سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 از قدیمی‌هاست. یادم رفته بود اینجا بذارم.

 

مدتی است موضوع "مدرسه‌ی مجازی" اولیای خانه و مدرسه را حسابی گرفتار کرده و آموزش را دچار چالش جدی. در این مقاله بر آنیم تا مزایا و معایب آموزش مجازی را خصوصا در ارتباط با کودکان و نوجوانان بررسی نماییم.

آموزش از راه دور، از سال‌های 1728 میلادی به‌صورت مکاتبه‌ای آغاز شد و از طریق تبادل مواد آموزشی و پرسش و پاسخ به واسطه‌ی پست، رواج یافت.
از آن زمان تا امروز، شیوه‌های مختلفی از آموزش به صورت آکادمیک از طریق مکاتبه، ضبط صوت، برنامه‌های تلوزیونی، ویدیویی و ماهواره‌ای و ... انجام گرفته است. اما آموزش از راه دور به شیوه‌های جدید، خصوصاً آموزش اینترنتی، پدیده‌ای نو است که در کشور ما هم از حدود سال 1380، به طور رسمی کلید خورد.
این شیوه هم مانند دیگر شیوه‌های آموزشی دارای مزایا و معایبی است که در ادامه به آنها می‌پردازیم.

از مزایای روشن آموزش مجازی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
1. صرفه‌جویی در وقت، هزینه، انرژی، و آلودگی‌های زیست‌محیطی به واسطه‌ی حذف آمد و شدهای پیاپی.
2. کاهش هزینه‌های خدمات، فضا و امکانات آموزشی.
3. امکان استفاده از مواد آموزشی در هر ساعت از شبانه‌روز و در نتیجه عدم تداخل درس‌خواندن با اشتغال و فعالیت‌های دیگر.
4. راحتی و آرامش خاطر در زمان استفاده از خدمات آموزشی به واسطه‌ی امکان انتخاب فضای دلخواه.
5. امکان استفاده از اساتید مجرب و خدمات آموزشی بدون محدودیت مکانی در تمام نقاط.

اما با وجود مزایایی چنین، آموزش مجازی دارای معضلاتی نیز هست. به عنوان نمونه:
1. ارائه یک روش آموزشی یکسان که طبعاً برای همه افراد مناسب نیست.
2. انزوا و افسردگی حاصل از عدم ارتباط نزدیک و دیداری با هم‌سالان و مربیان خصوصا در سنین کودکی و نوجوانی.
3. مشکلات فنی و محدودیت بستر اینترنت، قطعی‌های مکرر در روند آموزش، و مشکلات ناشی از آن.
4. عدم ارتباط مستقیم میان مربی و دانش‌پذیر که سبب بی‌اطلاعی از روند رشد و فرایند یادگیری است و در نتیجه بی‌توجهی و بی‌تفاوتی دانش‌پذیران نسبت به آموزش.
5. انتقال بار آموزش بر گرده والدین و ایجاد تنش و درگیری در خانواده.
6. عدم امکان کنترل صحیح و کامل والدین بر کنش‌های فرزندان در فضای مجازی به واسطه‌ی دسترسی به اینترنت مورد نیاز برای تحصیل.
همچنین کم‌تحرکی، چاقی مفرط، کاهش چشمگیر روابط اجتماعی، رخوت و بی‌انگیزگی، یاس و ناامیدی، از دیگر آسیب‌هایی است که آموزش مجازی به همراه دارد.

