم، پیش خودمون، تو خلوتمون، خداوکیلی با خودمون حساب کتاب کنیم از این همه وقت و انرژی و نیروی جوونی که داریم هدر می دیم چقدرش واقعا برای رضای خدا و ترویج فرهنگ اسلامیه؟
اگر هم همچین هدفی رو واقعا داشتیم و مدت ها وقت و عمر صرف کردیم حساب کنیم چقدر موفق بودیم؟ چقدر تونستیم؟ چقدر زرق و برق های فضای مجازی و جاذبه ها و حواشی اش بهمون اجازه و فرصت فعالیت مفید و ثمربخش داده؟
بله باید فعالیت کرد باید از این موقعیت و از این ابزار استفاده کرد.. اما چقدر؟ چجوری؟ فکر کنیم!
التماس دعا
..........................................
1. با همه ی احترامی که باید برای علما قائل باشیم اینم باید بدونیم که ایشان معصوم نیستند و احتمال خطا هم دارند.. پس فرمایششون وحی منزل نیست.. بله علم و معرفت بالایی دارن و باید بهشون رجوع کنیم.. متخصصن باید ازشون کمک بگیریم این وظیفه مونه اما این که همه ی دینمون باشه فرمایش فلان عالم دیگه جای استدلال و عقل و منطق برامون باقی نمی مونه و این می شه که این همه بلا سرمون میاد!
2. سوره ی مبارکه ی بقره آیه ی 170: و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آباءنا ا و لو کان آباوهم لا یعقلون شیئا و لا یهتدون. ترجمه:و چون به آنان گفته شود: کتابى را که خدا فرو فرستاده است پیروى کنید، مى گویند: نه، بلکه از آیینى که پدرانمان را بر آن یافته ایم پیروى مى کنیم. آیا هر چند پدرانشان چیزى نمى دانستند و به راه راست هدایت نیافته بودند، باز هم از کیش آنها پیروى مى کنند ؟
3. اینو مجبورم بگم برای این که می ترسم خودم با مطرح کردن شبهات بهشون دامن بزنم. البته خوبه مخاطب فکرش درگیر بشه ولی معمولا ما دنبال جواب سوالامون نمی ریم اونوقت خطرناک می شه!
به نام خدا
سلام؛
به نظر می رسه فعالیت در دنیای مجازی جزو لاینفک زندگی هامون شده!
چه حرفا!!
باید بگم سرک کشیدن گاه گاه به دنیای حقیقی جزو لاینفک زندگی های مجازی مون شده! (البته همچین لاینفک هم نیست!)
حالا شد!
همچین با سرعت نور پرتاب شدیم وسط دنیای مجازی که گاهی فراموش می کنیم قدیما یه مدل دیگه زندگی می کردیم انگار!
در هر صورت تکنولوژی کلا چیز خوبیه و ما هم که بچه شیعه تشریف داریم باید به هر شکل از داشته هامون نهایت استفاده رو بکنیم و خلق الله رو به صراط مستقیم دعوت کنیم!
تا اینجا درست!
تا همین دو سه سال پیش اگر کسی کار با کامپیوتر رو بلد نبود خیلی سر و کاری هم با دنیای مجازی نداشت.. واسه خودش داشت زندگی شو می کرد و هیچ احساس نیاز و کمبودی هم نمی کرد..
اما امروز به لطف وایبر و وی چت و تلگرام و ... همه از دم از برکات فضای مجازی مُستفیض نشدیم.... مستفیییییییییییییییض شدیم!
اینم خوبه.. خوبه که آدم با ابزار روز آشنا باشه و بتونه ازشون استفاده کنه و بهره ببره..
منتها چیزی که گه گداری در ذهن آدمی دیننننننگ صدا می ده اینه که "نکنه یه وقت به جای این که ما از این امکانات استفاده کنیم، این امکانات از ما استفاده بلکه سوءاستفاده کنن؟!"
اگر برای استفاده از ابزار "حد" و "مرزی" قائل نباشیم قطعا نه تنها مفید نیستند بلکه می تونن مضر هم باشند..
مثلا همین صندلی که روش نشستیم.. خیلی چیز خوبیه.. ولی چقدر؟ چقدر روش بشینیم برامون مفید و لذت بخشه؟ چقدر روش بشینیم خستگی مون در می ره؟ یه ربع؟ یه ساعت؟ یه روز؟ یه هفته؟..... واقعا می شه برای مدت طولانی روی صندلی نشست و از این نشستن بهره برد؟ چقدرش لذت بخشه و خستگی مونو رفع می کنه؟ چقدرش مفیده؟
هرچیزی "حدّی" داره.. تو اون چهارچوب مفیده.. خارج از اون آسیب می زنه..
دنیای مجازی هم همینه.. یه وسیله است.. ابزاره.. خیلی هم ابزار خوبیه.. خصوصا برای ماها.. ما باید بهترین استفاده رو از این امکاناتی که در اختیارمون گذاشته شده بکنیم.. اما عاقلانه..
***
اول از همه حواسمون باشه که از قدیم و ندیم گفتن "هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیره"
این که اومدن یه سری برنامه ی عالی با این امکانات وسیع و فوق العاده در اختیارمون گذاشتن اونم کاملا رایگان [1]، قطعا عاشق چشم و ابرومون که نبودن.. اونا هم واسه ی خودشون بهره های خاص خودشونو می برن..
حالا وایبر اسرائیلیه، بقیه اش چی؟ بالاخره از این برنامه ها استفاده های جاسوسی و اطلاعاتی می شه.. به آلبوم هامون، صوت هامون، تماس ها و مکالماتمون و خلاصه دار و ندارمون دسترسی دارن و این کاملا طبیعیه.. حالا ما بخوایم سرپوش بذاریم و نپذیریم و یه جوری برای راضی کردن دل خودمون بیایم قضیه رو ماست مالی کنیم، چیزی از حقیقت ماجرا کم نمی کنه.. باید عاقل باشیم و اینا رو بدونیم و بپذیریم تا بتونیم استفاده ی درست بکنیم..
قدیم[2] می گفتن بلوتوثاتونو وقتی کار ندارین خاموش نگه دارین که اطلاعاتتون حفظ بشه.. الان اصلا این حرفا خنده داره.. دقیقا همه با هم داریم تو آکواریوم زندگی می کنیم.. همه ی زندگیمون روئه.. باید اینا رو بدونیم تا بتونیم از خودمون و اطلاعاتمون محافظت کنیم.. چرا خودمونو می زنیم به اون راه؟
دوم این که حالا که می خوایم برای رضای خدا [؟!] از این امکانات استفاده کنیم و قریب به اتفاقمون هم قصدمون اینه که خلق الله رو به راه راست هدایت کنیم، اول یاد بگیریم گلیم خودمونو از آب بکشیم بیرون!
خاصیت دنیای مجازی اینه که آدم از دایره ی زمان و مکان خارج می شه.. هم از اطرافمون غافل می شیم (الان من غذام داشت می سوخت!) هم متوجه نیستیم چقدر وقت گذشته.. یهو به خودمون میایم می بینیم چندین ساعته همین جور مشغولیم! این که می گم از دایره ی زمان و مکان خارج می شیم واقعا قضیه خیلی جدیه ها! یهو می بینیم چند ساعت از وقت نهار گذشته و هنوز چیزی نخوردیم و احساس گرسنگی هم نکردیم! حتی پلک زدن رو گاهی فراموش می کنیم..
این خاصیت دنیای مجازیه.. اینو باید بدونیم تا بتونیم مدیریت کنیم.. برنامه ی زمانی در نظر بگیریم.. (مثلا من الان ساعت گاز رو گرفته بودم روی ده دقیقه، نمی دونم چرا زنگ نزد؟!!! باید آدم از ساعت های مناسب استفاده کنه که حتما زنگ بزنه!)
سوم این که خیلی خوبه تو گروه های مختلف مذهبی عضو هستیم؛
یه دقیقه می پریم تدبر در قرآن، بعد سرک می کشیم تو عرفان اسلامی، بعد سر از اخلاقیات درمیاریم و سپس اندکی فلسفه می خونیم (بماند که خانم ها لازمه مباحث خانه داری و آشپزی و تربیت کودک و صد البته خودآرایی رو بدونن و ... )
ولی خدایی رو دل نمی کنیم؟! اصلا آدم وقت می کنه همه ی اینا رو چک کنه و واقعا استفاده کنه؟! من که یه وقت هایی دوستان لطف می کنن تو گروه های خوب خوب عضوم می کنن بعد قرنی یادم میوفته برم ببینم چه خبره یهو می بینم شونصد و اندی پیام تو فلان گروه اومده، کلا گروهو حذف می کنم! مثلا من برسم یه پیام از فلان گروه رو بخونم آیا واقعا می تونم از اون سلسله مباحث استفاده کنم؟
خودمونو گول می زنیم! هی سلام و صلوات می نویسیم! خب بفرستیم هم راحت تره هم ثوابش بیشتره تازه خودمون تنهاییم ریا هم نمی شه!
گروه "آشپزی" خیلی گروه خوبیه ولی چقدر؟ مثلا یه دسر آموزش می دن درست کردنش چند صد ساعت از عمر آدمو می خواد بگیره که پنج دقیقه دسر بخوریم! خوبه زن هنرمند باشه غذاهای خوب خوب بپزه ولی قراره این غذاها چی بشه؟ قراره من به دوست و آشنا نمایش بدم که به انواع و اقسام غذاهای روز دنیا تسلط کافی و وافی دارم بعد هم عکسشو بندازم بفرستم اینور اونور یا قراره برای خودم و خانواده ام غذای سالم و مقوی تهیه کنم تا کسب انرژی کنیم و سلامت باشیم که بریم پی "بندگی"؟!
آیا من به عنوان یک همسر و یک مادر اطلاع دارم که مصرف برنج برای ساکنان تهران نه تنها مفید نیست بلکه مضر هم هست؟[3] تا به حال به اصول آشپزی این مدلی هم نگاه کردیم؟
یا مثلا گروه "خودآرایی".. بله خوبه زن مسلمون بلد باشه به خودش برسه، به زیبایی و سر و وضعش اهمیت بده و مرتب باشه ولی این یه چیز فطریه.. دختربچه ها رو نگاه کنیم.. مگه کسی بهشون آموزش می ده چجوری خودشونو بیارایند؟ فطرتا بلدن و زیبایی رو تشخیص می دن.. پسرا اینجوری نیستن.. دخترها کاملا به این مسائل واقف و مسلطند..
حالا مثلا مدل آرایش فلان مد شده.. خانم های محترم یاد بگیرین سایه رو باید این مدلی زد و مو را باید این مدلی آراست.. یا مثلا لاک که زدین روشو این مدلی طراحی کنید و .. این که می گم از حد نباید گذروند اینه.. این که ما واقعا زیبا باشیم، مرتب باشیم، خوش بو باشیم، دلنشین باشیم، همسرمون، فرزندمون، خانواده و سایر محارممون از تماشای ما لذت ببرن یه چیزه.. این که خودمون غرق این مسائل کنیم و وقت و عمرمونو صرف این آموزش های تمام نشدنی بکنیم (که هر روز هزار رقمِ جدیدش کشف می شه!) یه چیز دیگه است.. این از حد گذروندنه..[4]
شده مثلا ما نصف این زمان رو صرف کنیم برای یادگیری این که چطور "خوش رو" باشیم؟ خوش رو بودن خودش سبب زیبایی و دلنشین بودن فرده.. آدم هزاری به انواع آرایش های روز دنیا مجهز باشه اما مثل برخی از جانداران معروف به وفاداری با بقیه رفتار کنه اصلا به دل کسی نمی شینه.. کسی از تماشای آرایشش لذت نمی بره.. اما اگه همچین ظاهر آنچنانی (مطابق مد روز) هم نداشته باشه ولی خوش رو و خوش قلب باشه، محبت از وجودش سرازیر باشه، آدم از دیدنش سیر نمی شه.. تو جزء جزء وجودش زیبایی موج می زنه.. قشنگ می شینه وسط قلب آدم..
***
مطلب خیلی زیاده و اگه بخوام ادامه بدم خسته کننده می شه.. اگه خدا توفیق داد در پست های بعدی، آسیب های دیگر فضای مجازی رو با هم بررسی می کنیم..