با آنچه بیان شد بدیهی است آسیب‌های آموزش مجازی خصوصاً برای کودکان و نوجوانان به حدی است که جز در موارد اضطراری و ویژه، نباید به آن تن داد. این در حالی است که این روزها در کشور شاهد تعطیلی گسترده و نابسامان مدارس و ارجاع دانش‌آموزان به آموزش آنلاین هستیم؛ گاهی به بهانه‌ی کاهش مصرف گاز، گاهی به بهانه برف و سرما، و این روزها هم با عنوان آلودگی هوا. هرچند هیچ کدام از موارد ذکر شده، موضوع جدیدی نیست و سال‌هاست به شکل‌های گوناگون مطرح است، اما سوالی که همچنان بی‌پاسخ مانده، این است که برای کاهش آلاینده‌ها و مدیریت بحران‌ها تاکنون و در طول تمام این سال‌ها، چه تدبیری اندیشیده شده است؟ آیا به جز گفتگوهای مکرر و بی‌حاصل تلویزیونی، طرح‌ها و برنامه‌هایی که تا امروز هیج اثر مشهودی نداشته‌اند، دستورات متعدد و خلاصه هرآنچه حاصلش، وضع امروز کشور است، شاهد حرکت قابل ذکری خواهیم بود؟
امروز، بلاتکلیفی به بزرگترین چالش جدی مردم بدل شده است. دستور تعطیلی مدارس در حالی مکرراً صادر می‌شود که ادارات و شرکت‌ها برقرارند و لذا والدین شاغل دچار چالش جدی می‌شوند. تصمیمات بی‌برنامه و دقیقه نودی مسئولین ذیربط و دیوار کوتاه آموزش و پرورش، معضلی است برای مدارس و والدین و دانش‌آموزان که سبب تنش‌های مکرر و بی‌نظمی و بی‌سامانی شده، چنانکه مدارس به این نتیجه رسیده‌اند خودشان تصمیم بگیرند و لذا می‌بینیم دو مدرسه در مجاورت هم، یکی مجازی و دیگری حضوری است. یکی امتحانات پایان ترم را مجازی برگزار می‌کند، دیگری حضوری. والدینی که هر دو شاغلند و چند فرزند دارند که هرکدام دارای برنامه‌ای متفاوت با دیگری است، چطور باید هماهنگ شوند؟
واقعاً چه کار باید کرد؟ با وجود این حجم عجیب از آلودگی هوا، به معضلات آموزش مجازی تن دهیم و نسلی خموده و بیمار و عاری از علم و توانمندی و پویایی بسازیم، یا آنها را به مدرسه‌هایی با در و پنجره بسته بفرستیم تا مدام از هر فعالیتی نهی شوند و شور و نشاطشان سرکوب شود و ...؟ چه کنیم؟ چند سال دیگر باید به این منوال طی شود و شاهد بدتر شدن اوضاع باشیم و سکوت دستگاه‌های مسئول؟
آیا حقیقتاً معضلاتی مانند آلودگی هوا، راهکار عملی و قابل اجرا ندارند؟ آیا جا ندارد مسئولین ذیربط به صورت واضح و شفاف در ارتباط با دغدغه‌های گوناگون مردم، علت‌های پیدایش و راهکارهای رفع آنها و اقدامات صورت گرفته، گفتگو کنند؟






تاریخ : پنج شنبه 101/11/13 | 2:41 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

 

به نام خدا
سلام؛


فاطمه بچه بود، یک کتاب براش خریدم رو جلدش نوشته بود "خطرناکه". یه کتاب کوچیک بود با نقاشیای رنگی که تو هر صفحه یه پیام کوتاه داشت: "خطرناکه".
مثلا در تاریکی راه رفتن، خطرناکه، توی راه‌پله‌ بدو بدو کردن، خطرناکه‌، با کبریت بازی کردن، خطرناکه، و ...
آخر کتاب هم نوشته بود: "زندگی کردن، خطرناکه".
واقعا هم خطرناکه. چقدر خطرناک شده این زندگی.
راه نرو، بازی نکن، نفس نکش، خطرناکه!
خطرناکه!
مگه بنا نبود بهار، پر باشه از شکوفه‌های رنگی و تابستون، پر از میوه و سرسبزی؟ مگه بنا نبود زیر بارون‌های بی‌امان پاییزی، توی چاله چوله‌های پر آب خیابون، پا بکوبیم و تو سکوت سنگین برفِ زمستون، آدم برفی‌هایی درست کنیم قد خودمون؟
دیگه بهار که میشه، تگرگ میزنه به تن نازک درختا و شکوفه‌ها رو نشونه می‌گیره. تابستون، برکت از محصول میره و خبری از سرسبزی و طراوت نیست. پاییز و زمستون، از آسمون غم می‌باره و سمّ هوا، زندگیامونو سیاه می‌کنه.
و حالا هم این هیولای "آموزش مجازی" که یه روز به بهانه کرونا سربرآورد و حالا دیگه خیال رفتن نداره. یه بار می‌گن سرما، یه بار می‌گن کمبود گاز، یه بار می‌گن آلودگی هوا.
هرچه هست، مظلوم و بی‌پناهند این نسل جدید. این آینده‌سازانی که تو همین حالاش موندن و روزهای تکرارنشدنی کودکی‌شون، به وحشت و سکوت و سرگردانی می‌گذره.
علی اکبر از کلاس اول، داره مجازی میره مدرسه!
الکی!
معلما اینهمه زحمت می‌کشن، پدر مادرها زحمت می‌کشن، بچه‌ها زحمت می‌کشن، ولی خبری از آموزش نیست.
پرورش که دیگه هیچی!
روابط اجتماعی و مهارت‌های زندگی که هیچی!
رفاقت‌های دوران کودکی، شادابی و طراوت و نشاط، خنده‌های مستانه و خوشی‌های بی‌بهانه که هیچی!
هیچی!
کار به جایی رسیده که فریاد "اصلاح ساختار آموزشی و حذف مطالب زاید و بی‌حاصل از کتب درسی"، بدل شده به فریادهای "الامان از آموزش مجازی"! و البته که باز "آنچه به جایی نرسد، فریاد است".
این روزها که حجم رنج‌هامون، از گله و شکایت و گریه رسیده به قهقهه‌های عصبی! حسابی خسته‌ایم.
خستگی‌های جنگ، رنج‌های تحریم، درد اینهمه سال خون‌دل خوردن، از دوست و دشمن، زخم خوردن، اینهمه سال تهاجم فرهنگی و جنگ‌های روانی و آشوب و فتنه رو به جان خریدن، برای یک ملت بسه. ما به جای کل تاریخ بشریت تاوان داده‌ایم.
با تو ام خدا جان!
بسمونه دیگه!
پاییزمون به اغتشاش و آشوب و جنایت گذشت، زمستانمون به بحران و سوءمدیریت.
تو می‌دوتی که نه بحث بحران گازه،
نه بحث تولید برق.
نه مشکل از آلودگی هواست،
نه بحران اقتصادی،
نه مسائل فرهنگی.
کار دنیا، از دست خارج شده.
کار دنیا، گره‌ی کور خورده.
این دنیا یه "آدم" کم داره.
یه "آدم" به همه ما بدهکاره.
یه آدم که یه مشت گرد خوشبختی تو دستاش داشته باشه.
یه مشت.
همین.
ما یه آدم از تو طلبکاریم و به حق طلبکاریم و تو کسی نیستی که خلف وعده کنی.