......................................
پ.ن:
1. رایگان بودن این امکانات جای بحث نداره.. این که عده ای بگن خب داریم پول اینترنتشو می دیم حرف خنده داریه.. تو این دوره زمونه که اینترنت تقریبا به صورت رایگان در اختیارمونه نباید این حرفو بزنیم.. ما چه از این برنامه ها استفاده بکنیم چه نکنیم داریم یه هزینه ی ثابتی رو پرداخت می کنیم و برای این ها متحمل یه هزینه ی اضافه نمی شیم.. پس رایگانه..
2. این قدیم که می گم یعنی همین سه چهار سال پیشا نه پیش از میلاد مسیح!
3. برنج خاصیت جذب رطوبت داره برای همین برای ساکنان مناطق شمالی ایران مناسبه چون اونجا هوا خیلی مطوبه مصرف برنج سبب می شه رطوبت اضافی گرفته شه اما تو تهران که برعکس هوا خیلی خشکه مصرف برنج خوب نیست ..خشک تر می شیم!
4.لیلی این کارا رو می کرد؟! الان با وجود این همه سیندرلا چرا پس نسل مجنون ها منقرض شده؟!
به نام خدا
سلام؛
آدم هرجور سفر کنه به هرجا بره و هرچقدر هم بهش خوش بگذره بازم دلش برای خونش تنگ می شه.. دلش هوای شهر و دیار خودشو می کنه.. سفر یه روز دو روز.. یه هفته دو هفته.. یه ماه دو ماه.. بیشتر دیگه نمی شه ..
آدم سفر تفریحی هم بره، با راحت ترین وسیله سفر کنه، هتل چند ستاره هم اقامت کنه آخرش که بر می گرده خونش یه "آخییییییییییش" می گه..
حتی اگه خیلی هم بهش خوش گذشته باشه باز می گه "هیچ جا خونه ی خود آدم نمی شه"..
خصلت آدم اینه..
خصلت سفر هم اینه که تو بهترین حالت ممکن هم باز با سختی توأمه.. یعنی هرجور باشه بالاخره سختی خودشو داره.. نمی شه آدم از خانه و کاشانه اش بزنه بیرون و جای جدید بره و این مسیر براش سختی نداشته باشه..
پس توقع این که تو سفر کوتاهمون تو دنیا سختی نبینیم توقع معقولی نیست..
« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ »
قطعا ما انسان را در رنج آفریدیم. بلد/2
مشقت و سختی جزو لاینفک این سفره.. آدم بهترین خونه رو هم داشته باشه باز ممکنه همسایه ی بدی نصیبش شه.. بهترین همسرو هم داشته باشه باز ممکنه فرزند ناخلفی قسمتش شه.. بالاترین درآمدم داشته باشه باز ممکنه برکت تو مالش نباشه.. خلاصه انگار قرار نیست یه لیوان آب خوش از گلومون پایین بره..
یَـا أَیـُّهَا الإنسَـانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی" رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَـاقِیهِ .
«ای انسان ! تحقیقاً تو با سختی و تعب خودت را به سوی پروردگارت میکشانی ، و سپس وی را ملاقات خواهی نمود.» انشقاق/6
وقتی می ریم به فلان کشور که علمی رو یاد بگیریم و برگردیم چقدر بهمون سخت می گذره؟ چقدر رنج و مشقت ها رو باید تحمل کنیم تا به هدفمون برسیم.. خبره بشیم.. کار بلد بشیم بعد برگردیم.. قراره رشد کنیم دیگه.. واسه خوش گذرونی که نمی ریم..
سفر به دنیا هم همینه.. اومدیم توشه جمع کنیم.. یاد بگیریم.. ساخته شیم.. راه و رسم بندگی رو یاد بگیریم و برگردیم وطنمون..پس باید مشقت هاشم تحمل کنیم.. اگه بخوایم لایق ملاقات با خدا شیم باید ادبشو یاد بگیریم..
میایم اینجا تمرین می کنیم که مثلا روزی پنج نوبت با خدا ملاقات کنیم.. وقتی می فرمایند تو نماز حضور قلب داشته باش یعنی حواست باشه کجا ایستادی و با کی داری صحبت می کنی.. آدم یه لحظه هم که از شر شیطان رجیم و نفس اماره در امان باشه و به خودش بیاد ناخودآگاه یه حالت خضوعی پیدا می کنه.. حداقلش اینه که خواه ناخواه سرشو می ندازه پایین.. یه لرزی به اندامش میوفته.. من کجا و ملاقات با خدا کجا؟
نماز، تمرین خضوعه.. تمرین طمأنینه.. قراره یاد بگیریم اعضا و جوارحمونو تحت فرمان خودمون دربیاریم.. مهار فکر و خیالمونو دست خودمون بگیریم.. تمرین کنیم مودب باشیم.. مودب بایستیم.. مودب صحبت کنیم.. وقت شناس باشیم.. تمرین کنیم عبد خدا باشیم و از باقی بندها خودمونو رها کنیم.. همه ی اینا سخته دیگه..
بماند که ما معمولا تمرین ژیمناستیک می کنیم! می خوایم نمازامونو تو گینس ثبت کنیم! به یه "حداقلی" بسنده می کنیم و دل خوشیم..
آقای پناهیان تو یکی از سخنرانی هاشون [2] نکته ی جالبی می گفتن..
می گفتن قدیما که با قاطر می رفتن امام زاده داوود، همیشه نگران بودیم این قاطرها بیوفتن تو دره اینقدر که لب به لب حرکت می کردن.. دوستان می گفتن این قاطرا گویا قصد خودکشی دارن!.. بعد فهمیدیم که خصلت قاطر اینه که لب به لب جاده حرکت می کنه..
خصلت انسان این نیست که لب دره راه بره.. پس چرا به حداقلی قناعت می کنیم؟ یه فریضه ای رو فقط به جا میاریم که اگر احیانا حساب و کتابی در کار بود لااقل عذاب نشیم!
به این فکر نمی کنیم که احیانا اگر حساب و کتابی در کار بود نه تنها عذاب نشیم بلکه مشمول رحمت پروردگارمون بشیم.. مقام و رتبه و جایگاهی برای خودمون تو بهشت تدارک ببینیم.. نه که فقط ما بریم بهشت.. هرجاش شد جهنم!
به قول آقای پناهیان بشیم "جهنمیانِ بهشت" !
می فرمودن امام خمینی (ره) همیشه موقع نماز عطر می زدن.. هیچ وقت این کارو ترک نکردن.. چون ایشون حداکثری فکر می کردن..
به قول شهید مطهری (ره) [3] نگاه نکنیم ببینیم مجتهد کدوم بخش نمازو مستحب می دونن که از سر و ته نماز بزنیم زودتر تموم شه.. اون مستحبی ها رو غنیمت بدونیم.. قدر بدونیم.. یه خورده به خودمون سختی بدیم.. ماه رمضان که می شه تا صبح بیدار می مونیم می خوریم و بیداری می کشیم که از اونور تا غروب راحت بخوابیم و رنج گرسنگی و تشنگی رو نکشیم! خب این چه روزه گرفتنیه.. روزه حداقلش اینه که آدم گرسنگی و تشنگی رو تحمل کنه.. ما از زیر همینم در می ریم..
با نگاه حداکثری، عبد سختی ها رو به جون می خره.. خودشو تو مسیر رشد قرار می ده.. خودشو در معرض نفحات الهی قرار می ده.. تمرین های عبادی رو غنیمت می شماره و با عشق سختی هاشو تحمل می کنه..
آدم وقتی از سختی ها فرار نکنه و خودشو در معرضشون قرار بده، ظرفیت لذت بردن از خوشی هاشو افزایش می ده..
وقتی می ریم کوهنوردی، اینقدر بهمون سخت گذشته و خسته ایم که دیگه نشستن روی یه تخته سنگ سفت و سخت هم لذت بخشه.. خستگی مونو رفع می کنه.. دیگه اگه مبلی در دسترس باشه که اصلا حکم پادشاهی داره واسمون...
حالا اگه روی همون مبل چند ساعت مدام بشینیم چه اتفاقی میوفته؟ هرچقدر هم نرم و راحت باشه قطعا کمر درد می گیریم.. خسته می شیم..
چرا اینجوریه؟ چون تو مثال اول با چشیدن سختی ها، ظرفیتمونو برای لذت بردن افزایش دادیم.. به قدری که نشستن روی تخته سنگ هم برامون لذت داره.. اما تو مثال دوم به قدری تو راحتی به سر بردیم که دیگه ظرفیت لذت بردن از مبل رو هم نداریم..
پس کسی که رنج روزه داری رو می چشه بیشتر از غذا خوردن لذت می بره تا کسی که شب و روز در حال خوردنه.. کسی که رنج شب زنده داری رو به خودش تحمیل می کنه بیشتر از خوابیدنش لذت می بره تا کسی که همش در خور و خوابه..
انگار رنج کشیدن تو این سفر ارزش داره.. فایده داره.. برامون خوبه..
شاید دست آخر برگردیم وطنمون و بگیم: "آخیییییییش! هیچ جا خونه ی خود آدم نمی شه!" [1]
گویا مشقات هم می تونن لذت بخش و البته ارزشمند باشند..
خدایی در برابر چنین پروردگاری بندگی کردن خیلی شیرینه.. سختی هاشم شیرینه..
***
پ.ن:
1. البته اگه جایی واسه ی "آخییییییییش" باقی گذاشته باشیم!
2. سی دی خانواده برتر، تربیت فرزند بهتر/ نقش ادب در تربیت اسلامی، جلسه دهم (نقل به مضمون)
3. کتاب آزادی معنوی ص 88 (نقل به مضمون)
به نام خدا
سلام؛
این روزها از شدت پیشرفت تکنولوژی نمی دونیم چیکار بکنیم!
دیگه شهری و روستایی و کوچیک و بزرگ و زن و مرد و بی سواد و باسواد نداره.. همه از دم پیشرفته شدیم رفت پی کارش!
روزگاری شده که حتی افراد با فرهنگ غنی و زیبای روستایی یهو افتادن وسط تکنولوژی بی در و پیکر و بی سر صاحاب "فضای مجازی".. چنان در "عصر ارتباطات" غرق شدیم که یهو چشم باز کردیم دیدیم با افرادی ارتباط نزدیک داریم که هیچ اطلاعی از هویتشون نداریم! میون اشخاصی صبح و شب زندگی می کنیم که هیچ نفعی برامون ندارن و هیچ نفعی براشون نداریم.. اصلا معلوم نیست با "نوع بشر" در ارتباطیم یا یه تعداد روبات برنامه ریزی شده! کار و زندگیمون شده چک کردن جوک ها و کلیپ ها و اکاذیب بی پایه و اساسی که برامون -با اهداف از پیش تعیین شده- می سازن و ما هم هی نشر می دیم.. و اتفاقا باور هم داریم که اگه نشر بدیم – به قول همان اکاذیب نامه ها- یه اتفاق خوب تو زندگیمون میوفته و تا چند ساعت دیگه یه خبر خوش بهمون می رسه و اگه نشر ندیم بی چاره می شیم! خدا و پیغمبر ازمون نمی گذرن!
خیال هم می کنیم که دیگه عصر ارتباطاته و چقده پیـــــــــــــــــــــــش رفتیم!
به خانواده ها نگاه می کنیم می بینیم خانوم یه طرف نشسته چشم دوخته به گوشی با خودش می گه و می خنده! آقا یه طرف دیگه با گوشیش مشغوله و بچه هم یه طرف دیگه..
به مهمونی های دوستانه و فامیلی نگاه می کنیم همه کله ها تو گوشیه دارن تو عالم خودشون سیر می کنن!
عصر ارتباطات ....... زده به ارتباطات خانوادگی و فامیلی! روز به روز افراد بیشتری رو از جمع خانواده و دوستان و دلسوزان واقعی شون جدا و به عوالم تنهایی دنیای مجازی سرازیر می کنه!