تاریخ : شنبه 101/11/1 | 5:18 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

 

به نام خدا
سلام؛

بارها گفته‌ام و بار دگر می‌گویم!
اینکه مدام چشممون به داشته‌های دیگری و نداشته‌های خودمون باشه، به نظرم بدترین خصلتیه که می‌تونیم داشته باشیم.
قیاس، سبب ناآرامی و نارضایتی میشه.
آدم همه‌ش حالش بده.
همش درگیره و داره حرص می‌خوره.
دچار خودخوری میشه.
اعتماد به نفسش از بین میره.
و از همه اینها بدتر،
دچار
دشمنی
و
بدخواهی
میشه.
دچار کینه و حسادت میشه.

شروع می‌کنه به سنگ‌اندازی و تخریب طرف!


قیاس، سبب ناسپاسی میشه.


سبب سقوط.

..............
پ.ن.
1. اولین کسی که به قیاس مبتلا شد، شیطان بود. خدا گفت به آدم سجده کن. گفت اون از گل بدبو و من از آتشم. من از اون برترم، چرا سجده کنم؟
2. دایره المعارفامونو یکی کنیم؟
یه حسادت داریم، یه غبطه.
هرچی اولی سبب سقوطه، دومی اتفاقا سبب رشده.
حسادت اینه که نتونی داشته‌های دیگری رو ببینی. حالت بد شه از اینکه کسی چیزی داشته باشه که تو نداری. نتونی کسی رو بالاتر از خودت ببینی. تو زیبایی، تو نشاط، تو موفقیت‌های علمی و اجتماعی، تو مسائل اقتصادی ...
بدت بیاد. ته دلت یه جوری بشه. یه "ای کوفتت شه"ی خاصی تو نگاهت بیاد. حالت خراب شه.
غبطه اما یعنی وقتی یه برتری یا موفقیتی تو کسی ببینی، اولا براش خوشحال شی (واقعا خوشحال شی، نه تظاهر کنی خوشحالی). ثانیا دلت بخواد تو هم تو اون زمینه یا زمینه مشابهی، خودتو رشد بدی و بالا بکشی. باعث شه یه انگیزه و قوّتی تو وجودت پیدا شه که به حرکت بیفتی.
قیاس، به حسادت منتهی میشه. چون توی قیاس، داشته‌ها و توانمندی‌های خودتو نمی‌بینی.
3. برتری و بالاتر بودن به چیه؟ چی معیار خوب بودن و برتر بودنه؟ چی ایده‌آله؟
اینکه کسی مدرک تحصیلی خاص یا شغل خاصی داشته باشه، اینکه کسی ظاهر خاصی داشته باشه، کسی فلان دارایی‌ها رو داشته باشه، و ...
کدومش شاخص خوب بودن و برتری داشتنه؟






تاریخ : سه شنبه 101/10/27 | 12:26 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا
سلام؛

از گذشته نمیشه فرار کرد. گذشته، بخش جدایی ناپذیر از حال و آینده آدمه.
نه میشه حذفش کرد، نه حتی فراموشش.
گذشته، با همه‌ی بد و خوبش، عبور کرده و سر راهش، اثراتی به جا گذاشته که گاهی تا پایان عمر، همراهمون خواهد بود.
کتمان گذشته، کنار گذاشتن و فکر نکردن به اون چیزی که آزارمون می‌ده، هیچ چیزو بهتر نمی‌کنه.
گریزی از گذشته نیست. باید بپذیریم و باورش کنیم. باید کاوش کنیم، تحلیل و در نهایت هضمش کنیم.
اثرات نامطلوب گذشته، فقط اینجوری کم‌رنگ یا محو میشه.






تاریخ : سه شنبه 101/10/27 | 10:19 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی |

 

به نام خدا
سلام؛

دیدی یه وقتایی آدم به یمین و یسار میزنه یه کاری رو انجام نده؟
تا میای بری سمتش، میگی اول این کارو بکنم. باز میای بری، یادت میفته به فلانی تلفن بزنی. باز میای بری، اذان میشه. باز میای بری ... خلاصه هی نمی‌ری!
این روزا دچار یه چالش جدی شدم که هی می‌خواد باورم شه نمی‌تونم. یه کتابی هم دستمه که باید بخونمش ولی می‌دونم بخونم دیگه جدی جدی باورم میشه نمی‌تونم و نمی‌شه! واسه همین هی نمی‌خونمش!
الان دقیقا تو نقطه‌ای ایستادم که نه راه پیش دارم، نه راه پس.
گاهی آدم بی‌چاره می‌شه دیگه.
کیه که تا حالا زهر بی‌چارگی رو نچشیده باشه؟


هروقت بی‌چاره شدی، بدون که فقط و فقط یه راه داری.
توسّل،
و دیگر هیچ!
آدمی که دست‌گیر داره،
آدمی که دست‌گیرش قدرت مطلقه،
نمی‌شه و نمی‌تونم تو کارش راه نداره.

 

تُو پای به راه دَرنِه و هیچ مَپُرس
خُود راه بِگویَدَت که چون بایَد رَفت

.....................
پ.ن.
که جُز تُو نَه کَسی رو دارم، نَه با کَسی کارَم هَست.






تاریخ : یکشنبه 101/10/25 | 6:48 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا

سلام؛

عاقا من قاطی کردم. الان دقیقا باید چقدر تو مصرفِ چی صرفه‌جویی کنیم؟!
تا میاییم حجم آب مصرفی رو کم کنیم، چالش برق راه میفته و آلودگی هوا. مازوت می‌سوزه و نفس می‌سوزونه.
تا میاییم لامپای اضافی رو خاموش کنیم، بحران گاز و #زمستان_سخت چنگ و دندون نشون میده ...
 تکلیف ما رو روشن کنین!

چرا ما اینقدر بحران‌زده‌ایم عاخه؟!
عه!



عجب برفی!
خواب می‌بینم یا چی؟
راست‌راستی روسفید شدی دی‌ماه جان؟!

.........................
پ.ن.
حالا جدی جدی، آدمیزاد ناگزیره کلا تو مصرف همه منابع موجود صرفه‌جویی کنه.
عقلی‌‌شو نگاه کنی، همه منابعی که تو دسترسمون هستن، تموم‌شدنی‌اند. اگه زیادی مصرف کنیم، نه فقط به آیندگان نمی‌رسه، نه فقط همین حالا حق یه عده ضایع می‌شه و محروم می‌مونن، بل اصن تموم میشه! یعنی میرسی به نقطه‌ی صفر. به نقطه‌ی دیگر هیچ.
تموم میشه.
با کسی هم شوخی نداره.
نَقلی‌شم به نظرم اصن نگاه نکن. چنان حجمی داره که فقط باید بگیم چشم و بریم تو کار صرفه‌جویی.
به قول رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، کنار دریا هم که بودی، اسراف نکن. درست مصرف کردن، فقط واسه جلوگیری از هدر رفتن منابع یا تموم شدنش نیست. اسراف، برکت رو از زندگی آدم می‌بره و همین بسه که خدا، اسراف‌کارا رو دوست نداره.