باور کن دیگه از دست فصل ها هم کاری ساخته نیست.. هر روزِ سال سرد و تاریک و مه گرفته است.. عین زمستون.. همه سر در گریبان تند و تند از کنار هم رد می شیم.. اینقدر سردمونه که حتی فرصت نداریم به همدیگه نگاهی بندازیم! تند و تند نَفَس هامون بخار می شه و ثانیه هامون می گذره.. نه خبر از زمان داریم که چه قدرش رفته و چه قدرش مونده، نه اصلا خبر داریم کجا هستیم.. نشستیم تو خونه، اتوبوس، مترو ... یه جا دیگه سیر می کنیم!
بگذریم!
واژه ی "فاصله" یه زمانی بیانگر دوری و نزدیکی مکانی بود، حالا باید دنبال واژه ی جدیدی باشیم تا جایگزین "فاصله" کنیم چون با وجود این که در کنار همیم، دنیا دنیا از هم دوریم!
چه پیشرفت وحشتناکی کردیم یهویی! نمی دونم دقیقا از کی افتادیم تو مسیر فاصله ها و تاختیم به سمت تنها شدن.. شاید از وقتی که آپارتمان ها تند و تند روی سر خونه های ویلایی و حیاط های با صفامون سوار شدن و جمع زیبای فامیل به هم ریخت، تخت های دور حوضی مون جمع شدن و بساط هندونه و آب بازی بر چیده شد.. شاید از وقتی همه صاحب تلفن ثابت و همراه شدن و صله رحم شد تلفنی و پیامکی.. شاید از وقتی وایبر و وی چت و تلگرام و هزار برنامه ی ارتباطی رایگان -و البته بی در و پیکر- سر از زندگی هامون درآوردن و ناشناس ها شدن هم دم لحظه های گران بهای زندگیمون و آشناها غریبه..
هر چی که هست سر در نمیارم این که اسم این عصرو گذاشتن "عصر ارتباطات" دقیقا چه علتی داشته؟!
این چه مدل ارتباطیه که این همه تنهامون کرده؟! مگه یکی از خاصیت های ارتباط، آگاهی نیست؟! پس چه جوریه که تا پامونو می ذاریم تو این برنامه ها، به کلی از همه چی غافل می شیم؟! حتی متوجه زمان نیستیم!
این چه مدل ارتباطیه که روابط ما رو با پدر، مادر، خواهر، برادر، همسر، فرزند، قوم و خویش و دوست و آشنا قطع کرده؟!
سر در نمیارم!
***
پ.ن.1:
تو جلسه ی مدرسه، یکی از مادرها گفت برای دخترم وبلاگ ساختم و مطالب فلان عالم بزرگوارو می دم بهش بنویسه، این اشکالی نداره؟!
شاید خیلی موضوع پیش پا افتاده ای به نظر برسه.. بالاخره عصر ارتباطاته و بچه های این دوره زمونه رو نمی شه از این تکنولوژی ها محروم کرد.. با تمام این احوال این حرف اینقدر برای من سنگین بود که اصلا نمی تونم هضمش کنم!
یه بچه ی دبستانی با دنیای مجازی چه کار جدی ای داره؟ در نهایت روزی سر و کارش به این فضاها میوفته اما چرا خودمون پیش پیش هولش بدیم؟
فرض کنیم وارد شهری شدیم که تمام شهروندانش نقاب به چهره دارن و هیچ قانون خاصی بر اون شهر حاکم نیست.. آیا حاضریم فرزندانمونو تو این شهر رها کنیم؟ حتی اگر قرار باشه کار خاصی رو به فرض بالاجبار تو اون شهر انجام بده یه لحظه دستشو رها نمی کنیم.. با هم می ریم با هم برمی گردیم.. این کاملا بدیهی و واضحه!
پس چطوری حاضریم خودمون با دست خودمون بچه هامونو وارد دنیایی کنیم که این خصوصیات رو داره با این همه خطرها و آسیب ها؟!
اگر هم زمانی مجبور شدن تو این فضا تردد کنن نباید تنهاشون گذاشت.. تا زمانی که اینقدر بزرگ و دانا بشن که بتونن واقعا از خودشون محافظت کنن..
در هر صورت زندگی در هر شهری، آداب و فرهنگ صحیحی می خواد تا از ما در برابر آسیب ها و آزارها و مخاطرات محافظت کنه.. و اگر قبل از ورود با این آداب آشنا نباشیم کلاهمون پس معرکه است..
پ.ن.2:
شنیدین می گن هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیره؟
اندر احوالات این همه برنامه ی جذاب و به روز و البته رایگان هم باید اندکی تامل کرد که از اینهمه تلاش خیرخواهانه! چی عایدشون می شه و به قول معروف چی تو جیب خودشون می ره..
خوبه در این زمینه در مورد یکی از این سرویس دهنده های معروف بیشتر بدونیم:
به نام خدا
سلام؛
این مقاله که به قلم آقای خلیل منصوری نگاشته شده را از سایت دانشنامه ی موضوعی قرآن نقل قول می کنم:
هر چیزی آثار و کارکردها از خود به جا می گذارد و نشانه های دارد. برخی از امور را نمی توان جز از راه آثار و نشانه های آن شناخت. به ویژه در امور معنوی می توان گفت که تنها راه شناخت وجود پدیده ای معنوی در این دنیای مادی ، آثار و نشانه های آن است. از این رو برای شناخت امر معنوی تقوا در انسانی می توان به آثار و نشانه های آن مراجعه کرد. بنابراین لازم و ضروری است تا نشانه های تقوا در آموزه های وحیانی دانسته شود و بر پایه آن به وجود و یا فقدان پدیده تقوا در خود و یا دیگر حکم و داوری کنیم. از آن جا داوری در باره این موضوع امری لازم است که در بسیاری از موارد به حکم شریعت، تقوا به عنوان شرط ضروری برای واگذاری مسئولیت های دینی و اجتماعی است. از آن میان می توان به شرطیت تقوا در امام جماعت ، قاضی و مرجع دینی و حاکم شرعی اشاره کرد. واگذاری این مسئولیت های مشروط به احراز وجود تقوا در شخصی است که مسئولیت به وی واگذار می شود و نمی توان تنها به حکم اصالت برائت و اصل صحت ، به وجود این شرط حکم و مسئولیتی را واگذار کرد. از این روست که در کتب فقهی همانند کتاب قضاوت و شهادت در باره چگونگی احراز تقوا در دیگران روش های بیان شده است که از آن جمله می توان به حضور دایم و همیشگی در نماز جماعت و جمعه و رفتار هنجاری و پسندیده بر پایه شرع و عرف اشاره کرد. در این نوشتار تلاش می شود تا نشانه های تقوا در قرآن تبیین و تحقیق کرد.