 






تاریخ : یکشنبه 101/10/25 | 6:19 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

 

به نام خدا
سلام؛

چُنین است و جز این نیست که آدم، خیلی از غریبه‌ها رو از قبل می‌شناسه. نه؟
آدم‌هایی هستن که تو اولین برخورد، حس می‌کنی چقدر آشنایید. چقدر به هم نزدیکید. گاهی هم چقدر همو دوست دارین و از دوری هم دلتنگین (چقدر این حرفا دلتنگ‌ترم کرد برای سنسی جانم و رفقای باشگاه که هم آشناییم و هم دوستشون دارم).
فکر نمی‌کنم کسی باشه که این حس رو تجربه نکرده باشه و همچنین متوجه نشده باشه که این حس، بلاشک دو طرفه است. لااقل برای من پیش نیومده که وقتی این حس رو دارم، طرف مقابل چنین حسی رو نداشته باشه. یا من زودتر ابرازش می‌کنم، یا او.
یه کتابی می‌خوندم (که اگه در حین نوشتن اسمشو یادم بیاد می‌گم!) در مورد تجربه مرگ بود از افرادی که به هر صورت بعد از کما یا هر حادثه دیگه‌ای، زمانی کوتاه یا بلند، به عالم معنا منتقل شدن. کاری به بحث حجیت این مطالب ندارم، ولی انصافا در بسیاری موارد لااقل قابل تاملند.
مثلا تو یکی از این تجارب، نوشته بود: آدم‌ها پیش از تولد، در عالم ذر با هم ارتباط دارن و بعد از تولد با اونایی سر و کار داری که تو عالم ذر باهاشون آشنایی داشتی.
چه بدونم؟!

شاید هم.

.............
پ.ن.
چُنین است و جز این نیست که پی‌نوشت، اعتیادآور است و از این روست که نوشتمش، نه اینکه بخواهم بگویم نام کتاب "آن سوی مرگ" بود.






تاریخ : شنبه 101/10/24 | 10:10 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |


به نام خدا
سلام؛

هرچی دل آدم از پراکندگی‌ها خالی‌تر باشه، آرامش و تمرکزش بیشتره و لذا بهتر و راحت‌تر رشد می‌کنه.
وحدت، خیال آدم رو راحت می‌کنه از اعوجاج‌های بی‌مورد.

خب، جملات سنگینی بود،
یک دقیقه سکوت!

عاقا می‌خوام بگم وقتی دغدغه‌ی والدین اینه که تابستان خود را در کدام سواحل بگذرانند یا کِی در کدام پارتی یا کنسرت آنچنانو شرکت کنند، خب می‌خواین بچه نخبه شه؟ این بچه اصلا می‌تونه درس بخونه؟
وقتی بچه رو غرق فساد و روابط باز و دیگه نگم از جزئیات، بار میاریم، خب باید پای لرزشم بشینیم دیگه.
دیگه هی سرکوفت نزنیم بهش که چرا درس نمی‌خونی.
توقع شاگرد اولی و رتبه یک کنکوری نداشته باشیم دیگه.
ذهنی که پر از پراکندگی‌های رنگارنگه، چجوری تمرکز کنه؟!

اگه از اون دسته آدمایی هستیم که فکر می‌کنیم موفقیت و کامیابی و شادی، توی فساده، کلاه‌مونو بذاریم بالاتر.
سیبی که به هوای آزادی از درخت پرید، هم خودش فاسد شد، هم آفت به جون درخت انداخت.
دو دقیقه سکوت!

....................
پ.ن:
اَلا که فَقَط وَ فَقَط بِذِکرِ اللّهِ تَطمَئنُّ القُلوب.
وَ رُشد اِختِصاص داره به قَلبِ آرام.
سه دَقیقه سُکوت!






تاریخ : چهارشنبه 101/9/16 | 6:33 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |


به نام خدا
سلام؛

می‌گما.. هوا خیلی سرده.. حالا بقیه‌ی پروژه‌ی کشف حجابو بذارین واسه تابستون..
ولی خودمونیم.. الان هر کدوم از ما هر مدلی که باب میلمونه یا از دستمون برمیاد، قانون‌شکنی کنیم، دقیقا چه میزان از مشکلات کشور حل میشه؟!


تو موضوع پوشش، دو تا مسئله‌ی اساسی وجود داره که باید بهش فکر کرد؛

اول اینکه این فرضیه که در مورد پوشش اجتماعی، قانونی وجود نداشته باشه، اصلا ممکن نیست. هیچ‌جای دنیا هم با هر سطح از ادعای روشن‌فکری و آزادمنشی، آزادی مطلق در پوشش اجتماعی ممکن نشده.
چرا؟ چون اگر بگیم آزادی در پوشش، باز این سوال مطرح میشه که "چقدر آزادی"؟ یعنی "حد آزادی" چقدر باشه. باز هم محدودیتی وجود داره که گریزناپذیره. حتی کشورهای سوپرآزاد هم مثلا به اندازه پوشش عورت، محدودیت تعریف کردن.
پس آزادی مطلق در مورد پوشش اجتماعی ممکن نیست (همچنان که در مورد دیگر مسائل مربوط به انسان اجتماعی).

نکته‌ی دوم که مهم‌تر از اولیه! اینه که حالا اصن این حد از پوشش قانونی که تو ایران تعریف شده، چه فایده‌ای برای حکومت داره؟
یه سیاستمدار قَدَر، می‌دونه که هرچقدر فساد و فحشا بین جوونا رایج‌تر باشه، عمر حکومتش طولانی‌تره. چون جوونا قشر متفکر و حساس و مطالبه‌گرند. اگه اینا سرگرم باشن، دیگه کاری به کار سیاستمدارا ندارن و اونا هم هر کاری دلشون بخواد انجام میدن.
اشاعه‌ی فساد و فحشا که تو جوامع مختلف به صورت کاملا برنامه‌ریزی‌ شده و پیگیر صورت می‌گیره، به همین علته: جوون که بی‌عار و بی‌غیرت باشه، دیگه دغدغه‌ای جز غرایز نباتی و حیوانی‌ش نداره و اینجوری، کسی بالا سر سیاست و سیاستمدار نیست.
حالا جناب جمهوری اسلامی، برعکس دست گذاشته رو حیا و عفاف و سلامت روابط اجتماعی! ساختار حکومتی ایران، چقدر داره بابت این قضیه هزینه میده؟ چقدر داره کشنه میده از بین نیروهای امنیتی و بسیج و ...؟ چقدر داره خودشو در معرض هجمه‌های تبلیغاتی و دشمنی‌های بی‌پایان قرار میده؟ چقدر بد و بیراه می‌شنوه؟
و سوال مهم‌تر، در عوض همه‌ی این هزینه‌ها، این قضیه چه سودی برای این نظام و این حکومت داره؟
واقعا باید بهش فکر کرد.

...............

پ.ن. تدبّر باید به بصیرت ختم شه یعنی باید ابهامات رو پاک کنه و مسیرو روشن کنه. این بصیرت، قطب‌نماست و کسی که قطب‌نما دستشه، راهو گم نمی‌کنه.






تاریخ : یکشنبه 101/9/13 | 11:28 عصر | نویسنده : زاهده آگاهی |

به نام خدا
سلام؛

هرکس، بالاخره یه جا پاش می‌لغزه و زمین می‌خوره.
معصوم که نیستیم.
آستانه مصونیت از خطا در هر انسانی متفاوته.
دیرتر یا زودتر، بالاخره یه جا آدم پاش می‌لغزه.
و طبیعتِ انسانِ ممکن الخطا هم همینه.
منتها مهمه که اگه لغزیدی، زود خودتو جمع و جور کنی.
اگه به پَستی خاک، خو بگیری، دیگه به سختی سر پا می‌شی.
زود باید بلند شد و گرد و غبارو تکوند و به راه ادامه داد.

.............
پ.ن:
اولا که پی‌نوشت نمک نوشته است :)
ثانیا خواستم بگم تو جریان فتنه، یه روند یکنواخت رو تجربه نمی‌کنیم. پستی-بلندی‌های این مسیر خیلی زیاد و پیش‌بینی نشده است. امکان لغزش تو فتنه خیلی خیلی زیاده. باید شیش‌دونگ حواسمون جمع باشه. حتما باید چشم و گوشمون به راه‌بر باشه تا از مسیرهای صعب، به سلامت عبور کنیم.
ولی در هر حال، اگر لغزشی اتفاق افتاد، زود باید بلند شد و گرد و غبارو تکوند و به راه ادامه داد. نباید زمین‌گیر موند.






تاریخ : جمعه 101/9/4 | 12:7 صبح | نویسنده : زاهده آگاهی |
لطفا از دیگر صفحات نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By M a h S k i n:.