تقوا به معنای حفظ و نگهداشت خویشتن از چیزی است که از آن می هراسد؛ از این رو بیش ترین کاربرد این واژه در زمان جاهلیت در حوزه جنگ و مباحث پیرامونی آن است. وقایه از جنگ و آسیب های احتمالی آن هدف اصلی مردمانی بود که هر آن در معرض خطر و هجوم اقوام و قبایل پیرامونی بوده اند. آمادگی نظامی برای حفظ و نگهداشت خود و جامعه از یورش های پیاپی اندیشه و دغدغه اصلی مردمان جاهلی بود. این گونه است که پیامبر(ص) در نخستین هشدار باش های خویش از روش هشدار های جنگی استفاده می کند. وی بر کوهی بر می آید و به عنوان ایمن از ایشان می پرسد که اگر خبری از هجوم و یورش دشمن دهد آنان وی را باور می کنند و برای دفاع و آمادگی نظامی خود را مهیا می سازند که جواب مثبت آنان ، پیامبر را به این سو می کشاند که هشدار باش وی نسبت به آخرت و خشم الهی همانند هشدار باش جنگی و یورش دشمنان به خاک و مرز ایشان است. در حقیقت همان گونه که انسان از دشمن ظاهری و دنیوی خود را آماده می کند و در برابر آن وقایه می گیرد ، می بایست در برابر دشمن باطنی و خشم الهی خود را در وقایه قرار دهد و این گونه با آمادگی از یورش و آسیب های احتمالی آن در امان نگه دارد.
این گونه است که واژه وقایه و تقوا که در حوزه مسایل دنیوی و نگه داشت از دشمن و یورش و آسیب های اجتمالی آن بود ، به حوزه مسایل فرامادی و امور معنوی کشیده می شود و تقوا به مفهوم تازه ای خود را نشان می دهد.
تقوا در فرآیندی پیچیده از یک معنای مادی به معنای فرا مادی سوق داده می شود و در شریعت اسلام و کاربرد قرآنی آن به معنای نگهداری نفس از هر چیزی می شود که موجب می شود تا آدمی در برابر خشم الهی بی دفاع شود و نتواند خود را محافظت نماید. برای رسیدن به تقوا و سپری از آتش خشم الهی و دوزخ می بایست شخص خود را به هر چیزی که خدایش فرمان می دهد و یا باز می دارد, عمل کند و در رفتار و کردار خویش آموزه های قرآنی را به دقت انجام دهد.
بنابراین تقوای الهی در مفهوم قرآنی افزون بر پرهیزگاری از گناه و امور باطل و نابهنجار، عمل به همه آموزه هایی است که قرآن و خداوند و پیامبرش(ص) بدان فرمان و دستور داده اند.
قرآن برای تقوا نشانه هایی در حوزه های روحی و روانی و مادی و معنوی بیان می کند که می توان از راه این نشانه ها به وجود پدیده ای معنوی در شخص به نام پدیده تقوا دست یافت و شخصی را به تقوا و متقی متصف کرد.
از جمله نشانه های تقوا در شخص، وجود آرامش و طمانینه در شخص در هنگام مصیبت ها و سختی هاست. کسی که اهل تقواست ، در هنگام بلایا و مصیبت هایی که همگی را به آشوب می اندازد و آرامش را از ایشان سلب می کند ، چنان رفتاری آرام از خود بروز و ظهور می دهد که اشخاص دیگر نیز تحت تاثیر رفتار آرام ایشان به آرامش دست می یابند. خوف و ترسی ندارند و همواره به آسانی از کنار رخدادها می گذرند ؛ زیرا منشای همه امور را خداوند می دانند و به حکمت و فرزانگی خدا ایمان داشته و کارهایش را بر پایه حکمت و خرد ارزیابی می کنند. این گونه است که هرگز آرامش از ایشان دور نمی شود و آشوب و ترس به دل هایشان راه نمی یابد.(آل عمران آیه 125 و 126 و نیز اعراف آیه 35)
از دیگر نشانه های وجود تقوا در شخص می توان به دوری از انواع و اقسام گناهان بزرگ و کوچک و یا پافشاری و اصرار نکردن به حتی اشتباهات و گناهان خرد و کوچک اشاره کرد. از این رو شخص متقی در زندگی اجتماعی خویش همواره از هتک و آبروریزی ساحت دیگران پرهیز دارد(هود آیه 78 و حجر آیه 67 تا 69) و به هیچ عنوان راضی نمی شود که دیگری را به زبان و عمل خویش بیازارد و به اذیت و آزار دیگری رضایت دهد.(احزاب آیه 69 و 70) از تمسخر و استهزای دیگری اجتناب می ورزد( حجرات آیه 11 و 12) از به کاربردن القاب زشت و یادکرد دیگران به نام های ناپسند خودداری می ورزد(همان ) و نسبت به دیگران تکبر نمی کند و خود را برتر از ایشان نمی شمارد.( آل عمران آیه 75 و 76)
در حوزه عمل سیاسی نیز از اطاعت طاغوت و ولایت کافران اجتناب می کند و حاضر به پذیرش حکومت آنان نیست و هرگز با منافقان و کافران طرح دوستی و همکاری نمی ریزد.(احزاب آیه 1) و برای دفاع از دین و جامعه تلاش می کند و در راه حفظ آن کوتاهی نکرده و مجاهدت می ورزد.(توبه ایه 44)
از فساد و تباهی پرهیز می کند و خوش ندارد تا آسیبی به محیط زیست وارد شود. دریا و خشکی را دوست می دارد و در حفظ و نگهداشت آن تلاش می کند.(بقره آیه 205 و 206 و شعرا آیه 179 و 183)
هرگز در پی آن نیست که به حقوق دیگران تجاوز کند ( مائده آیه 2) و یا در کارهای دیگران تجسس و فضولی کند.(حجرات آیه 12)
نسبت به دیگران سوء الظن نداشته و گمان های نادرست در حق ایشان روا نمی دارد و همواره اصالت صحت و برائت را در مورد دیگران به کار می برد.(همان ) اهل عیب جویی (همان ) و غیبت نیست(همان ).
در حوزه اقتصادی اهل ربا نیست (بقره آیه 278) و فریفته دنیا نمی شود (انعام آیه 69 و 70) از این رو کم فروشی نمی کند( شعرا آیه 179)
اهل فحشا و منکر نیست (هود آیه 78) از ظلم و ستم به دیگری خودداری می ورزد.(مریم آیه 13)
اهل اطاعت از حق و خدا(انفال آیه 1) اصلاح عمل (اعراف آیه 35) استواری در سخن گفتن (احزاب آیه 70) احسان (طور آیه 17 و 28) محبت و نیکی به خانواده (نساء آیه 129) و کارهای ارزشمند (توبه آیه 108) و امانت داری (بقره آیه 283) و امر به معروف و نهی از منکر(آل عمران آیه 102 و 104) و انفاق (بقره آیه 194) و دیگر امور خیر و پسندیده اجتماعی و شرعی و عرفی است.
بنابراین می توان گفت که به واجبات عمل می کند و از همه محرمات پرهیز کرده و حتی مکروهات را ترک و به مستحبات عمل می کند. در این راه حتی از پسندیده های عرفی نیز کوتاه نمی آید. این همان نشانه های اهل تقوا در قرآن است و اگر بخواهیم همه را مورد به مورد بر پایه آیات قرآن احصا و به شمارش آوریم ده ها صفحه را به خود اختصاص خواهد داد. از این رو به همین موارد به طور کلی بسنده می شود و یادآور می شویم که اهل تقوا را نشانه های بسیاری است که بدون آن نمی توان شخصی را اهل تقوا دانست و برخی از پست های مهم و کلیدی را به وی سپرد به ویژه اگر این پست و مقام ارتباط تنگاتنگی با دین و عرض و مال وجان مردمان داشته باشد.
...............
به نام خدا
سلام؛
قدیم ها، وقتی دو نفر تصمیم به ازدواج می گرفتند، حیاط خونه رو چراغونی می کردن و دو تا میز صندلی می چیدن و شیرینی می خوردن و می رفتن خونه ی بخت (که اونم معمولا یه اتاقی گوشه ی همون حیاط بود)؛
بعد هم یک عمر با خوبی و خوشی کنار هم زندگی می کردن و به قول معروف به پای هم پیر می شدن؛
الان اسم "ازدواج" که میاد چهار ستون بدن جوونا می لرزه (البته جوون هم از اون واژه هاییه که تو لغت نامه های جدید تعریفش خیلی وقته تغییر کرده، قدیما به یه فرد چهارده پونزده ساله می گفتن جوون، امروزه پنجاه سالگی اول جوونیه! بگذریم..)
قبلاها وقتی می خواستن کاری رو بگن خیلی سخت و طاقت فرساست می گفتن کأنّه بخوای "هفت خوان رستم" رو طی کنی.. الان می گن انگاری بخوای "ازدواج" کنی! اصلا یک چیز وحشتناکی شده این ازدواج!
یه خواستگاری آدم می خواد بره که نه به داره نه به باره، پسر باید یه ماه درآمدشو خرج گل و شیرینی کنه، دختر دو ماه درآمد پدرشو خرج میوه و لوازم پذیرایی کنه ... اگه کار به مراسمی هم بکشه که دیگه واویلاست... همش تشریفات.. خرج های الکی.. رسم و رسومات من درآوردی.. وسواس های نابجا.. دست آخر هم با تمام این مشقات، کلی مسائل مختلف رو دل عروس و داماد و خانواده هاشون می مونه؛ از حرف و حدیث های مردم تا توقعات برآورده نشده ی طرفین و کدورت های الکی و...
با تمام این اوصاف هستند هنوز مردمی که اینقدر شجاعت دارند که پا در وادی ناشناخته و بسیار خطرناک "ازدواج" می ذارن و خودشونو به خدا می سپارن.. کم اند اما هستند هنوز.. من خودم دیده ام.. ادامه مطلب...
به نام خدا
سلام؛
اگر احساسی که در پی تلاقی دو نگاه جدید، برانگیخته می شود را عشق بنامیم،
از آنجا که در پی هر نگاهی، نگاهی دیگر است،
و در پی هر نگاه تازه، احساسی تازه تر متولد می شود،
هر لحظه خود را عاشق شخص تازه ای می یابیم.
چرا که روح انسان، بی قرار و کمال گراست و در بند هیجانات محدود و کوتاه زمینی تاب نمی آورد.
اگر او را اسیر احساسی کنیم که در یک لحظه متولد شده، هرطور شده خود را از این بند رها می کند و به دنبال احساسی تازه تر و برتر، از عشقی به عشق دیگر می پرد.
به این ترتیب، همین که احساس کردیم به عشق حقیقی دست پیدا کرده ایم، شخص دیگری پیدا می شود که بسیار جذاب تر از نفر قبلی است و به همین ترتیب، همیشه کسی وجود دارد که نقاط مثبت بیشتری داشته باشد.
شکست ها، سرخوردگی ها، افسردگی ها، ناهنجاری های اجتماعی از جمله پوشش های عجیب و آرایش های غریب، گرایشات فمینیستی و ... همه حاصل این نوع نگاه به عشق است.
و این چنین است که هر لحظه سرگردان و بی تابیم و بی جهت به دور خود می گردیم.
بد نیست بدانیم احساسی که در پی جریان فوق حاصل می شود، عشق نیست و از محبت سرچشمه نمی گیرد چرا که محبت در لحظه و مثلا بر اثر تلاقی دو نگاه، متولد نمی شود. از این جهت است که نابینایان هم عاشق می شوند!
هیجانی که در پس احساس مادیِ حواس پنج گانه بوجود می آید، شهوت نام دارد. عشق و شهوت دو احساسی هستند که به راحتی با هم اشتباه گرفته می شوند. تفاوت این دو در دوام آن هاست. شهوت به سرعت برانگیخته می شود و به سرعت فروکش می کند. با کوچک ترین دلخوری یا سوء تفاهم یا با پیدا شدن فردی با ملاک های برتر، این احساس به خودی خود نابود می شود. اما عشق همیشه در وجود آدم باقی می ماند و چرا نگوییم که از ابتدای خلقت، آب و گل انسان به عشق آمیخته بوده است؟
آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم
یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم
انسان، با عشق الهی و محبت به معبودش متولد می شود و چنان از این محبت سرشار است و چنان بروز و ظهور آشکاری دارد این عشق، که حتی نیاز نیست در درون خود به دنبالش بگردد. تنها زحمتی که باید بکشد حفظ این گوهر گران بها از فراموشی و نابودی است که البته انسان غالبا مهارت ویژه ای در از بین بردن گنجینه هایش دارد!
سایر محبت ها، همه شاخ و برگ های این عشق آسمانی هستند و از همین اصل سیراب شده و در نهایت به همین ریشه منتهی می شوند.
به این دلیل است که زن و مردی که در جهت فطرت الهی خویش حرکت می کنند و در همین مسیر ازدواج می کنند، روز به روز عشق و محبتشان نسبت به هم بیشتر و بیشتر می شود. بهتر با مشکلات و اختلاف نظرها کنار می آیند و مسائل را راحت تر حل می کنند. مسیر مشخصی را طی می کنند و به راحتی از این هدف دست بر نمی دارند. هر لحظه به دنبال عشقی تازه تر نیستند و به این راحتی ها از هم سیر نمی شوند. گذشت و فداکاری از موضوعات مورد رقابتشان است و جلب رضایت همدیگر – در مسیر رضایت الهی – دغدغه ی خاطرشان.
چرا باور نمی کنی که خوشبختی یعنی همین؟!
*
خوشبخت در پى آخرت است و بدبخت در اندیشه دنیا. (مولا علی علیه السلام/ نثر اللآلئ، ترجمه شیخى، ترجمه فارسى، ص: 106)
*
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (روم/30)
پس روی خود را با گرایش تمام به حقّ ، به سوی این دین کن ، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار ، ولی بیشتر مردم نمی دانند .
به نام خدا
سلام؛
معجزه ی ازدواج، رسیدن به آرامش حقیقیه؛
آرامشی که نه با پول می شه خرید،
نه تو بهترین تفریح گاه ها پیدا می شه،
نه کف خیابون ریخته،
نه با بالاترین مدرک های علمی می شه بهش رسید،
و نه اصلا قابل مقایسه با هیچ نوع آرامش دیگه ایه...
وقتی آدم آروم و قرار داشته باشه، فرصت رشد پیدا می کنه؛
یه نهالی رو تصور کن که امروز توی گلدون کاشتی، فردا برش دار بکار تو باغچه، پس فردا ببرش تو باغ، روز بعد باید بندازیش دور چون از بین می ره.
با اینکه به ظاهر و از نظر محیطی پیشرفت داشته اما چون قرار نداشته فرصت رشدو از دست می ده.
انسان هم همینطوره. تمام موفقیت ها در حاشیه ی یه زندگی موفق و تشکیل یه خانواده ی خوبه.
اگر آدم به این موفقیت دست پیدا کنه، فرصت کسب باقی موفقیت ها رو هم پیدا می کنه وگرنه تمام موفقیت های ظاهری، عطش روحشو برطرف نمی کنه.
.
"و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون" ( سوره روم آیه 21)
و از جمله نشانه هاى او این است که براى شما از جنس خودتان همسرانى آفرید تا در کنارشان آرامش یابید و میان شما الفت و رحمت برقرار ساخت تا نسل بشر را تداوم بخشد. به یقین در آنچه یاد شد، براى مردمى که مى اندیشند نشانه هایى است بر این که تدبیر امور انسان ها در اختیار خداوند است.
به نام خدا
سلام؛
یکی بود، یکی نبود؛
یه روز یه سوارکار ماهر و تک تازی بود که اسب خوب و قدرتمندی داشت. به قدری به اسبش علاقه داشت و رسیدگی می کرد که انگار تمام موفقیت ها و تمام داشته هاش در همین اسب خلاصه می شد. اینقدر تو این مسیر پیش رفت که به کلی خودشو فراموش کرد و همه ی هم و غمش شد خدمت به اسب نازنینش. روز به روز به زیبایی و جلوه گری اسبش افزوده می شد و چشم ها رو خیره می کرد اما سوارکار، دیگه سوارکار نبود. شده بود یه موجود پیر و فرتوت که حتی هویتشو به یاد نمیاورد. از شما چه پنهون، این اواخر دیگه اسبه سوارش می شد...
خیلی داستان مسخره ایه ولی حکایت خود ماست! اینقدر به این بدن اهمیت می دیم که به کلی هویت خودمونو فراموش کردیم. همه ی دغدغه امون شده ساختن و پرداختن این چند کیلو گوشت و دو زار پوست و چند گرم مو ! همه ی اون چیزی که به زودی یه مشت خاکی می شه که باد با خودش می بره. آخرش که چی؟! مثلا می خوایم وقتی در سن هفتاد سالگی مردیم یه جسد بیست ساله بره زیر خاک؟! اون زیر با مرده های دیگه چشم و هم چشمی داریم؟! جلوی چند جسد پوسیده ی دیگه زشت می شه دو تا چین و چروک و یه خورده موی سفید داشته باشیم؟! یا به خیالمون این چند صباح عمر، خیلی طولانی و امیدوار کننده است که همه ی هم و غممون اینور مرزه؟!
دو روز مجبوریم تو یه گذرگاه سرراهی توقف کنیم با یه لباس عاریه که وقت رفتن باید بذاریمش و بریم.. حالا هی مونجوق بدوزیم بهش! حالا هی زلمزیبو بهش آویزون کنیم.. دو روز دنیا که دیگه این حرفا رو نداره!
...........
پ. ن:
به بهونه ی نزدیک شدن به عید نوروز و عصبانیت ناشی از پیامک های خسته کننده و ناجوانمردانه و وقت تلف کنانه و آزار دهنده و مزاحمت ایجاد کننده و غیره یتبلیغاتی که پدر آدمو درمیاره؛
اعم از لیزر و بوتاکس و ژل و تزریق و ناخن و پوست و مو و هزار مزخرف دیگه که حال آدمو از نوع بشر به هم می زنه دیگه!!